مهاجرت با غزل پست مدرن
مهدی موسوی باغزل های پست مدرنش شناخته است. او هنوز در ایران بسر می برد، اما سرنوشت امثال خودش را «با این روندی که در ایران با ادبیات مدرن و پست مدرن برخود می شود» در نهایت در انتخاب خود سانسوری یا مهاجرت از ایران می بیند.
با این همه اما، شعرهای او در غزل پست مدرن خلاصه نشده است. از شاخصه های زبان شعری او می توان به نقش عنصر سکس به معنا و مفهوم پست مدرن آن ( جنسیت) اشاره کرد. او هرگز نگاهی زیبایی شناسانه به عنصر سکس وجنسیت در شعرهاش ندارد. و بیشتر به سرودن اشعاری پیشرو و تابوشکن در این زمینه بسنده کرده است.
نکته قابل توجه دیگردر شعرهای او ؛ عنصر رهایی است. هیچ باکی ندارد از اینکه« به گریه های مردانه اش پشت گوشی تلفن» در شعر« شاعرِ تمام شده» اعتراف کند و نشان بدهد که هنوز گریه کردن به عنوان یک مرد برایش امری خاص و غیرِ معمول است. مینا خانی، گفت و گویی با این شاعر ترتیب داده که در ادامه می خوانید…
آقای موسوی، اگر موافقید، این بار گفت و گو را از “ خواندن “، شروع کنیم، مهدی موسوی به عنوانِ مخاطب، خواننده ی چه جور کتاب هاییست؟
من همه جور کتابی را می خوانم. در همه ی زمینه ها… با توجه به اینکه کتاب های شعرِ خوب این روزها کمتر چاپ می شوند بیشتر وقتم را رمان های خارجی و کتاب های تئوری می گیرند… در رمان نویسندگانی مثل کورت ونه گات، یوسا و… را می پسندم و در بخش تئوری هم از فلسفه تا جامعه شناسی و روان شناسی و…. می خوانم. البته ساعاتی را هم در روز به کلاسیک خوانی اختصاص می دهم و گذشتگان را مرور می کنم
مهدی موسوی چرا شاعر شد؟ اصلا شاعر جماعت چه جور آدمیست؟
از ابتدای دوره ی راهنمایی به شعر علاقمند شدم، اما در ابتدا شعر برایم حاشیه بود و بیشتر قصد داشتم یک منتقد ادبی باشم و بیشتر هم داستان می نوشتم. اما کم کم زندگی ام بیشتر به شعر گره خورد و با آن یکی شدم… در مورد شاعرها نمی شود یک قانون کلی صادر کرد، اما متاسفانه اکثرشان از جنس شعرهایشان نیستند و شاید تنها کمی احساساتی تر از آدم های عادی باشند وگرنه آن دگم اندیشی ها، حسادت ها، حاشیه ها و… در شاعران نیز مثل همه مردم وجود دارد
شاعر از جنس شعرهایش هست؟ شاعر ها احساسی ترهستند؟ از کجا می شودفهمید یکی شاعراست یا نگاه شاعرانه داره و یاشاعری «از جنس شعرهایش» است؟
وقتی شکل زندگی اش و نگاهش به جهان مثل شعرهایش باشد… آدم ها در حرف زدن معمولا خوب هستند، اما وقتی عملکرد انسانی آنها را مورد بررسی قرار می دهی به چیز دیگری می رسی… مثلا چه بسیار شاعرانی که از اخلاق، اندیشه، تساوی انسان ها، نسبیت گرایی و… حرف می زنند اما کافی ست یک روز باآنها باشی تا بفهمی این حرف ها برایشان درونی نشده…
در مورد احساساتی تر بودن تاکید دارم… خیلی از رفتارهای شاعرها عقلانی نیست و از احساسات زودگذر منشاء می گیرد… به همین خاطر اکثرا در کار، زندگی شخصی و… موفق نیستند.
شاعر ها یک نسبتی با مجنون دارند؟
نه فقط توی عشق… در روش زندگی… تن ندادن به اراده ی معطوف به جمع و «خود» بودن با همه خوبی ها و بدی هایش.
مهدی موسوی تو غزل پست مدرن دنبالِ چیست؟
البته کار در قالب های آزاد هم زیاد دارم و قالبم بستگی به حرف و اندیشه و فضای شعرم دارد… اما اعتقاد دارم کلام ما بسیار موزون است و واقعا اگر تسلط داشته باشی وزن دست و پایت را نمی بندد… مشکل ما جاهایی با قافیه است که من سعی کرده ام که با تجربه در قالب هایی مثل چهارپاره، غزلمثنوی، غزل ِسپید و… این فشار را کاهش دهم… درضمن یادمان باشد اگر شعر ما وانمود وضعیت بیرونی اجتماع باشد و بخواهد آن دیکتاتوری و نظم و قالب مندی را به نقد بکشد بهتر است در فرم بیرونی خودش نیز از چنین قالبی استفاده کند
یعنی در این غالب بهتر می توانی این نظمِ موجود رو به نقد بکشی؟
بله… واقعا اندیشه های پست مدرن با اندیشه های من هماهنگ ترند… اما من دنبال چیزی نیستم. خودم را مجبور نمی کنم غزل پست مدرن یا هر چیز دیگر بنویسم… از روی تئوری هم شعر نمی نویسم و سعی می کنم خودم باشم حالا اگر جایی هم با پست مدرنیسم نخواند چه مشکلی دارد؟ من یک هنرمندم و باید مثل خودم باشم و بیندیشم.اما اگر به عنوان منتقد بخواهم اندیشه و تکنیک های آثارم را بررسی کنم
بله! بیشترشان در زمره ی آثار پست مدرن قرار می گیرند.
بدون تجربه مدرنیته در زندگی، خلق هنر پست مدرن ممکن است؟
اولا؛ نگاه پست مدرنیسم یک نگاه غیرخطی به زمانه است و این توالی تاریخی قائل شدن برای سبک ها و جریان ها و دوره ها از دیدگاه مدرن به زمان نشأت می گیره که به نظرم در نگاه پست مدرن جایی ندارد.
دوما؛ اگر نگاه جامعه شناختی هم داشته باشیم آدم هایی مثل «آلوین تافلر» می گویند که هر سه موج پیشامدرن، مدرن و پست مدرن هر سه در تاریخ وجود داشته اند و فقط بسترهای تاریخی و اجتماعی باعث بروز یکی و سرکوب دیگری شده است و اتفاقا به کشورهای جهان سوم پیشنهاد می کند که تجربه غلط صنعتی شدن را تکرار نکنند.
سوما ؛ اصلا این نگاه که باید تجربه ی مدرن را داشت تا به پست مدرن رسید مربوط به مسائل جامعه شناختی و بحث های پیرامون آن است. پست مدرنیسم و هنر و در اینجا ادبیات در ذهن و روح انسان ها رخ می دهد و ذهن و روح هنرمند می تواند هزاران سال جلوتر از زمانه ی خویش باشد. شما در ادبیات آنسوی آب هم می بینید که کتابی مثلِ «زندگی و عقاید تریسترام شندی» سال ها قبل از بحث وضعیت پست مدرن نوشته شده اما جزء آثار پست مدرن طبقه بندی می شود یا مثلا؛ دکتر براهنی «بوف کور» صادق هدایت را اثری پست مدرن می داند یا حتی می توان ریشه های این نوع نگاه را تا اشعار مولانا دنبال کرد.
آیا اساسا هنرمند، ادیب، شاعر یا نویسنده وظیفه دارند طوری حرف بزنند که مردم زمانِ خودشان آن رر در زمان خودش درک کنند ؟
فروغ و هدایت جلوتر از روزگار خودشان حرکت کرده اند، اما این حرکت باعث جدایی آنها از جامعه نشده است. بلکه سعی کرده اند با شکستن تابوها و سنت ها جامعه را به سمت پیشرفت فکری رهنمون کنند. بالاخره مقاومت هایی هم صورت می گیرد و مردم عامی نمی توانند یک هنرمند و روشنفکر را به طور کامل درک کنند. این موضوع از زمان سقراط برجا بوده و هرچه هم روشنفکر و هنرمند با زبان مردم سخن بگوید و نزدیک به آنها باشد چون اندیشه اش فراتر از زمان خودش است، با اقبال جمعی و همه گیر روبرو نخواهد شد… یادمان باشه که وظیفه هنرمند کمی با یک سیاستمدار یا مصلح اجتماعی یا… فرق دارد. گرچه هنرمند هم باید مخاطب رو در نظر بگیرد اما تعهدش به اندیشه و آرمانش و خلق هنری واقعی مهم تراست.
اساسا جایی برای آشتی روشنفکر و هنرمند ایرانی با مردمش هست؟ا گر هست افقش کجاست؟
به نظرم زمان می برد و نباید به معجزه ای یکشبه و ناگهانی امید داشت. باید سعی کرد که با فرهنگسازی کم کم مردم را تغییر داد… هرچند با توجه به آنکه اکثر رسانه های جمعی به روشنفکران تعلق ندارد کار سختی را در پیش داریم.
فکر می کنی شعر امروز ما داره به چه سمتی میرود؟ دوره شاعران بزرگ و عصر طلایی تاثیر این بزرگان روی همدیگر تموم شده است؟
من به نسل جدید خیلی امیدوارم. به نظرم دوره غول ها تا حدی تمام شده و ما الان شاهد جامعه ای چندصدایی هستیم. در گذشته نیز در هر قرن حداکثر دو یا سه شاعر بزرگ داشته ایم و الان هم به این نسل جوان باید سال ها فرصت بدهیم تا از دل آنها چند نخبه بیرون بیاید.
من خودم از گذشتگان فروغ و سهراب و سعدی و حافظ و مقالات شمس و… را بیشتر می خوانم و از جدیدترها سعی می کنم همه و همه را بخوانم و کار هیچ کسی را از دست ندهم… البته از بین شاعران این نسل بعضی از شاعران غزل پست مدرن و بعضی از شاعران قالب های نو را بیشتر می.
ادبیات مهاجرت کجای ادبیاتِ امروز ماست؟
به نظرم فقط تعداد کمی از آنهایی که مهاجرت کرده اند توانسته اند در ادبیات فارسی جایگاه خودشان را حفظ کنند. این موفقیت در بین داستان نویس ها بسیار بیشتر دیده می شود و شاعران اکثرا با عدم موفقیت بعد از مهاجرت روبرو شده اند..
مشکلات بعد از مهاجرت نظیر عدم تطابق فرهنگی و مشکلات مالی و…، غرق شدن در زندگی مدرن، از دست دادن جمع های هنری و فضاهای شعری، دور شدن از زبان و از دست رفتن تسلط به ریزه کاری های آن و… عواملی بوده اند که به پاشنه ی آشیل ادبیات مهاجرت بدل شده اند.
اما در سال های اخیر با گسترش اینترنت و شبکه های مجازی نظیر فیس بوک و همچنین انتشار کتاب های الکترونیک رابطه هنرمندان خارج از ایران با داخل ایران بسیار بهتر برقرار شده و اگر این روند ادامه یابد من به آینده ی ادبیات مهاجرت نیز خوش بین هستم… مخصوصا اینکه برای خیلی از ما چاره ای جز بازنشستگی ادبی یا انتخاب مهاجرت باقی نمانده است.
کتاب های مهدیِ موسوی
-پر از ستارهام اما-۱۳۷۶
فرشتهها خودکشی کردند-۱۳۸۱
اینها را فقط به خاطر شما چاپ میکنم-۱۳۸۴
پرنده کوچولو نه پرنده بود، نه کوچولو- ۱۳۸۹
حتی پلاکِ خانه را- ۱۳۹۱
کتاب الکترونیکی آموزش وزن به زبانِ ساده- ۱۳۹۰