محمود احمدی نژاد، رئیس دولتی که نزد بسیاری از ایرانیان از مشروعیت دمکراتیک برخوردار نیست، ثابت کرده که همیشه غیرقابل پیش بینی است و می تواند با رفتار و گفتار و حتی نامه هایش شگفتی های زیادی را در مقابل دیده جهانیان به نمایش بگذارد که انصافا از این بابت می توان او را در میان سیاستمدارانی که در دایره بسته حکومت فقیهان در سی و دوساله گذشته در ایران فرصت نقش آفرینی داشته اند یک نمونه استثنایی و حتی پدیده به حساب آورد. البته اشتباه نشود این به آن معنا نیست که او به همان اندازه ی ادعاهای عجیب و غریب، گفتار خارج از عرف و عامیانه و یا نامه های نامعمول و غیردیپلماتیک اش از قدرت تاثیرگزاری مثبت و بهبود وضعیت زندگی ایرانیان نیز برخوردار بوده است، زیرا اساسا میان توان شگفتی سازی رسانه ای و قدرت مدیریت اجرایی تفاوت های معناداری وجود دارد؛ در حالیکه مرز این تفاوت ها برای او و اطرافیانش روشن نیست و بنظر می رسد مانند بسیاری از مقولات دیگر از جمله “واقعیت” و “تخیل” یا ”کارآمدی” و”مدعی” بودن، از سوی او و گروه هوادارش اشتباه گرفته شده است.
آخرین اقدام شگفتی برانگیزاحمدی نژاد نامه ای است که دیروز خطاب به نمایندگان مجلس نوشته است که طبیعتا در رسانه ها نیز انعکاس زیادی داشت. این نامه که به بهانه اعتراض به مصوبه اخیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در مورد چگونگی تعیین رئیس کل بانک مرکزی به رشته تحریر درآمده در عمل به فرصت مغتنمی برای حمله شدید به رقیبان سیاسی تبدیل شده است. البته سطر به سطر این نامه جای شگفتی و تعجب دارد؛ بعنوان نمونه اینکه فردی در موقعیت رئیس جمهور یک کشور اختلاف سلیقه خود با سایر ارکان همان نظام را از طریق نامه نگاری سرگشاده و آنهم بصورت رسانه ای پیگیری نماید در یک سیستم نرمال حکومتی و منطبق بر استانداردهای دنیای امروز می تواند بنوبه خود شگفتی ساز باشد؛ و یا شکایت مضحک از عدم رعایت قانون و بدعت گذاری، آنهم در حالیکه نه از قول اپوزیسیون بلکه از زبان نمایندگان فعلی مجلس شورای اسلامی، دولت احمدی نژاد، قانون گریزترین دولت پس از انقلاب بوده است، مسلما جای شگفتی دارد.از سوی دیگر انتقاد از روند فعالیت های مجمع تشخیص مصلحت در شرایطی که مصلحت اندیشی ایدئولوژیک (در حد گونه ای از ماکیاولیسم مذهبی)بارزترین مشخصه این نظام است در کنار اظهار نگرانی بامزه او در مورد “زیرپا گذاشته شدن قانون اساسی و مسلوب الاختیار شدن منتخب مردم” نیز می تواند برای مردمی که خود از نزدیک نحوه بالا کشیده شدن او را تا مقام ریاست جمهوری نظاره گر بوده و یا بارها شاهد زیر پا گذاشته شدن همه اصول قانونی، انسانی و اخلاقی توسط کارگزاران نظام ولایت فقیهی بوده اند شگفتی زا باشد اما از همه اینها شگفت تر آن است که او در این نامه بطرز عجیب و بی سابقه ای خود را در مقابل جبهه ی واحد وگسترده ای از مخالفان قرار داده است! درست است که احمدی نژاد همواره و به مناسبت های مختلف رقبای سیاسی خود را مورد حمله قرار داده و در راستای حذف و یا تضعیف آنها از هیچ اقدام علنی و یا مخفی فروگزاری نکرده است اما هرگز کارزاری به این وسعت و مخالفتی در این حجم را نیازموده بود.
شاید اشاره مختصری به این صحنه نبرد خالی از فایده نباشد. در این کارزار، هاشمی رفسنجانی(بعنوان مظهر مخالفان احمدی نژاد، البته در گروه باقی مانده در دایره نظام) از جایگاه ویژه ای برخوردار است و باید گفت که مصائب رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام تنها به حملاتی که در سال 84 در جریان رقابت با احمدی نژاد و یا مناظره های جنجالی سال 88 متوجه او شد، محدود نمی شود و بصورت مستمر در طول 18 ماه گذشته از سوی حامیان دولت بعنوان یکی از خواص مردود شده و بی بصیرت آماج سنگین ترین حمله ها بوده و حتی در آستانه برگزاری مجلس خبرگان پیشین، زمزمه های نیز برای برکناری او از ریاست این مجلس بگوش رسید. زمینه های این دشمنی هم تنها به موضع گیری هایی مربوط نمی شود که در آخرین خطبه های مشهور نماز جمعه وی در سال 88 اتخاذ شد بلکه در اصل به تحلیل متفاوت هاشمی از وضعیت کشور مربوط می شود زیرا او برخلاف رهبرجمهوری اسلامی، مدیریت و عملکرد احمدی نژاد را برای کشور زیانبار می داند، وضعیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور را نامطلوب ارزیابی می کند و تهدیدهای بین المللی را جدی تلقی کرده است و از همه اینها گذشته او تحلیلی که خامنه ای و هواداران دولت از وقایع پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری تحت عنوان فتنه ارائه می دهند را قبول ندارد وتاکید مجدد بر مواضع قبلی هم باعث شده است که جریان حاکم از او تلقی یک عدم همراهی و حتی در مواردی تقابل داشته باشد. حملات آشکار احمدی نژاد به براداران لاریجانی(بعنوان مظهر رقیبان سیاسی احمدی نژاد، البته در گروه باقی مانده در دایره نظام) که اینک در راس دو قوه قرار دارند موضوع تازه ای نیست و آخرین موارد آن را در جریان جنجال محاکمه معاون اول رئیس جمهور به اتهام فساد مالی و همچنین درهنگام طرح دیدگاه های احمدی نژاد درخصوص در راس نبودن مجلس، همگان شاهد بودند. امروزه کاملا (مخصوصا برای رقبای سیاسی) مشخص شده است که احمدی نژاد و اطرافیانش به جریان منسجمی- البته فعلا بدون تابلو- تبدیل شده اند و در تلاش اند تا با نمایندگی کردن نوعی تفکر متحجرمذهبی، مدیریت متوهمانه و ملی گرایی خرافی زمینه های تداوم و بسط حضور خود در قدرت سیاسی ایران را فراهم نمایند و به تعبیر هاشمی رفسنجانی در حال فتح سنگر به سنگر نظام موجود هستند که احتمالا سنگر رهبری نیز مقصد نهایی آنها خواهد بود. بنابراین حملات برنامه ریزی شده و هدفمند گروه حاکم به هر کس و هر جریانی که در برابر تحقق اهداف آنها قرار داشته باشد امر عجیب و تازه ای نیست اما مسئله ای که در این نامه موجب شگفتی می شود این است که با چه پشتوانه و تحلیلی او حاضر شده است اینچنین بی پروا و جسور خود را در برابر جبهه بزرگی از مخالفان و رقیبان سیاسی قرار دهد! بدون شک در حال حاضر قدرت اصلی در ایران توسط نظامیان و طیف احمدی نژاد قبضه شده است و همه شواهد نیز نشان می دهد که رهبر– به رضا و یا اجبار- حمایت مطلق خود را متوجه این جریان نموده است. همچنین خفقان سیاسی بی سابقه ای بر کشور حاکم شده است و علاوه بر آن بنظر می رسد که حاکمان ایران هیچ تهدید جدیی در سطح بین المللی احساس نمی کنند. بنابراین این احتمال را می توان مطرح دانست که احمدی نژاد زمینه های داخلی و خارجی را برای “نبرد نهایی” و حذف کامل رقیبان و مخالفان سیاسی و تسلط کامل بر تمامی ارکان قدرت مستقر آماده و مهیا دیده که پذیرفته است اینگونه شمشیر را از رو ببندد و در جبهه ای چنین گسترده با رقیبان و مخالفان خود به نبرد بپردازد .
اما اینکه آیا اکنون، زمان تکرار طنزگرفتارشدن همه دیکتاتورهای بزرگ تاریخ از ناپلئون و هیتلر گرفته تا صدام حسین و ملاعمرکه در نتیجه بلندپروازی، اشتباه محاسبه و توهمات شخصی، همگی مقهور یک نبرد نهایی شدند، در مورد دیکتاتور کوتوله ایران نیز فرا رسیده یا نه، پرسشی است که باید پاسخ آن را در روزهای آینده، که احتمالا روزهای پرحادثه ای هم در صحنه سیاست ایران خواهد بود، جستجو کرد.