مازیار بهاری
این اتفاق خیلی نمی افتد که مصاحبه شوندگان سؤالات بیشتری از مصاحبه کننده داشته باشند. وقتی با سیندی هایکی و نورا شورد مادران دو کوهنورد آمریکایی زندانی در ایران به نام های شین بوئر 28 ساله و سارا شورد 31 ساله دیدار کردم، آنها فکر کردند شاید من بتوانم اطلاعاتی از اوضاع عزایزانشان در زندان اوین بدهم. من 118 روز در این زندان گرفتار بودم و در حین بازجویی در زندان و نیز هنگامی که آنها سعی می کردند با نگهبان شان صحبت کنند، از وجود آنها مطلع شدم. اما هیچکس، حتی افراد عالیرتبه دولت ایران نمی دانند چرا شین و سارا بیش از یک سال در زندان نگه داشته شده اند و دولت با ادامه حبس آنها، در پی بدست آوردن چه چیزی است.
شین، سارا و دوست 28 ساله دیگرشان به نام جاش فاتل، در 30 ژوئیه 2009 از هتل خود در سلیمانیه واقع در کردستان عراق خارج شده و عازم روستای کوچکی به نام احمد آوا در نزدیکی مرز ایران شدند. شون مک فسل دوست دیگر آنها، آن روز ناخوش بود و قرار شد چند روز دیگر به آنها بپیوندد. احمد آوا به سبب معبرهای کوهستانی و آبشارهای خود معروف است و دولت کردنشین این منطقه را به عنوان محلی امن برای فعالیت های مختلف تبلیغ می کند. شون فکر می کند کردها درباره امنیت این منطقه اغراق کرده اند و این محل آلوده به مین های کار گذاشته شده از زمان جنگ ایران- عراق در دهه 1980 است.
سارا در نامه ای خطاب به مادرش چنین نوشته بود:
سلام (مادر) عزیزم
ما در حال سفر هستیم.
راستش در شمال عراق هستیم.
اینجا کاملاً امن است.
کردهای این منطقه از 1991 طرفدار آمریکایی ها بوده اند. هیچوقت یک آمریکایی در منطقه کردنشین صدمه ندیده است.
نگران نباش.
دوستت دارم.
با عشق، سارا
شون در 31 ژوئیه و در پی تماس تلفنی شین ، سارا و جاش، از دستگیری دوستان خود مطلع شد. شرایط هنوز مبهم است. ایران اصرار دارد کوهنوردان از مرز گذشتند، اما شین در تنها مصاحبه پس از دستگیری گفت آنها در ایران دستگیر نشده اند. این سه نفر به طور رسمی متهم شده اند اما به مادرانشان گفته اند از سپتامبر به این سو، بازپرسی نشده اند.
محمود احمدی نژاد در فوریه درباره احتمال مبادله این افراد با زندانیان ایرانی در اختیار نیروهای آمریکایی در عراق سخن گفت. اما این پیشنهاد با مخالفت دولت آمریکا روبرو شد. در تازه ترین تحول، دانشمند ایرانی متهم به جاسوسی به نام شهرام امیری که دو هفته پیش از آمریکا خارج شد و به کشورش رفت در مصاحبه ای اعلام کرد مأموران سیا وی را دستگیر کردند و به او گفته اند قصد مبادله او با “سه جاسوس آمریکایی” را دارند. وقتی مصاحبه کننده از امیری پرسید آیا مطمئن هستید بازجویان وی از واژه “جاسوس” برای کوهنوردان استفاده کرده اند، وی پاسخ داد “بله”.
مادران سه کوهنورد به همراه شون، کوهنورد چهارم، هرگونه اتهام جاسوسی را به شدت تکذیب می کنند. آنها از دولت ایران می خواهند عزیزانشان را آزاد کنند. سیندی و نورا پس از ماه ها تلاش برای تماس با مقامات ایرانی از خانه هایشان در آمریکا، جایی که خبری از سفارت ایران در آن نیست، به لندن آمدند تا با رسول موحدیان، سفیر ایران در انگلستان ملاقات کنند. پس از آنکه این دو نفر ساعت ها در زیر باران معمول تابستانی لندن در مقابل ساختمان شماره 16 خیابان پرینس گیت به انتظار ماندند، موحدیان از دیدار با آنها خودداری کرد.
من سیندی، نورا و شون را برای صرف نهار و گپی دوستانه به منزلم در لندن دعوت کردم. با دلتنگی دو مادر که هیچ چیز از وضعیت فرزندانشان نمی دانستند آشنا بودم. خانواده من هم سال گذشته تجربه مشابهی کردند. گفتگو به درازا کشید و گاه و بیگاه با وقفه روبرو می شد زیرا اشک در چشمان من یا آنها جمع می شد. این شرح گفتگوست:
مازیار بهاری: شما امروز صبح به سفارت ایران در لندن رفتید. چه طور پیش رفت؟
سیندی هایکی: دولت ما، دولت آمریکا، هیچ رابطه دیپلماتیکی با ایران ندارد و تمام تماس های ما از وزارت خارجه آمریکا به سفارت سوئیس در تهران منتقل می شود. بنابراین ما فکر کردیم باید با یک سفیر ایرانی به طور مستقیم ارتباط برقرار کنیم و به همین دلیل به لندن آمدیم. ما چندین نامه برای سفیر فرستادیم اما پاسخی داده نشد. به همین دلیل امروز صبح به سفارتخانه رفتیم و زنگ در را سه بار به صدا درآوردیم اما هیچکس پاسخ نداد. دست آخر هم یک نفر جلوی درآمد و گفت او نمی تواند هیچ کاری برای ما بکند.
نورا شورد: این خیلی نمادین بود. در به روی ما بسته بود، همانطوری که از 31 ژوئیه و دستگیری فرزندانمان، درها به روی ما بسته بوده است. ما راهی برای ارتباط با دولتی که فرزندانمان را زندانی کرده نداریم.
شون، خیلی ها می خواهند بدانند چرا شما احمد آوا را برای کوهنوردی انتخاب کردید؟ اگر می خواستید کوهنوردی کنید چرا به کلورادو یا سوئیس نرفتید؟
شون کم فسل: کلورادو از ما خیلی دور بود. ما در دمشق زندگی می کردیم. شین و سارا یک سالی بود که آنجا زندگی می کردند. سارا مشغول تدریس زبان انگلیسی بود و شین به عنوان روزنامه نگار بدون مرز کار می کرد. من هم به تحقیق برای درجه دکترایم مشغول بودم. کردستان عراق تنها یک روز تا دمشق فاصله داشت و به همین دلیل تصمیم گرفتیم در این قسمت دنیا کوهنوردی کنیم. جاش یک هفته قبل از سفر رسید و به ما ملحق شد.
آیا نمی دانستید این کار خطرناک است؟
مک فسل: خطرناک نیست. فعالیت جهانگردی عظیمی از سوی دولت منطقه کردنشین در این منطقه به راه افتاده است. در تبلیغات صورت گرفته به جهانگردان اطمینان داده می شود از سال 1990 (پیش از جنگ اول خلیج فارس) هیچ درگیری در این منطقه وجود نداشته و هیچ غربی صدمه ندیده است، بنابراین منطقه خطرناکی نیست.
هایکی: مطمئن هستم اگر خطرناک بود، شین و سارا به آنجا نمی رفتند. آنها خطر را خیلی خوب می شناسند و با خاورمیانه آشنایی خیلی خوبی دارند. شین عربی را بسیار کامل حرف می زند.
شورد: سارا هم عربی را خوب حرف می زند. هر دوی آنها آدم های محتاطی هستند. شین هرگز زندگی سارا را در معرض خطر قرار نمی داد و سارا هرگز کار ماجراجویانه و بدور از احتیاط انجام نمی داد.
شین در مصاحبه ای در ایران گفت آنها از مرز عبور نکردند. نشریه نیشن نیز در ماه ژوئن به اخباری اشاره کرد مبنی بر اینکه ایرانی ها این کوهنوردان را از داخل عراق دستگیر کرده اند. چه اتفاقی افتاد؟
مک فسل: بر اساس اطلاعاتی که من تاکنون جمع کرده ام، اعتقاد دارم عناصر تندرو در داخل نیروهای امنیتی دولت ایران و یا پلیس مرزی ایران سه دوست مرا بدون هماهنگی با دولت ایران در داخل عراق دستگیر کرده اند. من فکر نمی کنم دولت ایران هیچ انگیزه ای برای بازداشت سه آمریکایی داشته است. اما به دنبال بحران های پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران و به دلیل ادامه بن بست موجود میان ایران و ایالات متحده، دولت ایران نمی توانست به سادگی شهروندان دستگیر شده آمریکایی را آزاد کند، زیرا این کار چهره ای ضعیف از ایران را به نمایش می گذاشت. بنابراین تصمیم گرفتند آنها را نگه دارند. من مطمئن هستم دوستان من از مرز عبور نکردند.
وقتی خبر دستگیری آنها توسط ایرانی ها را شنیدی، چه بر سر تو آمد؟
مک فسل: ارتش آمریکا مرا با یک بالگرد به منطقه سبز انتقال داد و به مدت دو روز تحت بازجویی بودم. آنها خیلی حرفه ای بودند اما به من گفتند تا جائی که به آنها مربوط می شود، این مشکل به من ربطی نداشته است. آنها مرا رها کردند.
نورا و سیدنی، شما چگونه خبر بازداشت ها را شنیدید؟
شرود: سیدنی به من تلفن کرد. من در بانک بودم. سعی می کردم برای شین پول بفرستم تا برای تولد سارا لباس بخرد. وقتی خبر را شنیدم، نمی دانستم باید چکار کنم. فقط نشستم و سیگار کشیدم. این اولین سیگار من بعد از 15 سال بود. این را به سارا نگویید!
هایکی: من در دفترم نشسته بودم و یک نفر از سفارت آمریکا در بغداد با من تماس تلفنی گرفت و این خبر را داد. سفیر سوئیس در یک سال گذشته توانسته است سه بار با فرزندان ما دیدار کند، آن هم درحالی که بازجوها در اتاق حاضر بودند. آیا شرایط شما هم همینطور بود؟
هروقت خانواده ام برای دیدار من می آمدند، یک نگهبان هم حاضر بود. او یا به همراه ما سر میز می نشست و یا خارج از اتاق بود. قبل از هر دیدار، بازجوها مرا تهدید می کردند که نباید درباره پرونده خودم، و بازپرسی های او، با خانواده ام صحبت کنم. اگر ما کاری شبیه آن می کردیم، نگهبان مکالمه ما را قطع می کرد.
شرود: آیا وقتی در زندان بودید، صدای شین، سارا یا جاش را شنیدید؟
بله شنیدم. به یاد می آورم صدای شین یا جاش را درحالی که سعی می کرد از نگهبان بخواهد او را به حمام ببرد شنیدم. نگهبان که کاملاً معلوم بود با زبان انگلیسی آشنا نیست، بدون آنکه بفهمد آنها چه می خواهند مرتب پاسخ می دهد “بله، بله”. زندانی ها هم مرتب درخواست می کردند به حمام بروند. ضمناً وقتی فرزندان شما را دستگیر کردند، بازجو به من گفت “ما برخی از همکاران تو را دستگیر کرده ایم.” وقتی از آنها پرسیدم آیا آنها روزنامه نگار هستند، او پاسخ داد: “نه، آنها در ایران برای سیا کار می کنند.”
هایکی: غیرممکن است.
آیا فکر می کنید دولت آمریکا برای آزادی آنها به اندازه کافی تلاش کرده است؟
مک فسل: نه. شین مقالاتی در انتقاد از سیاست های آمریکا در خاورمیانه نوشته بود و قویاً مخالف اشغال عراق بود. ممکن است این مسأله با بی علاقگی دولت آمریکا و یا عدم تحرک آنها ربط داشته باشد.
هایکی: من این را نمی دانم. من همیشه اینطور فکر می کنم که اگر پسرم را در خارج از ایران و در خانه ببینم، در آنصورت معلوم می شود دولت تلاش کافی کرده است.
شرود: من فکر نمی کنم اراده ای در دولت آمریکا یا دولت ایران برای آزادی فرزندان ما وجود داشته باشد. اگر بود آنها تا حالا آزاد شده بودند.
شما در ماه مه به ایران رفتید و چند روزی با آنها ملاقات کردید. آن تجربه چطور بود؟
هایکی: آنها به فرزندانمان نگفته بودند که ما در ایران هستیم. آنها را از زندان بیرون آوردند و بچه ها فکر کردند به دادگاه می روند. آنها به مدت چهار ساعت در اتاقی منتظر ماندند و سپس نزد ما آورده شدند. نمی دانستند چه خبر شده است. برایشان خیلی غافلگیرکننده بوده است. وقتی با ما روبرو شدند، یک لحظه بسیار عاطفی بوجود آمد.
شرود: دولت ایران از زمان ورودمان اعلام کرد شبکه ماهواره ای انگلیسی زبان پرس تی وی به ما دسترسی کامل خواهد داشت. ما چاره دیگری نداشتیم. دو دیدار ما تحت نظارت پرس تی وی و بازجویان بود. تنها زمانی که یک مکالمه خصوصی با دخترم داشتم، زمانی بود که با سارا به حمام رفتم و شیر آب و شیر دوش را باز کردم تا صدای ما را نشنوند. سارا دچار یک وضعیت پزشکی پیش- سرطانی است. در هشت تا نه سال گذشته در دهانه رحم او سلول های سرطانی پیدا شده و او باید هر سه ماه، آزمایش پاپ اسمیر انجام دهد. او در یکسال گذشته تنها یک بار پاپ اسمیر شده است. ضمناً او غده ای را در سینه اش به من نشان داد. او گفت این غده در ایران معاینه شده و در حال پسرفت است، اما هنوز در سینه اش وجود داشت. وقتی غده را به من نشان می داد، متوجه شدم چقدر نحیف و تکیده شده است. شما هم وزن زیادی از دست داده اید؟
بیست و پنج پوند کاهش وزن داشتم. چرا قبلاً درباره سلول های سرطانی صحبت نکرده بودید؟
شرود: اصلاً نمی دانم چرا این موضوع را برای شما گفتم. او یک زن بالغ است. این یک مسأله خصوصی است و معمولاً علاقه ای به صحبت کردن درباره این چیزها ندارم. اما سارا به من گفت باید این موضوع را به همه بگویم.
هایکی: مازیار، فکر می کنید چه وقت آنها را آزاد خواهند کرد؟