اصلا این زبان مخفی یا همان زبان هیروگلیف یک جور خاصی است. وقتی طرف می گوید آمریکا منظورش همان “مردم” عادی کشور هستند، وقتی می گوید استکبار منظورش “ خودش” است و وقتی می گوید شیاطین منظورش “ جوانان و دانشمندان” ایرانی هستند. گاهی اوقات با همین کلمات فرافکنی می کنند. البته بقول یک کنفوسیوس آمریکایی یا انگلیسی “ وقتی می توانی تقصیری را گردن کسی بیاندازی چرا خودت مسئولیت به عهده بگیری؟” و این دقیقا همان کاری است که ما می کنیم. یعنی بخش هایی از ما می کنند. دیروز آقای اسدالله خان بادامچیان گفته است: « استکبار می خواهد نفوذی به مجلس خبرگان بفرستد.» حالا شما بروید از استکبار بپرسید آقای باراک استکبار شما می خواهی مامور نفوذی به مجلس خبرگان بفرستی؟ باراک استکبار می پرسد: “ مجلس خبرگان چی هست؟” بعد شما توضیح می دهید که یک مجلسی است که حق کنترل رهبری را دارد. بعد او با تعجب و شگفتی می گوید: “ مگه می شه؟ کسی توی ایران مگر می تونه رهبر رو کنترل کنه.” بعد طرف می گوید: “ راستش نه، ولی گفتم شاید چنین قصدی داشته باشی.” بعد باراک استکبار می گوید: “ نه داداش! من و جان و وندی فعلا داریم با جو( مخفف جواد است) راجع به تعداد سانتریفیوژ هاشون حرف می زنیم، ظاهرا سو و سانتریفیوژ قاطی شده خیلی ها نفهمیدن داستان چیه، باید توضیح بخواهیم و بدیم.” و بعد غیب می شود و می رود و ما را با خودمان و بادامچیان تنها می گذارد که داستان استکبار یعنی چی؟
کلا شما اگر درست فکر کنید می بینید که کسانی که ممکن است نفوذی به مجلس خبرگان بفرستند بیشتر اصلاح طلبان و مردم هستند، بنا براین می توانیم فرض کنیم منظور آقایان از استکبار همان ملت شریف ایران است. یا مثلا احمد خاتمی گفته “ استکبار می خواهد جنگ شیعه و سنی راه بیاندازد.” در حالی که جنگ شیعه و سنی را حکومت جمهوری اسلامی بیشتر دوست دارد راه بیاندازد. سی سال انگشت توی چشم آنها کردیم و به عایشه و عمر و ابوبکر و عثمان توهین کردیم، حالا نوع بغدادی ابوبکر مثل جن بوداده بالای سرمان نازل شده و مثل گنجشک سر آدمها را می برد. یا مثلا رهبر ایران گفته که « استکبار می خواهد دین مردم را از بین ببرد.» در حالی که هیچ کسی به اندازه حکومت جمهوری اسلامی در از بین بردن دین مردم نقش نداشته. فرمانده کل ارتش گفته « استکبار می خواهد ملت ما را از آرمان های خودش جدا کند.» خب؟ آرمانهای ملت ما چیست؟ غیر از جمهوریت و عدالت و آزادی است؟ استکبار بدبخت چکار به اینها دارد. حکومت جمهوری اسلامی است که ملت را از آرمانهایش جدا می کند. یا مثلا سردار نقدی گفته که «استکبار می خواهد انسان ها با غرایز خود زندگی کنند.» بیچاره استکبار! بدبخت استکبار! این جمهوری اسلامی نیست که الآن سه ماه است می خواهد به زور کاری کند که مردها و زنها با هم ازدواج کنند، نه برای عشق و دوستی و اینها. فقط برای اینکه با هم رابطه جنسی برقرار کنند. حق جلوگیری هم ندارند. آیا این کار تبدیل انسان به یک حیوان جنسی نیست. استکبار بدبخت کی همچه کارهایی می کند. مجلس یک روز درباره بارداری جلسه دارد، یک روز وازکتومی، یک روز ساپورت زنان، یک روز مصرف لوازم آرایشی، یک روز ممنوعیت جلوگیری از بارداری. آدم نمی فهمد این مجلس قانونگذاری است یا بخش زنان و زایمان بیمارستان امام خمینی. آن وقت می گویند استکبار می خواهد مردم با غرایز خود زندگی کنند. حکومتی که به فکر فرهنگ و کتاب و موسیقی و هنر نیست، ولی دائم به فکر غذا و چگونگی نوشیدن و پوشیدن لباس آن هم فقط بخاطر جنبه های جنسی آن است، جز این است که انسان را فقط امتداد غرایز جنسی اش می بیند؟ من که هر چه جملات آقایان را مرور می کنم می بینم که منظورشان از استکبار خود جمهوری اسلامی یا در مواردی مردم کشور است، و چون می خواهند فرافکنی کنند قضیه را ول می کنند وسط میهمانی و می اندازند گردن استکبار.
برزیل یک آلمان هفت
یعنی برزیل بقول آقوی همساده له له له له شد، داغون داغون. اصلا آدم تصور نمی تواند بکند که تیم ملی برزیل چطور ممکن است در یک بازی در جام جهانی در مرحله نیمه نهایی هفت گل بخورد، باز می گفتند عربستان هفت یک از آلمان خورده بعید نبود. هشت بر صفر هم آلمان بر عربستان پیروز شده. حتی به نظر من پیروزی تیم ایران بر کره جنوبی با نتیجه 6 بر دو هم عجیب و باورنکردنی نیست، چون به هر حال فوتبال هر دو کشور غیر حرفه ای است و بالا و پائین دارد. ولی چنین نتیجه ای از سال 1920 در تاریخ فوتبال برزیل بی سابقه بوده، آن هم در خود برزیل و در زمانی که همه برزیلی ها آماده جشن پیروزی می شوند. حالا همه به کنار، من را بگو که شرط را به محسن نامجو باختم و برای پیروزی آلمانی ها باید دویست دلار به او بدهم. حالا هم که آرژانتین از هلند برد و می رویم که بازی آرژانتین ـ هلندرا داشته باشیم.
حجاب اجباری نبود
بالاخره آش اینقدر شور شد که خود آشپز هم فهمید چه خبر است. حالا نمی دانم این ضرب المثل را درست نوشتم یا مثل همیشه اشتباه کردم. روزنامه رسالت دو روز قبل نوشت: « در صدر اسلام حجاب اجباری نبود، امام دستور اجباری شدن آن را صادر کرد.» بروید کتاب آقای محترمی به اسم مهدی احمدی طبسی را درباره حجاب در عصر جاهلیت بخوانید که بسیار مفید است. فایده اش هم این است که می دانید کلا حجاب در صدر اسلام هیچ ربطی به اخلاق و این چیزها نداشته و صرفا اگر هم بوده به عنوان لباسی برای جلوگیری از آفتاب بوده. مثلا وسیله ای به نام “ برقع” فقط برای پوشاندن صورت از آفتاب بود و نه تنها توسط زنان و مردان بلکه برای پوشاندن حیوانات از آفتاب هم از آن استفاده می کردند. چنانچه محقق همین کتاب گفته مشرکین برای زیارت حج برهنه زیارت می کردند، یعنی زنان شبها به زیارت می رفتند و مردها در روز. کلا خواهران در صدر اسلام یک لنگ می بستند و نه جوراب داشتند و نه زیرپوش و ساپورت، بعد هم که باد می آمد کل ناموس مسلمین معلوم می شد. حجاب هم اول برای زنان پیغمبر واجب شد، بعدا گفتند برای مومنین واجب است، حالا اینکه امام خمینی اعلام کرد حجاب حتی برای کفار و منافقین و یهودی و مسیحی ایرانی هم واجب است، به این دلیل بود که زور امام راستکی صدر اسلام نمی رسید، ولی زور نایب الامام دوره ما می رسید. اصولا در آغاز اسلام هم براساس تحقیق کتاب آقای مهدی احمدی طبسی زنها و مردها با هم کنار هم می نشستند و با هم حرف می زدند و توی چشم هم مثل آدم نگاه می کردند، نه مثل حالا که برادران حزب الله وقتی با یک زن حرف می زنند به گل های قالی نگاه می کنند و وقتی به او فکر می کنند می روند لای باقالی ها. به گفته این کتاب جدایی زنان و مردان و پرده نشینی زنان بعد از دوران خلفا حاصل ارتباط با امپراطوری روم بود که جدایی بین زنان و مردان و پرده نشینی زنان آغاز شد. این طور که مدارک و اسناد نشان می دهد احتمالا اگر زنان مسلمان صدر اسلام همین الآن به همان صورت در تهران ظاهر می شدند یحتمل همه را گشت ارشاد می گرفت و می بردندشان زندان. در حال حاضر بسیج اعلام کرده که « بسیج: سی درصد از جامعه بدحجاب هستند.» و اعلام کرده حدود « 40 درصد جامعه از چادر استفاده می کنند.» سی درصد دیگر هم حجاب شان قابل قبول است. برادران بسیج همچنین گفتند که « 62 درصد زنان از مد روز استقبال می کنند.» که این موضوع باعث شده که کل برادران بسیج یک هفته است که حال شان بد است و اصلا لب به غذا هم نمی زنند.
کوتوله ها و درازها
هاشمی رفسنجانی که معمولا یکی از تخصص هایش ارائه نظرات مبهم و غیرقابل اندازه گیری است، گفته است که « تفاوت های روحانی و احمدی نژاد به اندازه یک کتاب است.» احتمالا منظور هاشمی این بوده که تفاوت این دو تا که به راحتی می تواند توی چشم خیلی ها برود، اینقدر زیاد است که در یک کتاب باید نوشته شود و در یک جمله و یک سخنرانی و یک مقاله نمی گنجد، وگرنه این جمله که تفاوت این دو به اندازه یک کتاب است کمی مبهم و نامعلوم است. مثلا ممکن است کسی بپرسد خوب! تفاوت این دو به اندازه کدام کتاب است؟ مثلا کتاب “ کوتوله ها و درازها”، یا کتاب “علی بابا و چهل دزد بغداد” یا مثلا کتاب “ جنگ و صلح” یا کتاب “ کله گردها و کله تیزها” یا کتاب “ ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی” یا هزار تا کتاب دیگر. البته من خودم مطمئنم این دو تا فرق دارند و فرقش هم توی چشم خیلی ها رفته ولی عرضم این بود که این اکبر آقا حرف های مبهم و موهوم زیاد می زند.
ممنوع البیان کردن خاتمی
آقای پورمحمدی گفته که « ممنوع البیان کردن افراد در حوزه اختیارات من نیست.» و گفته که « وزارت دادگستری فقط یک رابط اداری است.» و با این گفته دل نمایندگان مجلس که دنبال یک کسی می گردند که دو تا دست هایش را بگذارد روی دهان خاتمی که حرف نزند و تصویرش دیده نشود و از کشور خارج نشود،باز شده. بقول آیدین انگار تا یک ماه قبل خاتمی حرفی می زد یا تصویری از او منتشر می شد یا اصولا ماههاست از کشور خارج شده. یعنی در واقع نمایندگان تندروی مجلس مهم ترین کاری که می کنند که واقعا دستشان درد نکند، همین است که باعث می شوند که اصلاح طلبان روز به روز مرزبندی شان با حکومت مشخص و مشخص تر شود و در نتیجه احترام بیشتری نزد مردم پیدا کنند.