نگاهی به فیلم برف روی شیروانی داغ
دردهای روشنفکری در سکوت بی فریاد
دکتر محمد هادی کریمی یک پزشک است که پیشتر به عنوان فیلمنامه نویس می شناختیم. “شمعی در باد”، “رستگاری در 8:20”، “مارال”، “دختران انتظار”، “انعکاس” و….از جمله فیلم هایی است که با فیلمنامه ای از دکتر کریمی ساخته شده است.
کریمی از چند سال پیش مترصد ورود به عرصه کارگردانی و ساخت فیلم بود. حاصل این تلاش در چند سال اخیر ساخت سه فیلم “غیر منتظره” و “امشب شب مهتابه”، و “برف روی شیروانی داغ “بود.
دو فیلم اول از نظر سینمایی چندان قابل اعتنا نیست و در رده فیلم های تجاری تقسیم بندی می شود اما این فیلم آخری که چند روزی است در سینماهای تهران اکران شده است، با دو کار قبلی کریمی متفاوت است.
کریمی درباره ویژگیهای فیلمش در نشست خبری این فیلم گفته بود :« این فیلم در مقایسه با سایر کارهایم یک مقدار شخصی تر بود. فیلمی که دغدغه ذهن من بود و به نوعی فیلم بی ملاحظهتری بود. البته در نهایت قصد ما ساخت یک فیلم سینمایی قابل قبول بود. شاید “برف روی شیروانی داغ” کمی شخصیتر و بیملاحظهتر باشد، در واقع من این فیلم را با قلب خود ساختهام و نه با مغزم و امیدوارم که شما هم چنین حسی نسبت به آن داشته باشید.»
همانطور که خود کریمی نیز در مصاحبه هایش اشاره کرده این فیلم نسبت به سبک و سیاق کاری کریمی چه در فیلم هایی که ساخته و چه درفیلمنامه هایی که پیشتر نوشته به نوعی متفاوت و شخصی تر بوده.
از این حیث شاید بتوانم این کار محمد هادی کریمی را با کار “ایرج کریمی” در ساخت “باغ های کندلوس” مقایسه کنم.
ایرج کریمی نیز در این فیلم به سراغ دلمشغولی های شخصیش رفت و حاصل فیلمی شد زیبا و تحسین برانگیز و تکرار ناشدنی در کارهای بعدی کریمی.
اما حاصل کار محمد هادی کریمی در عمل با باغ های کندلوس تفاوت اساسی دارد. اگر باغ های کندلوس به خاطر فیلمنامه و ساختار زیبا و انتخاب صحیح بازیگران فیلمی ماندگار و دوست داشتنی می شود در مقابل فیلم محمد هادی کریمی به خاطر ضعف هایی که با کمی دقت قابل جبران بود از این امتیاز محروم می شود.
نکته قابل توجه و قابل اتکای این فیلم که در نشست های خبری نیز تمام بازیگران به آن اشاره کردند فیلمنامه و داستان خوب فیلم است.
دکتر کریمی طبق گفته خودش طرح این فیلم را 8 سال پیش نوشته بود، اما چون از ممیزی و بدتر از آن خودسانسوری می ترسید این طرح را را کنار گذاشته بود.
وی در این مورد می گوید :«بعد از 8 سال طرح های زیادی را بررسی و مطالعه کردم. شاید بهتر است بگویم که “برف روی شیروانی داغ” خودش را به من تحمیل کرد. شرایط طوری پیش می رفت که متوجه شدم تنها با ساختن این فیلم و این طرح از لحاظ روحی می توانم به تسکین برسم. »
اما یک سئوال اساسی که اینجا مطرح می شود این است که کریمی چطور و چگونه تصمیم گرفت در این مقطع تاریخی دست به ساخت این فیلم بزند و نگران ممیزی نیز نباشد. طبیعتا هشت سال پیش فضای ممیزی مناسب تر و محدودیت ها نسبت به اکنون کمتر بوده و از این حیث صحبت های کریمی دچار پارادوکس است.
اینکه نوشتم فیلمنامه کار قوی است به معنی تایید محتوای آن نیست چرا که فیلم بعد از اکران فیلم توسط خیلی ازمنتقدین نزدیک به وزارت ارشاد مورد استقبال قرار گرفت و فیلم را در نقد جریان روشنفکری ارزیابی کردند.
درباره روشنفکری
فیلم مشخصا درباره روشنفکری است و اینکه یک فیلمنامه نویس مطلع و با سواد این فیلمنامه را نوشته می تواند دلیلی باشد برای توجه بیشتر به این فیلم. اما برای کنکاش بیشتر حول این موضوع بهتر است اول نظر کریمی را درباره روشنفکر بخوانیم:
«روشنفکر در نظر من کسی است که خلوت دارد، مهربان است، عشق را می شناسد، بی توجه به من و ما است و.. روشنفکر داستان من منفعل نیست و نقش مهمی در زندگی اطرافیان خود دارد و نقش روشنفکری و آگاهی بخشی خود را به در جامعه به خوبی ایفا می کند. او می گوید که پاسخ من به موافق و مخالفم تنها یک بوسه است. شاید اگر جایزه ی نوبل هم به او تعلق می گرفت، دیگر تفاوت چندانی در رفتار او دیده نمی شد. او از این تعلقات خود را رهانیده بود.»
اما آنچه فیلمنامه نویس و فیلمساز در ذهنش پرداخته با آنچه در عمل به نمایش درامده متفاوت است.
همیشه نقدهای خارج از عرف منتقدین سینمایی طرفدار جریان حاکم را به چالش می کشیدیم و از قضاوت عجولانه و سبک سرانه آنها درباره فیلم ها گله می کردیم اما دکتر کریمی درباره نقدهای ارائه شده از نظر محتوایی توسط اینگونه منتقدان برای این فیلم چه پاسخی دارد.
نقدهای جالب محتوایی
بخشی از نقدهای محتوایی ارائه شده توسط منقدان خاص را بخوانید :
· فیلم سینمایی «برف روی شیروانی داغ» در شمار آن دسته از فیلمهای سینمای ایران قرار میگیرد که به نقد جریان روشنفکری میپردازند.
· محمد هادی کریمی در فیلم سومش به سراغ جوجه انتلکتوئلهای تازه سر از تخم در آورده رفته و دلمشغولیها و دغدغههای عبث این نسل بیهویت را به زیر ذرهبین نقد برده است.
· «برف روی شیروانی داغ» از نسلی سخن میگوید که به گرسنگی خود با پیتزا و به عطش خویش با الکل و نسکافه پاسخ میدهند و خلاء لحظاتشان را با اشعار صد تا یه غاز پر میکنند.
· شخصیت اصلی فیلم سینمایی «برف روی شیروانی داغ» شاعری است که در ابتدا هویتش بر ما معلوم نیست اما در طول فیلم قطعات پازل شخصیت وی از ورای سخنان، اعمال شاگردان، مریدانش و بازگشت به گذشتههای مکرر کنار هم جمع شده و در انتها شکل نهایی خود را باز مییابند.
· فیلم از زوایای مختلف قابل تحلیل و تفسیر است. فیلم سینمایی «برف روی شیروانی داغ» سرشار از کدهای کلامی و تصویری است که مخاطب را به یک رمزگشایی شیرین و لذتبخش دعوت میکنند از جمله این کدها میتوان به عقیمی استاد اشاره کرد که به بن بست رسیدن جریان روشنفکری همچنین اختگی انتلکتوئلهای تازه به دوران رسیده را مؤکد میگرداند.
· وابستگی شاعر به انسولین و دستگاه دیالیز نیز نمادی است از موقعیت متزلزل و زندگی تصنعی روشنفکران تاریخ مصرف گذشته، انهدام تدریجی خانه طی یک شب تا صبح از بنیان بر باد و مرگ روشنفکری حکایت دارد.
· «آنا نعمتی» (سپیده) بازیگر موفق فیلم است. او با درک درست زیر و بمهای نقش محوله، موفق شده تا در قالب یک منتقد ادبی خوش بدرخشد و تصویری قرین به واقعیت از این جور شخصیتها پیش چشم گذارد.
اما به راستی کریمی در این فیلم به دنبال این موضوع بود ؟! به نظر می رسد یکی از دلایل اساسی طرح چنین موضوعاتی، درست از کار در نیامدن کاراکتر استاد شاعر است. اطلاعات ارائه شده در باره این کاراکتر گنگ و نامشخص است و بیننده بصورت دقیق با این کاراکتر و دیدگاه او آشنا نمی شود.
سیر و سلوک نسبتا عرفانی او با راننده جوان یک آژانس که ظرف مدت کوتاهی به خدمتکار خانه زاد و بعد تر وصی او نیز بدل می شود کمی گنگ و بی دلیل است.
تحولات روحی استاد و گرایش او به سمت مذهب و نیز ارتباطش با کاراکترهای منتقد_سپیده)، مسئول سایت و شاعره جوان(پریچهر) خوب از کار در نیامده.
فکر می کنم کریمی با پرداخت بیشتر و بهتر کاراکتر شاعر و شخصیت پردازی مناسب می توانست فیلمنامه بهتری بنویسد و فیلمنامه قابلیت ایجاد کار ماندگاری مثل باغ های کندلوس را داشت، مشروط به اینکه نویسنده چند بار دیگر کار را بازنویسی می کرد.
بر خلاف نظر خیلی از منتقدین به نظر من یکی دیگر از دلایل ضعف ساختار این فیلم، انتخاب نامناسب فرخ نعمتی برای این نقش است. ظاهرا یکی از دلایل اصلی و اساسی انتخاب نعمتی برای این نقش صدای زیبای او بوده.
وقتی فیلم را دیدم به گمان تنها کسی که می توانست این نقش را خوب و جاندار بازی کند “خسرو شکیبایی”نازنین بود که علاوه بر چیره دستی در بازیگری از صدایی آسمانی هم برخوردار بود و طبیعتا در هنگام ساخت فیلم در اختیار و جزو گزینه های کارگردان نبوده.
شخصیت شاعر به سبب ویژگی ها و اطلاعاتی که در فیلم به ما ارائه می شود با چهره و تیپ و قیافه فرخ نعمتی در این فیلم همخوانی ندارد.
به نظر می رسد کریمی در این فیلم بر اساس مشخصات فیزیکی کاراکتری که روی کاغذ خلق کرده سراغ یافتن بازیگر مورد نظرش رفته است.روی کاغذ شاعر بیمار است، چهره ای لاغر و تکیده دارد و مریض و احتمالا صدای خوب و چون همه اینها در وجود نعمتی بوده برا ی این کار انتخاب شده و حال آنکه با توجه به ویژگی های شخصیتی شاعر باید چهره ای مناسب تر برای این نقش انتخاب می شود.
به چالش کشیدن مذهب
کریمی در چند جای فیلم با اشاراتی سراغ باورهای مذهبی می رود. خواب دیدن زن همسایه و دیدن اینکه نور از خانه شاعر بیرون می زند و آوردن آش نذری. اشاره به اینکه شاعر و ماهان هر هفته به یک امامزاده سر می زنند و دست آخر ماجرای شمایلی که ماهان درخودرواش نصب کرده و توجه استاد را جالب می کند و از نظر ماهان استاد شعر آخر را درباره این شمایل نوشته، از جمله اشارات مذهبی در فیلم است که به نظر با ویژگی های خاص کاراکتر و اطلاعاتی که از او دریافت می کنیم تناسب چندانی ندارد.
معلوم نیست استاد چرا و چطور بعد از سال ها دوری از مذهب و با امدن ماهان به زندگیش یک باره یه سمت مذهب گرایش پیدا می کند و به آنچنان کشف و شهودی می رسد که می تواند حوادث شب مرگش را نیز پیش بینی کند و به ماهان بگوید شب اول آنچنان سختی می بینی که تحمل نمی کنی و می روی.
همینطور که وصیت این آدم تازه مذهبی شده در خصوص نحوه تدفینش نیز عجیب و غیر قابل باور می آید و جالب اینکه ماهان به عنوان وصی استاد و کسی که باید مجری وصیت استاد باشد، با این کار به خاطر ممنوعیت مذهبی اشت متفاوت است و این یعنی پارادوکسی جالب و پیچیده.
خود کریمی درباره مذهب و تحول مذهبی کاراکتر شاعر می گوید : «مذهب تنها ایدئولوژی نیست بلکه در زندگی ما نوستالوژی هم می باشد. نشان این امر در داستان مهری است که بر سر جسد استاد قرار می گیرد و ما در انتهای داستان می فهمیم که این مهر را مادر استاد در بچگی به گهواره اش گره می زده. استاد تحول نیافته و قرار هم نبوده تحول یابد. در انتها شخصیت های دیگر قصه هستند که تغییر می کنند که این امر را در برداشت های نهایی هر نفر از آخرین شعر استاد می بینیم. اقتدار استاد در انتها همه را به مسلخ قضاوت می کشاند. تصور کلیشه ای در ذهن های جامعه وجود دارد که روشنفکر در برابر دین است. من با این تصور مخالفم. روشنفکر داستان من، پایش روی همین زمین قرار دارد و همه ی حواریونش میراث خواران اویند.»
وی می افزاید :«مذهب در جامعه ی پر ریا مخفی می شود. استاد خلوتش را دارد. استاد کسی است که ایمان دارد، مذهب دارد…چیزی که دردهای استاد را تسکین می دهد، عشق است. مذهب در نظر من راه و روش است. عشق استاد لزوما عشق زمینی نیست. »
لوکیشن محدود
نمی توان چیره دستی کریمی را در چیدمان مناسب بازیگران و توالی ورود و خروج ها به لوکیشن ثابت و محدود خانه کتمان کرد.
ساخت فیلم در یک لوکیشن ثابت و محدود کار دشوار و سختی است و از این نظر کریمی توانسته موفق عمل کند. اما در طراحی صحنه با توجه به شعری که در فیلم مطرح می شود و نیز با توجه به پایان بندی فیلم، حضور و وجود باران با آن ساختار مصنوعی و نامناسب کمی دور از ذهن و عجیب است. باران حضوری نامناسب در فیلم دارد و بدون در نظر گرفتن توالی های زمانی گاهی وقت ها هست و گاهی وقت ها نیست. صحنه ای که پریچهر و مسئول سایت زیر باران هستند باران مصنوعی آنقدر شدت دارد که کوروش تهامی تماما خیس می شود و بعد از چند ثانیه در منزل با چهره نسبتا خشک او مواجه هستیم و یا وقتی پریچهر به دیدن ماهان می رود باران شدت دارد اما به حیاط خانه که می رسد بارانی نمی بینیم و دوباره در خانه را که می بندد و ماشین را روشن می کند باران با شدت می بارد و در انتهای این یک شبی که داستان در آن رخ داده به یک باره این باران سرریز تبدیل به برف می شود.
بازی ها
قاعدتا برای ارزیابی بازی ها باید به ترتیب میزان نقش ها به قضاوت بنشینیم اما بازی زیبای “شهاب حسینی” راه را برای این ترتیب بندی می بندد.
شهاب حسینی که در این سال ها سیری صعودی در عرصه ی بازیگری داشته ثابت کرده به فیزیک خود متکی نیست و در این فیلم نقشی نسبتا کوتاه اما تاثیرگذار ایفا کرده است.شهاب در نقش بهمن برادرزاده ی خوشگذران و لاابالی شاعر مرحوم بسیار خوب و فراتر از سطح کیفی بازی دیگر بازگران فیلم ظاهر شده است. دیالوگ و یا درواقع مونولوگ پایانی او با قیافه ای مست و لایعقل با جسد عموی شاعرش بسیار زیبا و دیدنی از کار در آمده است.
بازی درخشان بعدی در این فیلم متعلق به “هنگامه قاضیانی” است. او در نقشی کوتاه است که در حد یک مونولوگ یک طرفه است با گریمی که چهره اش را متفاوت و پیرتر نشان می دهد یک ضرب متن و شعری را به صورت پشت سر هم و با رعایت میمیک لازم روی چهره به نحو بسیار زیبا و تاثیر گذاری اجرا می کند.
“خاطره اسدی” بازی خوبی انجام نداده و بازیش به عنوان یک شاعر جوان اصلا باور پذیر نیست و به نظرم از جمله محدودیت ها و انتخاب چندم کریمی برای این نقش بوده و حتم دارم که گزینه هایی بهتر از اسدی برای ایفای این نقش در ذهن کارگردان وجود داشته است.
“آنا نعمتی” نیز درنقش سپیده که مترجم و منتقد ادبی استاد تلاش کرده با فنجان قهوه ا ی در دست و تکه کلام های سنگین و بیگانه ای که فیلمنامه نویس برای او نوشته نقش یک زن امروزی و مستقل را نشان دهد اما زیاده روی و ضعف اجرا در برخی از صحنه ها به وضح روشن است و به نظرم مهم ترین دلیل این کار به خاطر دور بودن شخص نعمتی از اینکونه فضاهای روشنفکری است. شاید مثلا اگر” نیکی کریمی” این نقش را بر عهده می گرفت حاصل کار باور پذیر تر بود اما چون دکترکریمی در اکران به دنبال اسم و پرده نمایش بوده سراغ نعمتی رفته وگرنه در حالت عادی انتخاب این بازیگر متناسب با محتوای فیلم انتخابی عجیب است.
“کوروش تهامی” نیز نسبت به کارهای قبلی خود بازی قابل قبولی داشته اما به خاطر ضعف های ساختاری تیپ و کاراکترش ذاتی اش در این نقش نیز رد و اثر سردی و کرختی خاص خود را در بازی بصورت غیر مستقمی نشان می دهد.
“امیر حسین آرمان” در نقش ماهان، بازی خوب و باور پذیری را ارائه نمی دهد. صحنه های حضور در دادگاه از جمله صحنه های بسیار ضعیف بازی آرمان است.
موسیقی فیلم
آهنگساز این فیلم” بهزاد عبدی” از آهنگسازان جوانی است که بیشتر موسیقی های خود را در خارج از کشور و در کشور اوکراین و با بهره گیری از ارکستر سمفونیک کیف می سازد. وی در خصوص نحوه ساخت این موسیقی می گوید:«موسیقی فیلم “برف روی شیروانی داغ” بر اساس فضای شاعرانه فیلم ساخته شده است و قدرت کلام شاعر در موسیقی نیز جریان دارد.اولین بار که فیلم را برای ساخت موسیقی دیدم فضای شاعرانه فیلم و به خصوص کاراکتر استاد را که به واسطه او شعر در این فیلم معنا پیدا می کرد را خیلی دوست داشتم و این نکته ای بود که به هادی کریمی کارگردان این فیلم هم گفتم و متذکر شدم که پایه و اساس موسیقی در این فیلم هم باید براساس شخصیت استاد بچرخد و خوب این کارگردان هم استقبال کرد. »
عبدی می افزاید:«به همین دلیل و برای نشان دادن کاراکتر استاد از یک ساز کوچک به نام “سوپلیکا”که شبیه نی لبک است استفاده کردم این ساز صدایی بسیار کودکانه و عمیق و دوست داشتنی دارد و شخصیت معصوم استاد و شاعر فیلم را به خوبی نشان می دهد، از همین رو ملودی ها را نوشتم و موسیقی این فیلم را به دلیل امکانات سازی که در اکراین وجود دارد در آنجا ضبط کردم.»
اشعار فیلم
اشعار به کار رفته در فیلم که از زبان استاد بیان می شود و در واقع سروده های استاد هستند، اشعار خوب و قابل اعتنایی هستند و نکته جالب اینکه تمامی این اشعار از سروده های خود دکتر کریمی است و گواهی دیگر است بر هنرنمایی و هنرمندی او در فضایی دیگر از هنر. اشعار زیبای آقای کریمی با بیان شاعر کاملا بر روی فیلم نشسته و به اندازه خود از نظر محتوایی تاثیر خوبی را در طول فیلم بر روی بیننده می گذارد.شعرها از نظر تصویری نیز قدرتمند است و این قدرت با تلافیق موسیقی کاملا مشهود و ملموس است.
پیام اصلی فیلم
کریمی پیام اصلی فیلم را درباره قضاوت می داند و معتقد است :«فیلم در مورد قضاوت است. همه ی انسان هایی که توسط دیگران بر اساس آگاهای و اطلاعات آن شخص قضاوت می شوند. همه ی شخصیت ها در ابتدا با غرور می آیند و در انتها با درونی شکسته از آن خانه می روند.»
تیتراژ
با توجه به متن شعر خوانده شده در فیلم، تیتراژ فیلم قابل توجه و تا حد زیادی تحسین بر انگیز و دوست داشتنی از کار درآمده است. فیلم به سبب فرم روایی اش نسبتا خوب پیش می رود و بیننده را از آغاز با تیتراژی هنرمندانه(بارش نرم برف در نمای خارجی منزل استاد) با خود همراه می کند.
به نظرم جذاب ترین قسمت فیلم سکانس پایانی آن است که کارگردان با هوشمندی و چیره دستی تمام از فرمول پایان شگفت انگیز بهره میگ یرد و در واقع تمام کاستی ها و ضعف های اثر را با شوکی بجا و موسیقی متن هنرمندانه ای محو می کند.
شناسنامه فیلم
کارگردان: محمدهادی کریمی
تهیه کننده: علی لدنی
فیلمنامهنویس: محمدهادی کریمی
مدیر تولید: بهمن گودرزی
مدیر فیلم برداری: حسن کریمی
صدابردار: بابک اردلان
جلوه های ویژه: حمید رسولیان
دستیار اول کارگردان: ماهان حیدری
گروه صحنه و لباس: سعید هنرمند، وحیده حیدری، حمیدرضا میربهار
طراح صحنه و لباس: آیدین ظریف
طراح گریم: ایمان امیدواری
مجریان گریم: اشکان وثوقی، مهشید خرم آبادی
گروه فیلمبرداری: سالار اردستانی، مرتضی سبحانی، کوروش نوشاد، علی خیرآبادی
دستیاران صدابردار: محمد مرتضایی، محمدمهدی فیض منیان
منشی صحنه: آزاده زارعی
مشاور رسانه ای: حسین باقریان
عکاس: حبیب مجیدی
دستیار دوم کارگردان: محسن نعیمی
مدیر تدارکات: یدالله زبردست مقدم
بازیگران: شهاب حسینی، آناهیتا نعمتی، کوروش تهامی، خاطره اسدی، امیرحسین آرمان و فرخ نعمتی، هنگامه قاضیانی
خلاصه داستان : داستان فیلم درباره مرگ مشکوک شاعری مشهور است که با مرگش اثری رازآلود از او به جا می ماند که پرسش هایی را در ذهن نزدیکان او رقم می زند تنها راه رسیدن به آرامش قبلی رمزگشایی از این موضوع است.