به حق چیزهای نشنیده!

حسن یوسفی اشکوری
حسن یوسفی اشکوری

اعلام شده است که مسؤلان نظام آموزشی کشور در دولت دهم تصمیم گرفته اند که تاریخ شاهان را از کتاب تاریخ مدارس حذف کنند. به راستی این دیگر از آن حرفها است!

ما در این سی سال به سخنان عجیب و تصمیمات شگفت در جمهوری اسلامی عادت کرده­ایم و بویژه در دولت نهم به همه چیز و از جمله به گفتارها و رفتارها و تصمیم­های نسنجیده و نامعقول و لحظه­ای مسؤلان چنان خو کرده­ایم که دیگر هیچ چیز ما را به تعجب و شگفتی وا نمی­دارد. فضای ذهنی ما به گونه­ای شکل گرفته و عادت کرده که اگر دولت اصولگرا و ارزشی - و صد البته احیا کنندة اصول اصیل انقلاب اسلامی 57 !- نهم و دهم و رئیس جمهور انتصابی آن سخنی به قاعده بگوید و کاری معقول و سنجیده بکند و… ، جای شگفتی دارد و ما دچار تعجب خواهیم شد. اما انصافاً این تصمیم اخیر، که البته هنوز نمی دانم چقدر جدی است، دیگر نوبر است و برای من، که با تاریخ سر و کار دارم، چنان شگفت و شوک آور است که پس از خواندن آن بلافاصله با صدای بلند گفتم: به حق چیزهای نشنیده!

گرچه تا آنجا که من دیده­ام، در چرایی و انگیزه این تصمیم انقلابی و مشعشع سخنی گفته نشده است، اما به احتمال قریب به یقین علت آن « طاغوتی » بودن پادشاهان و یا جابر بودن آنان و شاید هم مسلمان نبودن اینان بوده باشد. چرا که این نگاه از سالیان پیش از انقلاب ( حتی از روزگار مشروطه ) و بویژه در عصر انقلاب در میان نیروهای انقلابی مسلمان و حتی عناصر چپ غیرمذهبی وجود داشت و پس از انقلاب نیز بویژه در اندیشه و عمل مسؤولان نظام جمهوری اسلامی این فکر گسترش یافت و منشاء گفتارها و رفتارهای ضد سلطنتی بسیار شد. حال که دولت انقلابی و اسلامی اصیل و ارزشی تمام عیار نهم و دهم بر سر کار است، دیگر باید به طور کامل « طاغوت زدایی » شود و حتی لازم است نام و یاد شاهان نیز از کتاب و دفتر مدارس و شاید بعدها دانشگاه به کلی حذف گردد و در نتیجه « اسلام عزیز » مورد نظر آقایان مستقر شود! خدا را چه دیدی ممکن است پس فردا اساساً آمدن نام و تاریخ پادشاهان در کتابها و یا فیلمها و نشریات « قانونا » ممنوع شود و یا تمام کتابهای تاریخ گذشته از کتابخانه­ها جمع­آوری گردد! نگویید نمی­شود، در دولت ارزشی همه چیز ممکن است! 

به هر حال این تصمیم با هر انگیزه و هدفی که گرفته شده باشد، چنان نامعقول و حتی ناشدنی است که چندان نیازی به پرسشگری و بحث و استدلال و احتجاج نیست. فقط به چند نکته به اجمال اشاره می­کنم:

1 – منظور از شاهان فقط شاهان پیش از اسلام است یا پس از اسلام نیز مورد توجه است؟ آیا می خواهید مثلا شاهان صفوی را از تاریخ مدارس حذف کنید؟ مگر به این شاهان شیعی و حامی علما و فقها افتخار نمی­کنید؟

2 – اگر بهانه بدیها و زشتکاریهای شماری از شاهان پیش از اسلام است، مگر شاهان  و امیران اسلامی – شیعی پس از اسلام پاک و مبّرا از ستمها و زشتکاریها هستند؟ در یک نگاه کلان چنین می­نماید که پادشاهان و فرمانروایان مسلمان و شیعی در ایران اسلامی در طول هزار و چهارصد سال، به مراتب از مجموعه شاهان ایرانی قبلی بیشتر مرتکب جنایت و ستم شده و به انواع فساد سیاسی و مالی و اخلاقی دچار بوده و حتی از نظر دینی نیز غالبا منحط تر بوده و در مقابل اینان از نظر توانایی کشورداری و تلاش برای سازندگی و آبادانی و خلق تمدن و فرهنگ اکثرا ضعیف تر و ناتوان تر از پیشینیان بوده اند. مثلا در دوران اسلامی شاهانی چون کوروش و داریوش و خسرو انوشیروان همتا ندارند. کسانی که با تاریخ اندکی آشنایی دارند، می دانند که چه می گویم.

3 – از همه مهمتر این که حذف تاریخ شاهان هر تاریخ و هر ملتی، عملاً به معنای حذف و حداقل نادیده گرفتن تاریخ تمدن و فرهنگ آن قوم و ملت است. در گذشته بیشتر و البته در زمان ما کمتر سیاست و علوم و فنون و ادب و هنر و فلسفه و دین و فرهنگ و آداب دینی و حتی اخلاق و سلوک مدنی و اجتماعی مردمان عادی، به شکلی و هرکدام در سطوحی به شاهان و فرمانروایان و در سطح نهادها به نهاد حکومت و سلطنت و نهاد دربار پیوند داشته است. این پیوند در سطحی بوده است که اگر شاهان ( بویژه در تاریخ ایران از پیش از اسلام تا پس از اسلام ) و دربارها نبودند، بسیاری از علوم و فنون و ادب و هنر و علوم و فرهنگ و معارف و حتی تبلیغات دینی یا پدید نمی­آمدند و یا گسترش نمی یافتند. چه کسی است که نداند، اگر تلاشها و حتی زورگویی ها و سرکوبهای شاهان و امیران نبود، نه چندان از رواج علوم و معارف نشانی بود و نه از گسترش و عمومی شدن و غلبه بسیاری از ادیان و مذاهب خبری بود و در نهایت سرگذشت بسیاری از اقوام در تمام نواحی جهان امروز به گونه ای دیگری بود. مثلاً اگر حمله اعراب به ایران صورت نمی گرفت و حدود دو قرن بر مردمان نواحی مختلف ایران زمین آن همه فشار حکومتی برای پذیرش اسلام و یا آموزش آداب دین جدید وارد نمی­آمد، وضعیت دینی و در نتیجه اجتماعی و سیاسی ایرانیان می­توانست به شکل دیگر باشد. به تعبیر میشل فوکو رابطه « دانش و قدرت » بسیار مهم است.

جالب است که در طرح آقایان ادعا شده است که می­خواهند به جای تاریخ شاهان، تاریخ داشمندان را بگذارند. شگفتا! مگر می توان در تاریخ گذشته ( حتی در سطح محدودتر در دنیای مدرن نیز ) بدون پرداختن به تاریخ شاهان و امیران رنگارنگ و نهاد دربار و حکومت به علوم و عالمان پرداخت؟ مثلا چگونه می­توان از بوعلی سخن گفت و از شاهان و امیران بویی و دیگران که ولینعمت و حامی وی بودند یاد نکرد؟ از همه مهمتر، می­دانیم تقریبا تمام فقهیان شیعی ایران ( و البته غیر ایران نیز ) در دربارها بودند و یا در پناه دربارها و کمکهای مادی و معنوی شاهان به فعالیت های علمی و دینی اهتمام کرده اند. از جمله در عصر صفوی این پیوند « نهاد سلطنت » و « نهاد روحانیت » استوار از آن است که بتوان آن را انکار کرد و یا بتوان آن دو را تفکیک کرد. مثلا می­توان تاریخ زندگی و فعالیت های علمی و سیاسی محقق کرکی و علامه مجلسی را بدون طرح تاریخ دربار شاه عباس و شاه سلطان حسین نوشت؟

4 – به هرحال تاریخ ما و نیز تاریخ هر ملتی آمیزه­ای از زیبایی­ها و زشتی­ها است و نمی­توان از تاریخ یکسره زشت و یا یکسره زیبا سخن گفت. نیز فصلی از تاریخ ایران در دوران پیش از اسلام نوشته شده و فصلی نیز پس از اسلام و در هر دوره نیز بخشی را زیبایی­ها تشکیل داده و بخشی را زشتی­ها. و نیز بخش مهمی  از تاریخ عمومی ما و دیگر اقوام به تاریخ شاهان و فرمانروایان اختصاص دارد و بخشی نیز به علما و دانشمندان و هنرمندان و شاعران و ادیبان و پیامبران در نهایت مردمان عادی و پیرو شاهان و پیامبران و دانشمندان. این فصلها و بخشهای تاریخ چنان به هم پیوسته­اند که جدا کردنشان به شکل بنیادین و ارگانیک نه ممکن است و نه مفید. از این رو دعوی و حتی تصمیم « شاهکار » مسؤولان دولت ارزشی و اسلامگرا محال اندیشی است و در عمل نیز ناشدنی است و فقط می­تواند اسباب شوخی باشد!