حکومت فعلی سوریه، در زمره حکومتهایی برشمرده میشود که نام جمهوری بر خود نهاده اما در باطن، به شیوهای کاملا غیر دموکراتیک اداره میشوند. حکومتی که برآمده از یک کودتای نظامیست و سالهاست تحت سلطه یک حزب و یک خانواده اداره میشود. در این حکومت پس از فوت پدر(حافظ اسد)، فرزندش بشار به شیوهای غیردموکراتیک زمام امور را به دست گرفت. انتخابات ریاست جمهوری در سوریه بیشتر به یک بازی بچهگانه شباهت دارد تاهر چیز دیگر. در این پروسه، حزب بعث(حزب حاکم) که سالهاست به هر نحو ممکن، بیشترین کرسی را در مجلس در اختیار دارد، یک نفر را به مجلس پیشنهاد کرده و مجلس نیز آن یک نفر را در معرض آرای مردم قرار میدهد؛ مردم تنها میتوانند به وی آری یا خیر بگویند! حافظ اسد سالها با همین شیوه رییس جمهور سوریه بود و فرزندش بشار نیز به همین روش جانشین اوست. در این کشور، حدود 50 سال است که حالت فوقالعاده امنیتی جریان دارد و جو حاکم بر جامعه، جوی مبتنی بر ایجاد ترس و وحشت، توام با سرکوب و بسته نگاه داشتن فضای گفتمان سیاسی بوده است.
موارد پیشگفته و ناگفتههایی از این دست، زمینه بروز و ظهور قیام مردمی در شهرهای لاذقیه، درعا و دوما را بوجود آورد. مردم سوریه نیز همچون آزادیخواهان سایر کشورها، برای رسیدن به دالانی هرچند کوچک، برای حق تنفس سیاسی و البته برخی نیز بهجهت حصول وضع معیشتی بهتر، خیابان را عرصه اعتراض یافتند. حکام سوریه نیز مانند دیگر مستبدین، پاسخی جز گلوله برای مردم خویش نداشتند. بیش از یکصد کشته و صدها زخمی، تاوان حق خواهی ملتی مسلمان بود و حکومتی که بعضا خود را مذهبی معرفی کرده، برای دستیابی به مطلوب، از حمله به مسجد نیز دریغ نکرد.
چنین حکومتی، حتی در مواجهه با گسترش اعتراضات، از نخست وزیر خود گذر میکند، فضای سیاسی کشور را تا حدی قابل پذیرش آزاد میگذارد، وعده اصلاحات سیاسی و اقتصادی میدهد و با ملت خود، با احترام سخن میگوید! بشار اسد علیرغم عدم مشروعیت منصبی که بر آن سوار است، با مردم خویش از در دوستی وارد شد و این جمله، یکی از یادگارهای ماندگار وی و درسی برای سایر حکام است در تقابل با مردم خویش؛ «بدون اصلاحات سیاسی، امر حکومت امری مهلک است» و با عذرخواهی از ملت، درایت و کیاست خود را به اثبات رسانید. اما متاسفانه برخی حکومتها، اعتراضات مردم خویش را چنان سرکوب میکنند که گویی عدهای در عصر حجر، بر دشمنان خونی خود میتازند. معمر قذافی، دیکتاتور دیوانه لیبی را میتوان بارزترین نمونه این نوع خشونت نام برد؛ جلادی که برای سرکوب مردم معترض، در استفاده از تانک و هواپیما نیز مضایقه نکرده و نمیکند.
سوریه، مهمترین و استراتژیکترین متحد جمهوری اسلامی، مانند بسیاری از کشورهای منطقه، از تحولات دامنگیر دیکتاتورها دور نمانده است. بررسی اوضاع سوریه، به جهاتی، از اهمیتی فراتر، نسبت به سایر کشورها برخوردار است. سوریه از سویی، هممرز با اسراییل، از سویی هممرز با لبنان، از سویی هممرز با ترکیه و از دیگر سو، با عراق هممرز است. موضع خاص ایران نسبت به تکتک کشورهای مذکور انکار ناپذیر و بسیار پراهمیت است. از جنبه دیگر، در شرایط فعلی، با توجه به تحریمهای صورت گرفته علیه جمهوریاسلامی، سوریه میتواند مفری برای تبادلات تجاری ایران محسوب شود. چه از راه دریا و استفاده از بنادر، چه از زمین و چه از هوا، موقعیت سوریه برای ایران بیاندازه استراتژیک و غیرقابل گذشت است. روابط خاص مالی دولت و برخی مسوولین ایرانی با سوریه را نیز نمیتوان نادیده گرفت. اوضاع داخلی و خارجی این دو متحد، آنقدر برای یکدیگر پراهمیت است که هیچیک از طرفین، نمیتوانند نسبت به دیگری بیتفاوت باشد.
در کنار اهمیت شرایط و اتفاقات برای دولتها، اهمیت اوضاع برای دو ملت نیز محسوس است. در طول سال، بیش از 1میلیون ایرانی، برای زیارت یا سیاحت به سوریه سفر میکنند. شیعیان سوری نیز بعضا به زیارت حرم مطهر رضوی در مشهد مشرف میشوند. شمار قابل توجهی از اتباع ایرانی نیز در سوریه مشغول به تجارت یا ساکن هستند. همه پیشگفتهها، اهمیت موضوع برای دو دولت و دو ملت را میرساند. علیرغم مانور تبلیغاتی گسترده دولت جمهوری اسلامی حول تحولات منطقه، خصوصا کشورهایی همچون یمن و بحرین، غیر از رسانههای بینالمللی(العالم و press tv)، هیچیک از رسانههای داخلی دولتی، پیرامون اتفاقات اخیر سوریه خبر یا تحلیلی منتشر نساختند! این مهم، حتی به اندازه انعکاس اخبار در رسانههای دولتی سوریه نیز در مطبوعات، رادیو و تلویزیون دولتی ایران سهم نداشت. البته جسته و گریخته، اخباری مبنی بر دخالت و فتنه غرب عنوان داشتند اما، هرگز به اصل موضوع اشاره نشد. گویی حکایت بخشیدن شاه و نبخشیدن وزیر است. نیروهای امنیتی سوریه، تحصن معترضان غیرمسلح در مسجد العمرای شهر درعا را به خاک و خون کشیدند. حرمت مسجد را شکستند و تعدادی از مسلمانان معترض را از پای درآوردند، اما با نهایت تاسف، صدا و سیمای جمهوریاسلامی که پیشتر، ماجرای قرآن سوزی را به آن وسعت پوشش داده بود، در قبال حمله به مسجد و کشتار عدهای مسلمان متحصن سکوت اختیار کرد!
در چرایی این رفتار جمهوری اسلامی، گمانههایی میتوان عنوان نمود که شاید درست و شاید نادرست باشد، اما بهجهت گشایش باب هم فکری، چند فرض قابل طرح است. نخست آنکه گویا غالب معترضین، از پیروان مذهب تشیع هستند که در مقابل دولتی سنی مذهب قیام کردهاند. دولتی که از نظر مذهبی، اکثریت مردم کشور را همراهی میکند. احتمال آنکه ایران نخواهد از سوی یکی از مهمترین متحدانش به حمایت و تحریک شیعه علیه سنی متهم شود، احتمالی نزدیک به یقین است. جمهوری اسلامی، در خصوص تحرکات مردم یمن و بحرین، از سوی حکام آن کشورها متهم به دخالت در امور داخلی کشورشان شده است و بیتردید، پرهیز از ایجاد تشنج مضاعف، میتواند تصمیمی منطقی از سوی مدیران دیپلماسی کشور باشد. در نگاهی دیگر، با توجه به تجربه سایر کشورها، جمهوری اسلامی احتمالا چه از سوی حکومت و چه از سوی معترضین مورد هجمه واقع میشد؛ اتفاقی که در مصر و بحرین رخ داد. با حمایت ایران از تحرکات مردمی، نه تنها دولتهای مورد اعتراض علیه ایران موضع گرفتند، که معترضین نیز هر یک به نوعی از چتر حمایتی جمهوری اسلامی برائت جستند. این امر نیز میتواند بر تصمیم آمرین اثر گذار بوده باشد؛ سکوت کرده اندتا مغضوب دولت فعلی یا دولت آینده نشوند.
در فرضی دیگر، شاید بتوان سکوت جمهوری اسلامی را سرشار از سردی، یاس و اضمحلال دانست. زیرا با توجه به حجم و سطح روابط دو کشور، ادعای پیشین جمهوری اسلامی کمی خدشهدار میشود. دولت بارها درباره حوادث اخیر، از عنوان “بیداری اسلامی” استفاده کرده است. حال اگر سوریه نیز مشمول این بیداری اسلامی شود، تمام تایید و تمجید پیشین از سوریه و حکومت بعث، زیر سئوال خواهد رفت، و دیگر توجیهی برای ارتباطات حسنه با کشور دوست و برادر، وجود نخواهد داشت. لذا باید تمهیدی برای افکار عمومی اندیشیده میشد. بیگمان، کوتاهی وقت و سرعت انتقال اطلاعات، میتوانست معادلات دستگاه دیپلماسی و نهادهای تصمیم گیرنده را برهم زند. این بود که شاید سکوت را بر هر خرابی افزونتر ترجیح دادند. شاید. البته این تصمیم، به هر دلیلی اتخاذ شده باشد، همچنان این سئوال را میطلبد که چرا جمهوری اسلامی در قبال چند کشور همسایه، موضعی متفاوت اتخاذ نمود؟!
محموداحمدینژاد، در یک نشست مطبوعاتی در روزهای آغازین سال 1390، ضمن محکوم کردن دخالت دولتهای غربی در اوضاع لیبی، ابراز داشت ایران از روز اول، برخورد با “مردم و انقلابهای مردمی” را محکوم کرده است. همچنین، رفتار حکومت بحرین با مردم معترض را “زشت” قلمداد کرد و حکومت بحرین را به تعامل و گفت و گو با مردم خود فرا خواند. با کمال تعجب، در همان جلسه، در پاسخ به پرسش خبرنگاری مبنی بر نظر جمهوریاسلامیایران نسبت به تحولات سوریه، این کشور را “دوست صمیمی” ایران خواند و گفت ایران در امور داخلی کشورها دخالت نمیکند. این تناقضگویی آشکار محموداحمدینژاد، نشان از سردرگمی و کم حافظگی در قبال بیان مواضع حکومت، در خصوص تحولات کشورهای عربی دارد؛ تناقضی که تنها راه حل آن اتخاذ سیاستی واحد و پرهیز از پنهانکاری در پیشگاه ملت است.