تمام هفته اول بهمن ماه بر محور این سخن می چرخد: “سازش نمی کنیم، به رسمیت نمی شناسیم.”
در پایان هفته، مجریان برنامه ای تلویزیونی که به گفته مجید انصاری در ایران 6 میلیون بیننده دارد، بحث می کنند که به گوینده سخن چه لقبی بدهند. محسن سازگارا “مرد” رامناسب می داند. علیرضانوری زاده “سبز بانو” را پیشنهاد می کند وهمه بر سر گفته جمشید چالنگی مجری برنامه “تفسیر خبر” درصدای آمریکا به توافق می رسند: “شیر زن”.
یکی از شیر زنان ایرانی که در رهبری جنبش سبز قرار دارند و در روزهای منجر به پیروزی انقلاب اسلامی، تحول بزرگ تاریخی جامعه ایران را به گوش جهان فریاد می کنند.
سی و یک سال پیش درچنین روزهائی سالخورده مردی در لباس روحانی از “تاریخ مذکر” ایران برآمده بود. از پاریس می خروشید، استبداد رانفی می کرد و “آزادی” را نوید می داد. شاه رفته بود و”امام” آماده می شد که بیاید.
شاه صدای انقلاب مردم را به براستی شنیده بود. دیر، اما سرانجام تسلیم شده و کشور را به مردی از تبار “اصلاح” سپرده بود. اجتماع شعله ور از صدسال اندیشه “انقلابی”، به “اصلاح” نه گفت. امام آمد وانقلاب شد.
در روزهایی مشابه مردم در پای صندوق های رای و در تظاهرات خیابانی که عمرش تازه به هشت ماه می رسد، رفتن “سلطان” بر آمده از “انقلاب” را فریاد زده اند.
اما گفتی که “سلطان” صدای مردم را نشنیده و یانخواسته بشنود. شاید هم بقول حزب اعتماد ملی خود را به خواب زده است. تازه این هفته از “برادر حسین” لقب “امام” می گیرد و خودنیز جامه اش در کنار امام خمینی می آویزد:
- امام باج نمی داد، ما هم باج نخواهیم داد…
پیشتر از او محمد یزدی که ازخدا دوسال کوچکتر است و زیر سایه عزرائیل ایستاده، گفته است:
- نظام هیچوقت تسلیم نمی شود..
شاه هرچه پیشتر از شنیدن صدای انقلاب بود، بعد از آن نه گرفت ونه کشت. و سلطان که باج نمی دهد ـ الا ثروت کشور را به چین و روسیه و حزب اله وحماس و رندان آمریکای جنوبی- و قصد تسلیم ندارد، همچنان تهدید می کند، می گیرد و چوبه های دار را نشان می دهد. هرگز درتاریخ ایران چنین دستگیری گسترده ای سابقه نداشته است.
در اقتصاد هم اوضاع مثال زدنی است. هنوز معلوم نیست ثروت افسانه ای حاصل از نفت درچهار سال گذشته چه شده است. اما ارقام رسمی خود “نظام” می گوید که بیشتر از 47 میلیون ایرانی زیر خط فقر زندگی می کنند. یعنی تقریبا به اندازه جمعیت ایران در زمان انقلاب. در این هفته ”ورشکستگی خاموش بانک ها” که پولهایشان در جیب اعوان و انصار کودتاچیان است، مردم رادر برابر بانک ها به صف کرده است. همکاران برادر حسین پاسخ مردم را با مشت آهنین می دهند و خودش که فقط نگران اسکناس های رایج با شعارهای سبز است، مسئولین بانک مرکزی را منافق می خواند. و تازه این از نتایج سحر است. کارشناسان اقتصادی “تورم بالای 60 درصد” راانتظار می کشند.
جشنواره فیلم فجر در “سایه تحریم” کار خود راآغاز می کند. فیلمسازان مطرح ایران و جهان چنان جشنواره را تحریم کرده اند که کودتاچیان حتی نتوانسته اند یک تیم داوری آبرومند دست و پا کنند. برای اولین باردر جهان قرار شده هیات داوری درپایان جشنواره معرفی شود.
بیهوده نیست که مطبوعات جهانی از “سردرگمی سران جناح اصولگرا” می نویسند. کار به جائی می کشد که “قوه قضائیه” هم معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد را احضارمی کند و هم برای مشاور رئیس دولت کودتا حکم زندان می برد. در روزهائی که زمزمه تعویض قاضی مرتضوی از سمت جدید دولتی اش بگوش می رسدو باز بوی گند قربانی شدنش رابلند می کند، جانشین او چهار نعله می تازد.
آنقدر«دوز» دیکتاتوری بالا می رود که رئیس “دولت مستقر” برای تلطیف فضای سیاسی یک لطیفه تازه می گوید. او قوه قضائیه رابه دیکتاتوری متهم می کند، آن هم در کشوری که “دیکتاتوری بردار نیست”.
در این شرایط یک چشم خنده، یک چشم گریه است که عبداله نوری در دیدار باصفائی فراهانی از زندان آمده، می گوید: “آقایان حتی مصلحت خودشان راهم نمی دانند.” و حسین کروبی ـ فرزند شیخ دلیر- از قول او سقوط دولت احمدی نژاد را پیش بینی می کند.
سی و یک سال پیش هم درچنین روزهائی سقوط رژیم پیش بینی می شد. آیت اله خمینی در نوفل لو شاتو زیر درخت سیب می نشست و از طریق یارانش با قدرت های بزرگ در حال مذاکره بود. یکی از مذاکره کنندگان که دکتر ابراهیم یزدی باشد، حالا در زندان و جانش در خطر است.
شورای انقلاب در تهران تشکیل شده بود. آیت اله بهشتی از جانب شورا با ساواک و ارتش مذاکره و سردبیران روزنامه های بزرگ را از توافقات مطلع می کرد. از شانزده دی ماه 1357 به بعد مردم در خیابان ها بودند، اما توافقات درپنهان شکل می گرفت. توافقاتی که هنوز بسیاری از آنها بر ملا نشده است.
دکتر علیرضابهشتی، فرزند مذاکره کننده اصلی انقلاب در داخل ایران این روزها در زندان سکته کرده است.
هنوزمعلوم نیست مشاورمهندس موسوی که به “دستگاههای اطلاعاتی غرب” وصل بوده اوست یانه.
خبری که روز چهارشنبه می رسد. معاون وزارت اطلاعات این خبر را می دهد و توده ای ها و فدائیان راهم به مجاهدین و سلطنت طلبان و بهائی ها اضافه می کند تا فهرست عاملان “اغتشاش” در روز عاشوراکامل شود. معلوم نیست این معاون کیست و زمان انقلاب اصلا در این جهان بوده یانه، اما همه گروههائی را که نام می برد، همراه با اغلب زندانیان و مغضوبین کنونی در پیروزی انقلاب نقش
داشته اند.
جناب معاون ـ به سنت سی ساله بینش امنیتی- جنسی پای زنی را هم به میان می کشد: “یک زن ۴۴ ساله که دارای پاسپورتهای متعدد اروپایی و ایرانی است. نامبرده قبل از تمام اغتشاشات و بعد از انتخابات وارد ایران شده است و با تعداد زیادی از اراذل و اوباش دوست بوده و آنها را در خانه خودش میآورده و در هنگام اغتشاشات از آنها استفاده میکرده است.
در بازرسی از منزل این زن ۴۴ ساله ۲۰۰ فاکتور طلا و جواهر به دست آمده که این طلاها را به مرتبطین و کسانی که در اغتشاشات فعالیت میکردند اهدا میکرده است.
این زن تاکنون مجرد بوده و به کشورهای زیادی مسافرت داشته وتمام فیلمهای اغتشاشات را با دوربین مخصوص ضبط و تصویربرداری میکرده است. در بازرسی از منزل وی متوجه شدیم که این فرد از یک استودیوی مجهزی برخوردار بوده و تمام فیلمها را به صورت آنلاین به شبکههای مرتبط با کشورهای اروپایی ارسال میکرده است.
بعد ازموساد، سیا و اینتلیجنت سرویس، نوبت “سرویس اطلاعاتی آلمان” می شود و دستگیری دیپلمات های جاسوس آلمانی: “افرادی که در بعد از اغتشاشات ظهر عاشورا دستگیر شدند طیفهای گوناگونی هستند که یکی از آنها وابسته به سرویس اطلاعاتی آلمان است که توسط دیپلماتهای آلمانی در تهران هدایت میشدند.این شبکه تعدادی از مردان و زنان جوان را همراه خود کرده بودند و از طریق یکی از گروههای سبز فعالیتهای تبلیغاتی انجام میدادند. دیپلماتهای آلمانی به نامهای مستعار “یوگی” و “اینگو” فیلمها و عکسهایی را در اختیار جوانان مرتبط با خود قرار میدادند. آنها در اغتشاشات روز عاشورا حضور داشتند و علائم سبز به همراه خود داشتند و حتی این نشانههای سبز از جمله تیشرتها را در اختیار این گروه از دختران و پسران قرار میدادند.”
اگر به این سناریوی تکراری و بچگانه، بازی روانی- امنیتی خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه و کیهان مبنی بر عقب نشینی مهدی کروبی و خاتمی هم اضافه شود، فضای هفته اول بهمن روشنی تمام می گیرد.
خانم ها، آقایان در “لحظه کنونی” آرایش قوای اجتماعی به این ترتیب است:
کوتا چیان بادستگیری گسترده، ایجاد رعب، نشان دادن چوبه های دار وتبلیغ سازش و عقب نشینی رهبران جنبش سبز، محدود کردن جنبش به چندگروه سیاسی، وصل کردن آن به سازمانهای اطلاعاتی می کوشند از حضور مردم در راه پیمائی 22 بهمن و از سبز شدن این روز جلوگیری کنند و یا آن را به حداقل ممکن برسانند.
جنبش سبز که مستقل و ملی و فراتر از همه گروههای سیاسی است، اما تسلیم این تاکتیک های نخ نما نمی شود، دردام خبر سازی امنیتی نمی افتد، صبوری می کند و نیروهای خودرا برای 22 بهمن سبز آماده می سازد. بهترین مجوز برا ی راهپیمائی سخنان رهبر جمهوری اسلامی در آمل است: “در 22 بهمن نیز مردم حضور، آمادگی و سرزندگی خود را همچون گذشته نشان خواهند داد.”
شیرزنی که در مصاحبه با “فرشته قاضی” توطئه جدید کودتاچیان را نقش برآب می کند و تمام هفته اول بهمن را به نام خود می نویسد زهرا رهنورد نام دارد. قلمی هم که ازاین مصاحبه تیتری جریان ساز بیرون می کشد، در دست شیر زنی دیگر است.
این سه زن، که دست هایشان در تهران و پاریس و آتلانتا گره خورده، یکی از حلقه های زنجیره شیر زنان ایرانند که اکنون جای خود رادر رهبری جنبش سبز تثبیت می کنند. کسی ازمردان جوان ایران می نویسد:
- سیاوش سبزها یک دختر است…
و بهمن ماه به عصر حماسه در ایران پیوند می خورد. ایران ما، سیاوش خود را در شیر زنانی می یابدکه ازآتش آزمون تاریخی با جامه سبز می گذرند.