سالگرد کتاب سوزان

مسعود بهنود
مسعود بهنود

po_masoud_01.jpg

امروز هفتاد و پنجمین سالروز کتاب سوزان نازی هاست. مراسمی در برلین و شهرهای دیگر آلمان برپا ست. هفته قبل در برلین ‏پوستری به دیوار دیدم که دعوت در جشن و مراسم یادآوری خاطره کتاب سوزان می کرد. بر بالای پوستر شعری از یک شاعر ‏آلمان ثبت بود که گفته در همین جا که کتاب می سوزانند روزی آدم ها را خواهند سوخت. دست کم نازی ها نشان دادند که این تنها ‏یک شعر نیست، وافعبت ایت.


امروز در فیلمی که به همین مناسبت پخش می شد صحنه هائی از کتاب سوزان بود. مردمی آراسته و به ظاهر فرهیخته که کتاب در ‏آتش می انداختند، بی سروپایان نبودند، همین جاست که باید ترسید. در این فیلم گوبلز سخنی می گوید که شنیدنی است. با همان تاکید ‏ها که دارد فریاد می زند” اگر شیر مسموم فاسد در مدارس به بچه ها داده شود، دولت مسئول است، اگر دوای فاسد به بیماران داده ‏شود دولت مسوول است، کتاب های فاسد از غذاهای فاسد بدترست. ما نمی گذاریم غذای فاسد در دهان بچه های آلمانی ریخته شود”.‏

‏ این یک واقعیت است که آدم ها بدون آن که از هم تقلید کرده باشند، همانند هم بد می کنند، همچون یک دیگر نیکی می کنند.‏

و باز ترساننده تر این است که کتاب سوزان در میدان ها، فقط صحنه بیرونی ماجرا. همیشه الزاما کتابی و آتشی و میدانی نیست. ‏همین که بگوئیم این کتاب را نخوان، این کتاب در کتابخانه نباشد. این کتاب و این اندیشه چون من نمی پسندم از مردم هم دور باد، ‏عملا در همان جا قرار گرفته ایم که کوبلز بود.


امروز روز، کتاب تنها وسیله تبادل اندیشه نیست. تنها وسیله ارتباط ذهن ها و فکر ها نیست. وسایل دیگر هم آمده اند، هم اکنون به ‏سرعتی باور نکردنی و در مدتی کمتر از سی سال اینترنت، حجم عظیمی از بار کتاب را به دوش گرفته است. نفس این کاستن از ‏میزان حمل و نقل میلیون ها تن کالا، نفس صرفه جوئی در مصرف میلیون ها تن کاغد که حاصل بریدن جنگل هاست، و نفس آسانی ‏دسترسی و خواندن، دارد روز به روز وظیفه ای را که از عهد کوتنبرگ به عهده کتاب بود، بر دوش بزرگراه های اطلاعاتی می ‏گذارد. از سرعت گسترش کار امثال امازون ها می توان فهمید.


از همین روست که بعضی دولت ها در پی آنند و وعده داده اند که تا پنج سال دیگر، در تمام گوشه و فضای پایتخت هایشان ‏دسترسی به اینترنت امکان پذیر باشد و رایگان. هم اکنون قهوه فروشی ها و پاساژهای فراوان در شهرهای بزرگ جهان هست که ‏در آن بدون نیازی به سیم، خدمات انیترنت داده می شود. اینترنت از جمله خدماتی که می دهد امکان داشتن و خواندن کتاب هاست ‏در همان روز انتشارشان، با دانلوود کردن، کتاب روی مانیتور خوانده می شود و یا خودتان پرینت می کنید. در جائی در لندن وقتی ‏چنین کاری کردید، جلد آن کتاب را به رایگان می توانید بگیرید و پرینت خودتان را با جلد در کتابخانه قرار دهید. درست است که با ‏این همه هنوز کتاب روزنامه اهمیت خود را از دست نداده اند، اما در کنارش قرار گرفته اند.


‏ پس چه می توان گفت به حکومتی که توان و پول دارد، اما به مردم علاقه مندش راه دسترسی به باند پهن اینترنت نمی دهد. چه می ‏توان گفت جز کتاب سوزان به این ممانعت. در همه دنیا کتاب آن سواسوچی را می خوانند جز در برمه [میانمار] در همه جا دنیا ‏هزاران کتاب را می خوانند جز در چین… این ها نیز کتاب سوزان است. چنان که بمب انداختن هم آدم کشی است و تنها به شمشیر ‏قطع کردن سر نیست که آدم کشی است. به قول صادق هدایت چه فرق دارد به جای دست و مگس کش با امشی کشتن حیوان باز هم ‏کشتن است.


و چنین است که در هفتاد و پنجمین سالگرد کتاب سوزان نازی ها، در حالی که انواع کتاب سوزان در فرهنگ بشری نه که تعطیل و ‏برچیده نشده بلکه به انواع و افسام رایج است، جا دارد آن تفکر را محکوم کرد که می گوید جز هر چه می پسندم نخوان، جز آن که ‏من می گویم نبین، نشنو، و ندان. و این همان کاری است که استالین کرد، به ظاهر هم مانند هیتلر کتاب نسوزاند.‏

موگابه به نوعی دیگر خود را خلاص کرده است. هفتاد در صد بی سواد و ده هزار در صد تورم که پولی و توانی برای خرید کتاب ‏در کس باقی نمی گذارد. کشورهائی هم هستند که دل موگابه ندارند اما واقعیت این است که افزایش بی سوادان، نوعی کتاب سوزان ‏است.


اما به هر شکل که چنین کارهائی باب شود، چه به جسارت و بی باکی هیتلر، یا دستگاه استالین، چه به دردناکی سرهنگان برمه و ‏موگابه در زیمبابوه، یک حقیقت از درون آن بیرون می زند. این که سوزانده کتاب، می ترسد. از اندیشه دیگران می ترسد. خود می ‏داند چیزی برای گفتن ندارد، ترسش او را به کتاب سوزان می کشاند. راست گفت بکت روزی مردم کتاب های سوخته را بازخواهند ‏خواند و بوی نفرت برانگیز کتاب سوزان از جان ها بیرون خواهند کرد. تا انسان نشان دهد که اگر سیر تکامل بازداشتنی بود، کلیسا ‏به آن جبروت، نازیسم به آن شور، استالینزم بدان مایه افتخار که داشتند، موفق می شدند. که نشدند.‏