نیم نگاه

نویسنده
یوسف محمدی

نقدی بر حکومت درپس اثری کهن

آواز، موسیقی، حرکت، رنگ و نور مهم‌ترین عناصری هستند که در اپرت، صحنه را به تسخیر خود درمی‌آورند و این‌همه به رهبری و هدایت کارگردان و خلاقیتهای او و گروه اجرایی است که به بار می‌نشیند و نوعی از نمایش را به‌عنوان نمایش آوازی پیش روی مخاطبان قرار می‌دهد. بهره‌گیری از تجارب نمایش خیمه‌شب‌بازی و نمایش عروسکی و گاه سایه‌ای و نیز بهره‌مندی از موسیقی، آواز و رقص و شناخت کامل و ماهرانه از عروسک و دنیای گسترده آن، برقراری هماهنگی میان عروسک‌گردانان و حرکات عروسکها و نیز شناخت از داستانهای حماسی و یا اسطوره‌ای ازجمله مهم‌ترین عواملی هستند که شمسایی را به‌عنوان کارگردان در اجرای نمایش “شاخه نبات” موفق می‌سازد.

 


درون مایه و بنیاد نمایش “شاخه نبات” بر اساس یکی از نوشته های عبید زاکانی طنزپرداز و نویسنده قرن هشتم هجری است که با روش انتقادی به بیان مفاسد اجتماعی با زبانی شیرین و به طریق طنز در آثار منظوم و منشور شهره است.او منظومه انتقادی “موش و گربه” را با بیانی شیرین و طنزآمیز می‌نویسد تا این‌گونه به طور غیرمستقیم مسائل اجتماعی را بیان کند.این منظومه یک قصیده 90 بیتی است در صفت گربه حیله‌گر از ولایات کرمان و کیفیت ریاکاری و تزویرش در جلب اعتماد موشان از راه توبه و آن‌گاه دریدن و نوردن آن‌ها و در پیش گرفتن رفتار درشتی که منجر به جنگی سخت در میان موشان و گربه‌ها در بیابان فارس می‌شود و موشان بیچاره را تار و مار کرده و تاج و تخت و خزانه را به غارت برده و از میان می‌برند.

عبید در این منظومه وضع توده مردم را نشان می‌دهد و از طرف دیگر به وضعیت سیاسی حکام و طبقات قضات و والیان امور نقد های زیادی را وارد می سازد.
اپرای “شاخه نبات”، داستانی جذاب ومطرح است که با وجود عناصر دراماتیک، قابلیتهای اجرایی مختلف و فراوانی در تبدیل شدن به انواع تصاویر نمایشی دارد. بنابراین جذابیت قصه زمانی که با موسیقی و آواز و حرکات مختلف و متعدد، توأم شود، بی‌تردید توجه هر بیننده و تماشاگری را به خود جلب و جذب می‌کند و آنان را بر آن می‌دارد تا این اثر را با قابلیتهای اجرایی مختلف و در نوعها و گونه‌های متعدد نمایشی ببینند و از این قصه حظ‌ّ بصری دیگری ببرند.

در میان کارگردانان معاصر ایران، مهدی شمسایی با چند نمایشی که به روی صحنه آورده، نشان داده علاقه‌مند به نمایش موزیکال است؛ و به همین دلیل از عناصر شعر و آواز و موسیقی و حرکات موزون برای پیشبرد اثرش بهره‌های بسیاری برده است.
شمسایی برای اجرای نمایش خود از شیوه بازی در بازی و حرکت دادن انسان ها درقالب کاراکترهای تخیلی حیوانات و همچنین هدایت بازیگران و بهره‌گیری از قدرت و عنصر فانتزی نمایش با همراهی موسیقی استفاده می کند. او بداعت و خلاقیتهای اجرایی  نمایش خودرا در قالب اپرای نمایشی و یا نمایش آوازی توانسته به منصه ظهور برساند و شیوه نادری از اجرا را در ایران که از پیشینه خاصی برخوردار نبوده و هیچ‌گاه مورد توجه کارگردانان قرار نگرفته بود را به تماشاگران ارائه دهد.شمسایی در اجرای نمایش خود تلاش می کند نقاط مطرح اثر زاکانی را برجسته نموده و با رویکردی انتقادی به محوریت سیاست و جامعه، نویسنده را در مسیر خود همراهی کند.وی با بهره گیری از فضای ریتمیک و طنز آلودی که توسط عناصر اجرایی خود فراهم می آورد مهم ترین رخدادهای امروز سیاسی ایران را به زبان نظم والبته نمادین به بوته نقد می نشاند. نظم‌هایی که در کنار روایت داستان با برقراری ریتم و استفاده به جا از ارکستر سازهای سنتی ایرانی و موسیقی های ضربی توانسته ریتم نمایش را تا پایان کار حفظ کند.

 

 

کوشش مهدی شمسایی در بازنویسی متن نمایشنامه “شاخه نبات” اگرچه سمت و سوی نگاه امروزی کارگردان به این متن را نشان می‌دهد، اما این بازنویسی به جذابیت متن اصلی چندان نمی‌افزاید. برای آنکه این تغییرات آن‌قدر در جهت تفکرات نویسنده بوده که کمترین خلاقیت کارگردانی را به دوش خود می کشد. جدا از آنکه بسیاری از دیالوگها و اشعار از متن اصلی کم و حذف شده، اما در اجرا این حذف کمک چندانی به کوتاه کردن زمان اجرایی آن نکرده است. زیرا در تعویض و تغییر صحنه‌ها و نیز در صحنه‌های خاص از نمایش، موسیقی و آواز جای آنها را پر کرده و زمان زیادی را به خود اختصاص داده است. این تغییرات البته در زبان نمایشنامه نیز دیده می‌شود؛ زیرا در متن اصلی، کلام میل به جدی‌گویی و کنایه‌گویی نیز دارد تا شوخ‌طبعی و طنزی  فراوانی که در این بازنویسی دیده می‌شود. هر چند که در این میان، خواست کارگردان از نوع بازی بازیگران را به این نوع تغییر نباید از نظر دور داشت. شاید این گرایش به شوخ‌طبعی اجرا ناشی از نگاه کارگردان به خواست و میل جمعی تماشاگران و مخاطبان به شادی است که جای آن در جامعه کنونی بسیار خالی است. اما اگر بر اساس این نیاز چنین تغییری صورت گرفته باشد، آیا بهتر نبود تا متن دیگری را برای اجرای یک نمایش شاد و طنز انتخاب و آماده کرد تا هم به خواسته‌های کارگردان پاسخ دهد و هم خواسته‌ها و نیازهای تماشاگران امروزی را از نظر دور ندارد؟
در شکل اصلی صحنه نمایش، طراح صحنه تمام تلاش و توانایی خود را به کار گرفته تا بر اساس ایده‌های اجرایی کارگردان، طراحی حجیم و قابل حملی برای صحنه آماده کند. کوشش او اگرچه در جهت خواست کارگردان است، اما در نیمی از حجم صحنه کاربرد چندانی پیدا نمی‌کند. در واقع صحنه تشکیل شده است از دو بخش جلویی و انتهایی؛ که در بخش جلویی تا میانه صحنه از دکور متحرک و پرتابل استفاده شده و در بخش انتهایی، از میانه صحنه به بعد، یعنی تا دورترین عمق صحنه، دارای دکور ثابتی است و استفاده خیلی کمتری از آن شده است. گویی برای آنکه صحنه از یک دکور ثابت و ساکنی برخوردار باشد و تنها عمق صحنه را پر کرده و حجم ببخشد، از این نوع طراحی استفاده شده است. جدا از آن، این بخش از دکور و طراحی صحنه به دلیل بهره نگرفتن از رنگ در ساخت و ساز آن، از جذابیت بصری نیز برخوردار نیست. در نتیجه در زیبایی‌شناسی‌ِ صحنه‌آرایی مؤثر واقع نشده است. به نظر می‌رسد بهتر است برای ترسیم و تصویر شکل مکانی نمایش، از طراحی مشخصی برای دکور بهره برد تا تعریف مکان یا مکانهای نمایشنامه به‌درستی برای تماشاگران صورت پذیرد و موجب سردرگمی‌اش در حین دیدن اثر نشود و صحنه نیز از نظم، زیبایی‌شناسی و رنگ‌آمیزی استلیزه‌ای برخوردار گردد

در نمایش “شاخه نبات” موسیقی رکن خاصی در پیش‌برندگی اثر دارد و همین نکته‌ای است که بر موزیکال شدن نمایش تاکید می‌کند. استفاده ازموسیقی چهارگاه و سه گاه و افشاری و ماهور و اصفهان  به جا  وکاملا در خدمت اجرا هستند و در لحظات مختلف ترانه‌های عامیانه و شناخته شده به عنوان متن همسرایی در خدمت اجرا قرار می‌گیرد تا ضمن جلوه کمیک پیدا کردن، جنبه‌های موزیکال هم در آن تشدید شود و این خود یک عامل اساسی برای زود درگیر شدن با ماجراها و شخصیت‌هاست.

نوع بازی بازیگران این نمایش نیز درجای خود قابل تامل است.تینو صالحی در نقش گربه ابلق تلاش می کند تا با استفاده از کلام و فیزیک درشت اندام خود تاثیر به سزایی را بر تماشاگران بگذارد.اما درست آن جا که وی باید با دقت و ظرافت از بافت های درونی نقش خود آگاهی پیدا کرده و آن را به مخاطب ارائه دهد  دچار سردرگمی بارزی در قیاس با همبازیان خود می شود.امیر کربلایی زاده نیز تحت تاثیر میزانسن های پرحجم کارگردان در برخی از لحظات جلوه می کند و با همین رویکرد تا انتهای نمایش پیش می رود.اتفاقی که در پس آن عدم تمرین منسجم و کارآمد دیده می شود.

دراین  نمایش افسانه با تمام وجاهت خوددر هم می‌شکند وعنصر توهم در آن کنار گذاشته و تخیل جایگاه خود را به خوبی پیدا می کند و منظرگاه تازه‌ای را بر مخاطب امروز می‌گشاید تا درک درستی از این افسانه در زمانه حاضر ممکن شود.

بنابراین این گروه نمایشی دانسته پا در وادیی قرار می‌دهد که با یک نگاه دگرگونه از پس بازنمایی یک تفکر کهن برآید که هنوز هم می‌تواند در زمانه حاضر موجودیت خود را بروز دهد.