با گذشت کمتر از یک ماه از دعوت محمد نوریزاد، برای نوشتن نامه خطاب به رهبر جمهوریاسلامی برای “هشدار به نادرستی هاو کجیها”، تعدادی از فعالان سیاسی و برخی افرادی که نوریزاد آنها را شخصا به نوشتن نامه دعوت کرده بود، اقدام به نگارش نامه کردند.
در آخرین مورد، دکتر عبدالکریم سروش، از روشنفکران دینی، نامهای سرگشاده خطاب به رهبر جمهوری اسلامی منتشر کرد.
وی که چند سالی است در پی فشارهای حاکمیت، کشور را ترک کرده، در نامه خود با اشتره به نظریه ولایتفقیه آن را نظریهای دانست که “نه شرعا اعتبار دارد نه عقلا و کثیری از فقها و عقلا با آن مخالفند اما هرچه هست به معنای ولایت سیاسی است نه ولایت معنوی و مفهومی جز ریاست و زعامت فقیه ندارد”، اما اضافه کرد: “رهبری حق شما باشد یا نباشد، نقد رهبری بی شبهه حق مردم است و گوش کردن به نقد آنان تکلیف شما. آن هم در علن نه در خفا”.
دکتر سروش با اشاره به سرنوشت منتقدانی چون محمد نوری زاد و احمد زیدآبادی می نویسد: “چرا با ناقدان و مخالفان چنین می کنید؟ از مقید شدن قدرت مطلقه می ترسید؟ مگر آنان جز این می گویند که بازی سیاست را به قاعده کنید و جامه ریاست را به اندازه ببرید؟ می ترسید که دیگر نتوانید با اشاره انگشتی دفتر حیات کسی را ببندید؟ این همه که مردم را در خطابه ها به تقوا دعوت می کنید، آیا می شود به انتقاد هم دعوت کنید؟”.
حسن یوسفیاشکوری، یکی دیگر از نواندیشان دینی نیز، نامهای خطاب به محمد نوریزاد نوشته است. وی از جمله افرادی است که به دعوت نوریزاد قرار بود نامهای خطاب به رهبر جمهوری اسلامی بنویسد، در نامهای خطاب به نوریزاد با اشاره به سنت نامهنویسی به شخص اول مملکت و اشاره به نامههای افرادی چون دکتر سحابی، درباره تاثیر نامهنگاری خطاب به رهبر جمهوری اسلامی نوشت: “من احتمال تأثیر در تغییر تصمیمات رهبری را تقریبا هیچ می دانم، اما در هرحال، انتشار همین نامه ها نوعی سخن گفتن با مردم هم هست. در شرایطی که تمام مجاری آگاهی بخشی و ارتباطات رسانه ای با مردم مسدود شده و «دارها برچیده و خونها شسته اند» و«آوای جغدی هم به گوش نمی رسد»، نامه های سرگشاده شما و برخی دیگر (به ویژه زندانیان شجاع و مبارز و دلیر از درون زندان) خوانده می شود و مضامین و محتوای آنها به گوشها منتقل و در اذهان آماده و بی غرض در حاکمیت و بیشتر در مردم اثر می گذارد. نیز همین نامه ها تابوی نقد ناپذیری و مقدس سازی ولایت عظما را می شکند و همگان در می یابند که نه در قانون چنین مصونیتی برای رهبر وجود دارد و نه در دین چنین تقدسی محلی از اعراب دارد. هرچند ممکن است در شرایط عادی نامه نگاریهای خصوصی مؤثرتر باشد، اما در شرایط بحران و بن بست و یأس از تغییر روش فرمانروایان و صاحبان قدرت مطلقه، خطابات مستقیم و نقد صریح و شفاف رهبری نظام سود بیشتری دارد”.
نوریزاد برای انتشار نامه
نوریزاد خود نیز پیش از این اعلام کرده بود تاکنون پاسخی از رهبر جمهوری اسلامی در قبال نامههای خود دریافت نکرده است، اما: “این نامه ها را برای مردم و ثبت در تاریخ می نویسم تا آیندگان بدانند در دورانی که خفقان بیداد میکرد و فضای امنیتی حاکم بود کسانی هم با رهبرشان با چنین ادبیاتی حرف زدند و پاسخی نگرفتند”.
این روزنامهنگار پیش از این 9 نامه اول خود را اینگونه توصیف کرده بود: “وقتی آن نامه را نوشتم می پنداشتم نامه ای که سراسر ادب و خیرخواهی است حداقلش یک عکس العمل، هرچند با مختصات ویژه، خواهد بود. ولی وقتی هیچ پاسخی نگرفتم و حتی از جانب اطرافیانی که نمی خواهم اسم ببرم، تهدید شدم نامه دوم را نوشتم و در این نامه دوست و دشمن را تعریف کردم. نامه سوم اما رویکردی عاطفی داشت و بیشتر احساسی بود و باز پاسخی نگرفتم. این همان مقطعی بود که با نگارش نامه به رئیس قوه قضائیه ـ یا تحت آن عنوان ـ زندان رفتم و نامه چهارم به رهبری را در زندان نوشتم و آشتی ملی را مطرح کردم. بعد در نامه پنجم به رهبری هشدار دادم که مراقب اطرافیانشان باشند و فتنه را در آستین خود ببینند نه در افرادی که با یک مختصاتی آمده اند و کار سیاسی کردند. در نامه ششم ایشان را به آن دنیا بردم و صحرای محشر و در نامه هفتم به اصطلاح بین ایران و امریکا به لحاظ فرهنگی و اجتماعی مقایسه کردم و از ایشان خواستم قضاوت کنند. در نامه هشتم هم به مقایسه زمان بعد از انقلاب با زمان شاه پرداختم و باز خواستم که خود قضاوت کنند. در نامه نهم فضای ترس و رعب و امنیتی که با مدیریت ایشان ایجاد شده مورد نظر بنده بوده. نامه اول در اصل خیلی پر از امید و همدلی بود ولی اینجا و در نامه نهم انگار آدمی هستم که سرمایه اش آسیب دیده و در یک گذرگاهی نشسته که شاید امید چندانی به آمدن وسیله ای که او را از این گذرگاه به جای امنی ببرد ندارد”.
وی در آخرین نماه خود از دعوت خود از چهرههای سیاسی و دینی به نوشتن نامه به او خبر داده و اینکه این افراد در غیاب وی “به نگارش نامه همت کنند و همچنان جناب شما [ایتالله خامنهای] را با الفاظ شایسته ندا دردهند”.
همسر دو فرمانده جان باخته جنگ هشت ساله ایران و عراق، ابراهیم همت و باکری، وحید خراسانی از مراجع تقلید، جوادی آملی، از روحانیون پرنفوذ ساکن قم، مکارم شیرازی از مراجع تقلید نزدیک به حکومت، یوسف صانعی، از مراجع تقلید نزدیک به اصلاحطلبان، بیات زنجانی، دیگر مرجع تقلید نزدیک به اصلاحطلبان، علیمحمد دستغیب، مرجع تقلید و عضو معترض مجلس خبرگان، موسوی اردبیلی، مرجع تقلید نزدیک به اصلاحطلبان، سیدمحمد خاتمی، رییسجمهور دوران اصلاحات، هاشمی رفسنجانی، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، سیدحسن خمینی، نوه بنیانگذار جمهوری اسلامی، علی مطهری، نماینده مجلس هشتم، حسین علایی از فرماندهان سپاه پاسداران، عبدالکریم سروش و محسن کدیور از چهره های شاخص روشنفکری دینی، افرادی هستند که نوریزاد از آنها درخواست کرده است نامه هایی خطاب به رهبر جمهوریاسلامی بنویسند.
وی همچنین نوشته است: “من از نمایندگان مجلس، ازمدیران و مسئولان، چه با اسم خود و چه با اسم مستعار، درهرکجای ایران و جهان تقاضا دارم مرا در این حرکت بزرگ یاری دهند. ما می توانیم چند به چند، یک به یک، با همین نامه های خود بارانی از کلمات شایسته برسر رهبر بباریم و او را به آسیب ها و به نادرستی ها و به کجی ها هشدار دهیم. محل انتشار این نامه ها می تواند سایت های شخصی و حرفه ای باشد”.
وی سایتی مجزا با عنوان “کمپین نامهنویسی محترمانه به رهبری” نیز راهاندازی کرده و برخی از این نامهها را در آن سایت قرار میدهد.
از میان چهرههایی که توسط نوریزاد برای نامهنگاری دعوت شدهاند، تاکنون علاوه بر سروش و یوسفیاشکوری، فاطمه امیرانی نیز نامهای خطاب به وی نوشته است.
او با اشاره به اینکه حاضر نیست نامهای برای رهبر جمهوری اسلامی بنویسد، نوشته بود: “ وقتی به آقای عزیز جعفری – فرمانده فعلی سپاه – نامه می نویسم، از پاسداری برای او می گویم که یک زمانی همسر او بودم و عاشقانه لباس سبز پاسداری اش را دوست می داشتم. پاسداری که دروغ نمی گفت. غیبت نمی کرد. تهمت نمی زد. او و دوستانش مصداق آیه ی شریفه اشداء علی الکفار رحماء بینهم بودند .عاقلانه تصمیم می گرفتند و عاشقانه عمل می کردند . به کسی ظلم نمی کردندو تسلیم ظلم هم نمی شدند. در آن زمان که یک عده از مردم روستای قارنای کردستان خودمان بدست متعصبین بی فکر کشته شدند، آنها برای کمک به مردم ستم دیده آنجا شتافتند و آنقدر عاشقانه در رنج آنان زار زدند و آسیب ها را درحد مقدور خود ترمیم کردند که مردمان کرد، آن پاسداران پاک را باور کردند. و دانستند که می شود پاسدار بود و برای رنج مردم گریست. اینجا چه؟ در روز روشن آن هم روز عاشورا ماشین از روی یک انسان بی گناه و فقط معترض دو بار می گذرد. آقایان نه تنها اعتراض نمی کنند و پوزش نمی خواهند بلکه چند روز بعد باید نظاره گر تظاهراتی باشیم که برای دفاع از ظلم پایه ریزی شده است.
من زمانی به خانم همت نامه می نویسم که قصد دارم گذشته خودمان را مرور کنم و بدانم کجای کار این بنده خدا – خانم همت – با بی بصیرتی همراه بوده است که آماج تهمت ها و افتراها قرار می گیرد؟ ازدواجش با همت؟! صبر او در سال های بعد از همت ؟! همتِ بلند او در اداره زندگی اش و یادگار های همسرش همت؟! ویا نه، کمک های بی ریای او به خلق خدا و به خانواده های شهدا؟! نمی دانم، شاید جواب دادن به اتهامات، و ترس از دادگاه عدل الهی است که ما را به سمت سکوت برده است!”