تنها حدود پنجاه روز پس از پیروزی انقلاب ایران، همهپرسی استقرار نظام جدید برگزار و اولین اختلافها در میان انقلابیون، در همانجا آشکار شد. مهدی بازرگان خواستار رایگیری برای جمهوری دموکراتیک اسلامی بود، اما آیتالله خمینی از جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد سخن میگفت. گروهی از نیروهای سیاسی دیگر نیز انجام رفراندوم برای جمهوری اسلامی را خلاف آرمان انقلاب میدانستند و نوع برگزاری رفراندوم را که تنها یک مدل از شکل حکومت آینده را به همهپرسی میگذاشت، دموکراتیک نمیدانستند.
با اینهمه آنچه پیش رفت نظر آیتالله خمینی بود و هواداران او نیزکوشیدند تا رای او را توجیه کنند. آیتالله مطهری در همان زمان، طی گفتوگویی با عبدالکریم سروش تلاش کرد که به ابهامات ایجاد شده پاسخ دهد. سروش پرسیده بود: “صرف نظر از دمکراتیک بودن جمهوری اسلامی، چرا آری یا نه را درباره جمهوری اسلامی مطرح میکنیم؟ چرا مردم را مخیر نمیکنیم که به جمهوری مطلق آری یا نه بگویند؟ و چرا نمیپرسیم که آیا با جمهوری در برابر سایر روشهای حکومتی موافقند یا نه؟”
مطهری پاسخ داده بود: “ابتدا باید ببینیم که آیا مردم ایران که انقلاب کردهاند، انقلاب اسلامی کردهاند یا انقلاب مطلق؟ اگر انقلاب مطلق کردهاند خوب، طبیعی است که بعد از انقلاب آن چیزی را هم که مردم میخواهند جمهوری مطلق است، و اما اگر مردم ایران انقلاب اسلامی کردهاند، در آن صورت میباید سوال رفراندوم هم درباره جمهوری اسلامی باشد.”
آیتالله خمینی در حکم نخست وزیری بازرگان، او را مأمور تشکیل دولت موقت کرده بود “تا ترتیب اداره امور مملکت و خصوصاً انجام رفراندوم و رجوع به آرای عمومی ملت درباره تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس مؤسسان از منتخبان مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید” را بدهد. از سه وظیفه اصلی یادشده، دولت موقت تنها فرصت اجرای دومورد اول راپیدا کرد.
اتحادی که در یک سال آخر اوجگیری انقلاب در میان انقلابیون پدید آمده بود، کمتر از یکسال دوام آورد. مهدی بازرگان بعدها در تحلیلی انتقادی که از تاریخ انقلاب نگاشت، آن را به دو حرکت تقسیم کرد: “تا قبل از پیروزی انقلاب و ازدیرزمانی که میتوانیم دامنهاش را به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بکشانیم. بیشتر تحریکات و تمایلها و تعهدها، خصوصاً در سالهای آخر، در جهت هماهنگی و همکاری و ائتلاف، یا تمرکز رهبری و وحدت کلمه سیر کرده است. ولی پس از آن و بلافاصله پس از آن، از زمان تشکیل و خدمات دولت موقت، عموماً شاهد تفرق و تشتت و بلکه تخالف و تفاهم و طرد شدهایم. جامعه انقلابی ما، از ائتلاف و اتحاد و از وحدت کلمه به تدریج دور شده، هرکس و هر گروه به سی خود رفته، تنها خود را محق و موظف دانسته و خواسته است سایر افکار و افراد و گروهها را حذف یا ادغام درخود نماید. شعارها که در ابتدا «همه با هم» بود، تبدیل به «همه با من» شد”.
روایت دموکراتیک از آینده
در آستانه انقلاب روایت دموکراتیکی از آینده ایران به گوش میرسید. آیتالله خمینی طی یک سخنرانی در مهرماه 1357 گفت: “همه با یک صدا میگویند ما شاه را نمیخواهیم، همه مسئول میشویم برای این ملت. و این ملت ـ هر ملتی ـ حق دارد خودش تعیین کند سرنوشت خودش را. این از حقوق بشر است که در اعلامیۀ حقوق بشر هم هست. هر کسی، هر ملتی خودش باید تعیین سرنوشت خودش را بکند، دیگران نباید بکنند. این ملت ما هم الآن همه ایستادهاند و میخواهند سرنوشت خودشان را تعیین کنند.”(۱۹/۷/۱۳۵۷)
او چند روز بعد تاکید کرد: “ ببینند که این یک حق مسلم ملت، این یک حقی که همۀ عالم میگویند که باید با ملتها باشد و از اساس دموکراسی این است که مردم آزاد باشند در این آرای خودشان، در[انتخاب]وکلای خودشان که به مجلس بفرستند؛ سرنوشت یک مملکتی به دست وکلا و اینها هست، و باید خود مردم سرنوشتشان در دست خودشان باشد، قانون اساسی این اختیار را داده است.” (۲۹/۷/۱۳۵۷)
او در گفت وگوهای متعدد با خبرنگاران خارجی از “حکومت دموکراسی و جمهوری اسلامی” سخن گفت و اعلام کرد که”تصمیم نهایی” با ملت است و اینکه در حکومت آینده “تکیه بر آرای ملت” خواهد بود. از جمله در یکی از گفتگوهای خود تاکید کرد: “با قیام انقلابی ملت، شاه خواهد رفت و حکومت دموکراسی و جمهوری اسلامی برقرار میشود. در این جمهوری یک مجلس ملی، مرکب از منتخبین واقعی مردم، امور مملکت را اداره خواهند کرد. حقوق مردم ـ خصوصاً اقلیتهای مذهبی ـ محترم بوده و رعایت خواهد شد. با احترام متقابل نسبت به کشورهای خارجی عمل میشود. نه به کسی ظلم میکنیم و نه زیر بار ظلم میرویم. کشور در حال حاضر ورشکست شده است و همه چیز از بین رفته است. با استقرار جمهوری اسلامی ساختمان واقعی و حقیقی کشور شروع خواهد شد.” (۱۰/۸/۱۳۵۷)
او حدود سه ماه پیش از پیروزی انقلاب اعلام کرد: “اسلام بیش از هر دینی و بیش از هر مسلکی به اقلیتهای مذهبی آزادی داده است. آنان نیز باید از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همۀ انسانها قرار داده است، بهرهمند شوند. ما به بهترین وجه از آنان نگهداری میکنیم. در جمهوری اسلامی کمونیستها نیز در بیان عقاید خود آزادند.” (۱۶/۸/۱۳۵۷)
آیتالله خمینی چند هفته بعد، در آستانه پیروزی انقلاب تاکید کرد: “حکومت، جمهوری است مثل سایر جمهوریها؛ و احکام اسلام هم احکام مترقی و دموکراسی و پیشرفته و با همۀ مظاهر تمدن موافق. و من هم نقشی در خود حکومت ندارم؛ همان نقش هدایت را دارم.” (۲۲/۱۰/۱۳۵۷)
نمونه زیادی از این سخنان میتوان در مواضع آیتالله خمینی پیدا کرد. مواضع دموکراتیک او در پاریس، بعدها چنان تغییر کرد که حتی نظریهپردازان جدید استبداد دینی هم به آن توجه کردند. چنانچه آیتالله مصباحیزدی بعدها گفت: “حضرت امام در مقام اینکه حکومت اسلامی را اثبات کنند، دو روش بحث داشتند. یک روش بحث برای دنیایی که طرفدار دموکراسی است…این بحث بحث جدلی است […]وقتی با دنیا میخواهد سخن بگوید، باید بر اساس مقدماتی صحبت کند که دنیا بفهمد و قبول کند لذا وقتی در پاریس با امام مصاحبه میکردند که اگر شما پیروز شدید، چه حکومتی را بر سر کار خواهید آورد؟ نفرمودند ولایت فقیه (چون باید بر اساس منطقی سخن بگوید که آنها بفهمند و بپذیرند) بنابراین فرمود: «مراجعه میکنیم به آرای مردم، مردم مسلمان هستند و اسلام را میخواهند»، پس نتیجه همان میشد، اما روش بحث فرق دارد. به آنها میگوید چون مردم مسلمان هستند و اسلام را میخواهند، ما حکومت اسلامی را دایر کردیم تا آنها برایشان قابل فهم و پذیرفتن باشد، اما با خود مسلمانها که صحبت میکنند میفرمایند: چون من ولایت الهی دارم، خدا به من حق داده است.” (گفتمان مصباح، ص۶۳۱)
اما در زمان پیروزی، دیگر انقلابیون نیز که مورد توجه مردم بودند، چنین روایتی از آینده ایران میدادند. آیتالله طالقانی پس از آزادی از زندان و در آستانه پیروزی انقلاب، طی سخنانی که در مسجد هدایت ایراد کرد، گفته بود: “قرآن میگوید خدا را عبادت کنید تا از بندگی هر بندهای، هر پدیدهای و هر قدرتی آزاد شوید. اصل، آزادی است. مکتبهایی هم که در دنیا پیش آمد، انقلابات، پیش از مسأله اقتصاد و مسأله توزیع ثروت، مسأله آزادی بود.” طالقانی سپس با اشاره به تجربه مارکسیسم گفت: “آزادیهای فردی توسط قدرت حزب سلب شد و اقتصاد را فوق آزادی قرارداد» و با انتفاد از این وضع کرد: «ملت ما آزادی میخواهد… درست میفهمید؟ می فهمید حرف من چیست؟” (کیهان ـ ۲/۱۱/۱۳۵۷)
مهدی بازرگان نیز در گفت وگویی تأکید داشت: “در اسلام تفتیش عقاید و تحمیل عقیده وجود ندارد. اسلام دینی انعطاف پذیر و همه جاگیر است و هر نوع عقیدهای را در برابر خود میپذیرد… به اعتقاد شیعیان، شکل مذهبی و چارچوب حقوقی یک دولت اسلامی، رسماً تعیین نشده و یا اینکه مورد تأیید عمومی قرارنگرفته است.… اسلام پیش از آنکه به شکل دولت بیندیشد، به محتوا و عصاره آن میاندیشد.اشکال نظام کشور، میتواند بنا به شرایط زمان، مکان و ملت مربوطه تغییر کند.” او سپس میگوید: “در شرایط خاص دوران ما، شکل جمهوری دموکراتیک پذیرفتهترین شکل حکومت به نظر میرسد.”
آیتالله بهشتی نیز در اواخر اسفند ۱۳۵۷، چند روز پس از پیروزی انقلاب و در حالی که نظام جدید هنوز مستقر نشده بود، در یک گفتوگوی تلویزیونی درباره حکومت آینده گفت: “برطبق مبانی اسلامی، در عصر ما، حکومت، زمامدار، حاکم، صرفاً باید سمت و قدرت خودش را از آرای مردم بگیرد… هیچکس حق ندارد درمبانی اسلام که ولایت و زمامداری خودش را بر مردم تحمیل کند و برخلاف رضایت آنها و خلاف پذیرش و تمایل آنها و برخلاف انتخاب آنها. چرا؟ برای اینکه کسی که آمد برخلاف خواست مردم به آنها گفت من آقابالاسر شما هستم، من حاکم بر شما هستم، میخواهید پبذیرید، میخواهید نپذیرید، این آدمی است که با زور و از روی انگیزه تفوقطلبی آمده است سمتی را برای خودش ادعا کرده است و تفوقطلبی و برتریطلبی در قرآن و طبق ایدئولوژی اسلامی مردود، مطرود و مایه فساد و مایه تیره بختی در دنیا و آخرت است.”
مرتضی مطهری نیز در اوایل بهمن ۱۳۵۷ طی سخنانی گفته بود: “من اعلام میکنم که در رژیم جمهوری اسلامی،هیچ محدودیتی برای افکار وجود ندارد و از به اصطلاح کانالیزه کردن اندیشهها،خبر و اثر نخواهد بود. همه باید آزاد باشند که حاصل اندیشهها و تفکرات اصیلشان را عرضه کنند.”
او اضافه کرد: “من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار میدهم که خیال نکنند راه حفظ معتقدات اسلامی،جلوگیری از ابراز عقیده دیگران است.از اسلام فقط با یک نیرو میشود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف و مواجهه صریح و روشن با آنها.”
روایت دموکراتیک از انقلاب ایران اما به سرعت در محاق رفت. در آستانه برگزاری رفراندوم تغییر حکومت سلطنتی به جمهوری اسلامی، مهدی بازرگان پیشنهاد کرد که رفراندوم برای جمهوری دموکراتیک اسلامی برگزار شود. بازرگان بعدها اعلام کرد که اساسا یکی از اهداف تشکیل شورای انقلاب تاسیس حکومت جمهوری دموکراتیک اسلامی بوده است. آیتالله خمینی اما مخالفت کرد. او از جمله اوایل بهمن ۱۳۵۷ گفت: “به خواست خداوند متعال به زودی درباره شکل حکومت، رفراندم خواهد شد. لازم است تذکر دهم آنچه اینجانب به آن رأی میدهم «جمهوری اسلامی» است و آنچه ملت شریف ایران در سرتاسر کشور با فریاد از آن پشتیبانی نموده است همین «جمهوری اسلامی» بوده است، نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم.” (۹/۱۲/۱۳۵۷)
آیتالله خمینی چند روز بعد در جمع گروهی از زنان که با او دیدار کرده بودند، تکرار کرد: “همۀ شما باید رأی بدهید؛ رأی «جمهوری اسلامی»، نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد. شما هم باید رأی بدهید؛ شما هم فرقی با سایرین ندارید بلکه شما مقدّمید بر مردها. مردها در دامن شما بزرگ شدند؛ شما تربیت کنندۀ مردها هستید. قدر خودتان را بدانید. ” (۱۷/۱۲/۱۳۵۷)
او بعدها در گفتگو با اوریانا فالاچی، درباره علت مخالفتش با قید دموکراتیک در کنار اسلام گفت: “ این مسائلی دارد. یک مسئله این است که این توهّم، این را در ذهن میآورد که اسلام محتوایش خالی است از این، لذا احتیاج به این است که یک قیدی پهلویش بیاورند و این برای ما بسیار حزنانگیز است که در محتوای یک چیزی که همۀ چیزها به طریق بالاترش و مهمترش در آن هست، حالا ما بیاییم بگوییم که ما اسلام میخواهیم و اما با اسلاممان دمکراسی باشد، اسلام همه چیز است.” (۲/۷/۱۳۵۸)
آیتالله خمینی البته نگفته بود که پس چرا با آمدن نام “جمهوری” در کنار اسلام مخالفتی نکرده و تنها دموکراسی شامل این منطق شده است. [تمام اظهارات آیتالله خمینی از مجموعه سخنان او در کتاب “صحیفه امام” نقل شده است.]