سقراط/ بازیگران: فرهاد آییش، لادن مستوفی، یعقوب صباحی، ایوب آقاخانی، بهناز نازی، سیاوش چراغیپور، کتانه افشارینژاد، نقی سیفجمالی، بهار نوحیان، رضا جمالی، بهمن عباسپور و محسن گودرزی، طراح صحنه: رضا مهدیزاده، طراحی لباس: ادنا زینلیان، طراح چهرهپردازی: ماریا حاجیها، طراح نور: رضا حیدری، طراح حرکات موزون: محسن گودرزی، طراح پوستر و بروشور: منصوره قرهداغی، دستیار کارگردان و مدیر تولید: علی زارعی، عکاس: مهدی آشنا و امیر خدامی.
حمیدرضا نعیمی پس از دراماتورژی آثار مشهور ادبیات دراماتیک این بار به سراغ یک بیوگرافی رفته است.زندگی “سقراط “اگر چه شاید برای بسیاری از تماشاگران تئاتر ایرانی آشنا نبوده باشد اما مسیر و درک نویسنده از به وجود آوردن چنین نمایشی با آرایه ها و نشانه های ایرانی راه را بر ارتباط تماشاگر هموار می سازد.“سقراط” بهانه ای است برای به چالش کشاندن بخشی از سیاست های وارونه نظام جمهوری اسلامی ایران در حوزه علوم فرهنگی که در پس روزمرگی های مردم پنهان شده است.بهانه و نشانه ای از فریب و کینه و ریای حاکمان بر مردم و خط بطلان بر دغدغه های روشنفکرانی که تحت غضب دولتمردان قرار گرفته اند.
در این نمایشنامه اگرچه شخصیتها همان شخصیتهای آفریده شده توسط حمیدرضا نعیمی هستند اما نویسنده آنها را در موقعیتی تازه، قرار داده تا وجوه دیگری از خود را به نمایش بگذارند.نعیمی عامدانه، بخشی از زندگی سقراط را به تصویر می کشد اما ارجعات مستقیم و غیر مستقیم او کافیست تا هر فرد علاقمند به نمایش، بداند افراد پیرامون قهرمان درام کیستند! ماجراهای سقراط و شخصیتهای این قصه، همه ریشه در گذشتهای آشنا دارند اما چنان تازه مینمایند که گویی برای امروز و این لحظه همه ما خلق شدهاند و بناست سخنی از حال و احوال امروز بشر بگویند؛ حال و احوال تراژیکی که به سادگی میتوان آن را به سخره گرفت و مصیبتهای فاجعهباری که میتوان به آنها پوزخند زد.
نمایش در همه مدت اجرا با تماشاگران ارتباط لازم را برقرار می کند هر چند که در برخی موارد فرا واقعی نشان می دهد. سقراط حاضر نیست همانند تمامی مردم شهر نمادین خویش به روزمرگی روی آورد و به شرایط جبری و تاریخی پیرامون خود تن دهد. بلکه می خواهد در برابر سرنوشت محتومش بایستد و به هر شکل ممکن آن را تغییر دهد، حتی اگر این ایستادگی به بهای زدن اتهام دیوانگی به وی و از دست دادن تمامی زندگی مادی اش باشد.
جهان پیرامون “سقراط “انسان ها را وادار به سکوت، تن دادن به سازش ها و گذشتن از آمال و آرزوهای مشروع و به حق شان می کند. اما وی این ها را بر نمی تابد و تسلیم نمی شود. او علیه تمامی تهدیدها، تحمیل ها و تهمت ها قد علم کرده است و با تمام وجود از حق طبیعی و قانونی اش دفاع می کند.
در چنین فضایی که بحث پیرامون قدرت و خشونت، احتمال شورش، قدیس سازی و نابودی در جریان است و بحث از رابطه دوستانه و خیرخواهانه تبدیل به جدل و دفاع از آنچه که درست است می شود، پارادوکسی پدید می آید که لاینحل به نظر می رسد مگر اینکه یکی از طرفین از خواسته اش کنار بکشد. خشونت و خیال که در صحنه نخست به خاطره و واژه ها پیوند خورده بودند در صحنه های بعدی خود به مجادله ای دو سویه، همراه با گفتارها و کنش های تند و اضطراب، استیصال، و نیز خاطره و واژگان و تهدیدها همراه می شود. تمام نیروهای روانی، آرزوها و کابوس ها، در مکانی که مرکز اجرای اوامر حکومتی است، جمع شده اند. حاکم از خشونت استفاده می کند نه صرفا برای حفظ موقعیت خود بلکه برای “ناجی” نشان دادن خود و اینکه اگر نباشد فاجعه به بار می آید: خود را مرجع دانستن؛ آرنت در این باب می گوید: “ خصیصه بارز مرجعیت شناسایی بی چون و چرای آن بوسیلۀ کسانی است که انتظار می رود آن را گردن بنهند.
شخصیتهای پرورانده شده در نمایشنامه “سقراط” همچون همه عدالتخواهان بیخرد و جاهطلبهای حیلهگر به راستی کمیک و خندهدار هستند و بازیگر برای ارائه آنها نیازی به شیرینکاری ندارد. بازیگران این نمایش نیز، با جدیت هر نقش را ارائه میکنند. آنها برای خندان مخاطب به کمدی متوسل نمیشوند بلکه حماقتهای خود را آن قدر عاقلانه و جدی بازی میکنند که سبب مضحکه شود و مخاطب را با یک تراژدی طنزآلود روبرو کند.
نکته مهمی که در این نمایشنامه وجود دارد و ارزش پرداخت بیشتری را داشت، این است که نعیمی در این نمایش سعی کرده جهان نمایش را با جهان واقعی همسان سازی کند و صحنه تئاتر را با صحنه جهان در یک ردیف قرار دهد. این تطابق، ارزش و اهمیت این را داشت که به هسته اصلی نمایش بدل شود و با بهره گیری از ظرفیت های نمایش به خصوص فضای جادو و رویا، ایده های جذاب و تازه ای از آن منشعب شود.
در نهایت تصویر ارائه شده از شخصیتها و فضای نمایش به کمک آرایهها و نوع بازی هایی که به آنها اشاره شده، “سقراط” را به روایتی تراژیک بدل کرده که مخاطب را با مضحکه رو برو کرده و او را میخنداند اما با یادآوری سلطه قدرتطلبان به اسم عدالتخواهی، بدرقه میکند تا در تنهایی خود کمی به اعمال حاکمانی بیندیشند که به اسم عدالتخواهی آتش جنگ برمیافروزند و میکشند، نابود میکنند و قصد پاک کردن اشک یتمیان را دارند اما نه با عشق بلکه با شمشیر.