دوره نشیب، برای دوره فرازآینده، آماده شدن را می طلبد پس باید در دوره نشیب دوره فراز گذشته را کاوید و نقاط قوت و ضعف ها را باز جست از آن سخن گفت. البته نه به قصد انتقام بلکه به سودای تکرار نکردن آن ضعف ها امابرای برجسته کردن قوتها؛ که این عمل عین تدبیر است و باید به آن همت گماشت و کمر به ضرورت آن محکم بست و عزم این بررسی جزم کرد.
غرض از این مختصر آن است که ضرورت کاویدن بکی از مهم ترین تکیه گاههای دموکراسی خواهی ایرانی را توضیح دهیم که همان دانشگاه و جنبش دانشجویی است که بنیان ساز دوره مدرن است و نحوه شکل گرفتن دانشجو و دانشگاه به شکل گیری نهاد های مدرن در جامعه یاری می رساند. در میان انواع ویژگی و کار کردهای این نهاد قصد این است که بکاویم زمانی که دانشجو در دانشگاه می آید چه می آموزد.
در این جاست که نحوه نگاه وی به جامعه و زیست اجتماعی وی شکل می گیرد. تجربه نشان می دهد که این شکل گیری قابل نقد و بررسی است و تلخ تر آن است که آموزه مزبور به شکل نادرستی آینده اجتماعی دانشجو را تحت الشعاع قرار می دهد؛ به طوریکه دوره دانشجویی و فعالیت همراه با آن در ایران، برای اکثریت دانشجویان تبدیل به دوره فراموش شده و همراه با خاطره می شود که یک بار آمده و دیگر به کار نمی آید. نتیجه آن میشود که دانشگاه جایی است و جامعه مکانی دیگر ومتفاوت از هم که چندان ربطی به هم ندارند. اگر چه این برداشت غلط است اما متاسفانه به دلیل زیاد درست نما هم است چرا که بنیان نهاد دانشگاه در ایران به درستی پی ریزی نشده است. اما باید از جایی شروع کرد و آب رفته را رفته رفته به جوی باز گرداند.
سیاست از سپهر زندگی
از سپهر زندگی است که امر سیاسی معنی می یابد در غیر این صورت سیا ست یا متعلق به قهر ما نان و جان بر کفان است که اسطوره می شوند یا وادی دغل بازان است که با قدرت بر مردم میشوند که آرد خود الک کنند و نان خویش بپزند منتها با هیزم کردن جان یا مال مردم.
نوع سوم امر سیا سی برای اکثریت مردم آن است که بدانند برای زیست معقول در جامعه رفتار حاکمان بسیار مهم است و هر تصمیم آنان بر نان شب ایشان تاثیر می گذارد و هم برای زیست مدنی و هم بر زیست خصوصی ایشان بس مهم و تاثیر گذار است.
در این صورت سیا سی شدن نه قهرمانی است نه دغل کاری بلکه ضرورتی همانند دیگر امورست که باید به آن پرداخت، پس مهم است که بدانی کدام تصمیم دولت مردان به صواب و کدام به ضرر و زیان تو است. این جاست که سیاست عین زندگی می شود اما ابزار و لوازم این سیاسی شدن با سیاست نوع اول و دوم که گفتیم متفاوت و گاه متعارض است.
اما سیاست از این منظرعین زندگی می شود و اکثریت را به خود جلب می کند و هم کم هزینه می گردد و از دو روایت قهرمان ناکام و دغل باز کام یاب در جامعه ما خارج می شود. چرا که اکثریت جامعه به آن می پردازند و از طرفی دیگر همانند نان شب مهم است که باید به آن پرداخت، اگر نپردازی از زندگی محروم می شوی.
باور داریم که سیا ست در جامعه ما چنین نیست چرا که تحصیل کرده ما به سیا ست چنین نمی پردازد و عامی ماهم.
نهاد مدنی و سیاست
ابزار این نوع سیاست ورزی که مانند نان شب است نهاد مدنی، اعم از صنفی و اجتماعی و…. است و بدون آنان کارها سامان نمی گیرد. در این مدل ضرورت زندگی تو را به سیا ست می کشاند که بدانی در کشورت و جهان چه می گذارد و رای و نظر تو چه تاثیری در اجرای سیا ست مطلوب دارد. حال سخن این است که دانشجوی ایرانی در دوره فراز دانشگاه که جنبش دانشجویی شکل می گیرد، می آموزد که سیاست را چنین بیاموزد؟ بی گمان وی چنین با سیا ست نمی آمیزد. بلکه سیا ست در وادی نظربرای وی امری قهرمانی است که امر ویژه ای است و جلوه جوانی و شور حال دارد و با توجیه ایثار گرایانه جلوه می یابد البته در پشت آن جاه طلبی فردی هم پنهان می شود.
از همین روست که اکثریت دانشجویان بعد از دانشگاه عطای سیاست به مثابه دردسر و قهرمانی را به لقایش می بخشند و کار خود می گیرند؛ چون نیاموختند که در دانشگاه تمرین کنند که در جامعه به شکل مدنی سیاسی شوند و در زمین زندگی و ضرورت به حد توان به سیا ست مدنی بپردازند.
پس در جامعه در نهاد های صنفی خود عضو فعال نمی شوند چون می پندارند هم این نهاد ها کارایی ندارند و هم این نهاد ها را باور ندارند، برای اینکه در دانشگاه آموخته اند این نهادها کارایی چندانی ندارند و آنان که آموزگاران بوده اند به ایشان نیاموختند که این نهاد ها ضرورت زندگی هستند، باید به حد توان در آن فعال شد و حتی اگر زرد هستند باید آرام آرام آنان را سبز و گاه سرخ کرد.
چه می توان کرد
این جاست که باید آموزه ها را دچار باز بینی کرد؛ به عبارتی الگو ها و روشنفکران و مراجع دانشگاه و دانشجویان هستند که باید آموزش های خود را تحت بررسی قرار دهندتا شاید کار به صلاح شود و تدییرها به کار آیند والا باز همان گذشته در آینده تکرار خواهد شد، چرا که این درد تا حدی مزمن شده است؛ باید چاره اندیشید.
اما چاره چیست؟دانشجو باید بیاموزد که دانشگاه تمرین زندگی مدنی مدرن است نه جایی برای مدتی فعال شدن و بعد فراموشی آنچه در آن انجام داده است.
اکثریت آدم های سیاسی به معنی اهل مقام با قهرمان ایثارگر سیاسی نیستند بلکه بیشتر به دنبال زندگی هستند پس هزینه معقول و مقبولی برای امر سیاسی می پردازند.
اما سیا ست چون بر آب و نان تاثیر دارد باید برای همه مهم شود در نتیجه با ابزار مدنی باید کنترل شود. آدمیان هویت صنفی و فرهنگی و دارند، ابزار مدنی هم دارای چنین ویژگی می باشد.
در کنار نظریه های جذاب سیا سی و غیره… که در دانشگاه بسیار طرفدار دارد چون وادی، وادی انتزاع است می باید مراجع فکری دانشجو به او بیا موزند که در قلمرو زندگی فردای خویش در جامعه باید خبره یا آشنا شود چرا دانشگاه محل تمرین برای زندگی بیرون ازآن است. تا بداند که استمرار زندگی در زمانی است که شغل می گیرد و خانواده تشکیل می هد تا بتواند زندگی کند. در آن زمان مهم است و کار سازکه او تا چه میزان مدنی و سیا سی خواهد ماند. دانستن آنکه زیستن در جامعه به رابطه جمعی مدرن داردو ابزار آن نهاد مدنی اعم از صنفی و فرهنگی است که هویت ساز هستند امری است که باید آن را آموخت و به کار بست.
روشنفکران و فعالان سیاسی
این نقد و اصلاح شیوه ها باید در وادی امر از سوی دو جریان ذکر شده صورت بگیرد تا نقد عیار مقبول گیرد چرا که مراجع آینده پای در گذشته دارند از همین روست که بارها نگارنده در نقد جریا ن دوره اصلاحات در این باره نوشته ام که ما در این دوره در دانشگاه چه گفتیم. آیا نکات ذکر شده را به دانشجو در سخن رانی های عمومی گوشزد کردیم یا اینکه گفتیم که سیا ست قهرمانی عین فضیلت است و سیا ست مقام خواهی رذیلت؟
در حالیکه از سیاست در سپهر زندگی نگفتیم که آداب خود را دارد و بایستی از سپهر زندگی سیاست را از امر دغل مهار وجدا کرد و از سپهر زندگی سیا ست به مثابه قهرمانی را به عرصه سیاست به منزله خدمت نزدیک کرد که دستاورد داشته باشد؛ در غیر این صورت باز قافله آزادی در ایران تا به حشر لنگ است و دلهای مشتاقان آزادی همه تنگ.
این دلتنگان که روشفکران و فعالان سیاسی دربین شان فراوان هستندباید از مرور و نقد شروع کنند و بتواند مانیفست ناکام نهاد مدرن در ایران را که همان دانشگاه است، رقم دیگر زنند و در آن تغییر حاصل کنند چرا که دانشجو از آنان می آموزد، تا بتواند به دیگران انتقال می دهد همان طور که ما آموختیم و به دیگران انتقال دادیم پس این دورنادرست را باید سر ایستادن باشد تا مسیر جدیدی گشوده شود که سیاست در سپهر زندگی خوانده می شود. تا عرصه های فعالیت پر بار گرددو حال دانشجو به فردایش مرتبط گردد.
چنین نقدی ممکن وضروری است چرا که می تواند در دوره نشاط جنبش دانشجویی رهنما گردد تا حدی و قدمی به جلو قلمداد شود تا به قدر یابی جامعه مدنی نزدیک شویم.
متولی اصلی دنیای مدرن که دانشجو است در ایران به پاسبانی نهاد خود آگاهی نیافته است در صورتی که بایستی این اتفاق که دیگر انجام آن ساده نیست رخ دهد تا به مدارا و بعد به دموکراسی برسیم.