ظریفی از خیل اپوریسیون مخالف نظام در خارج از کشورمی گفت اگر ده درصد مشقتی که امروز مردم ایران از بی کفایتی مسئولین نظام در امر اداره امور کشور تحمل میکنند، برای مردم دیگر کشور های جهان وجود داشت، صد باره بر علیه سیستم حکومتی خود می شوریدند وبر علیه آن قیام می کردند چه رسد به اینکه این همه دزدی غارت علنی از سرمایه های کشور توسط دولتمردان را ببنند و ساکت بنشیند، حکما آن وقت محشر کبرا بپا می کردند و تیر های چراغ برق را دار غارتگران می کردند. در تائید گفته های خود هم قیام و جنبش های اخیر مردم مصر و تونس و… را که مشهور به بهار عربی هستند مثال میزند.
حتما این ضرب المثل را شنیده اید که “فلانی نشسته لب گود میگه لنگش کن.” این ضرب المثل ایرانی در مورد فرد یا افرادی بکار گرفته می شود که در موقعیت و موضع راحت و بی دردسر قرار داشته و به طرف مقابل تکلیف یا پیشنهاد انجام کاری سخت میکنند؛ درست مانند برخی از گروه ها و افراد اپوزیسیون مخالف نظام جمهوری اسلامی که مدام با ترغیب و تشویق هم وطنان تحت ستم خود در داخل کشور، قصد براندازی و یا دست کم اصلاح نظام حاکم را دارند بی آنکه درک درستی از شرایط موجود در داخل کشور داشته باشند.
بی شک چنین انتظاری از سکوت و تحمل پذیری ملت ایران سرچشمه می گیرد، و این توقع آن هم از سوی هم وطنانی که در جهان ازاد زندگی می کنند، البته بیراه هم نمی تواند باشد که منطبق بر اصل آزادگی وبنا برمنطق شرایط زندگی در جهان متمدن امروز است. از همین روست که اپوزیسیون خارج از کشور با دغدغه وطن پرستی مدام با تشکیل هسته های مبارزه و برگذاری سمینار ها و نشست های ائتلافی بین گروه ها ی مخالف نظام در صدد یافتن راه حل های مناسب برای آزادی وطن خود، آن هم با کمک هوطنان داخل کشور هستند اما شوربختانه تا کنون این تلاش ها نتیجه ای در خور نداشته است. چرا که در طی سی سال گذشته عملکرد ناصواب برخی از گروه های سیاسی و حتی افرادی که بعضا با بر چسب قهرمان ملی دچار توهماتی بی منطق گردیدند، باعث دل سردی وعدم اعتماد مردم داخل کشوراز اپوزیسیون غربت نشین شد وبا گذشت ایام این سلب اعتماد، به مرور گسستی را در بین مردم داخل و خارج از کشورایجاد کرده است.لذا امروز بیش از هر اقدامی جهت رهایی وطن از شرایط موجود، رفع این گسست و هموار ساختن مسیر پیوند این دو دارای اهمیت است،که در آن صورت اپوزیسیون بعنوان بازوی خارجی ملت، می تواند به درستی نقش تاریخ سازی را که احساس میکند ایفا نماید. و این همه چرایی شکست تلاش های اپوزیسیون خارج از کشوردر کسب اعتماد هم وطنان داخل کشور است.
اما آیا تحمل شرایط موجود و ظلم پذیری مردم داخل کشور به دلیل این عدم اعتماد بین مردم وگروه های مخالف نظام در خارج از کشور است؟ بی شک پاسخ منفی است، از این رو باید در پی چرایی سکوت ملت در برابر رواج نابرابری ها، دزدی، غارت و ظلمی که بی رویه از سوی زمامداران تحمیل می شود بود.
به باور این قلم سکوت امروز مردم تحت ستم داخل کشور در واقع پوست اندازی جامعه ای است که دیگر میل به خراب کردن و از نو ساختن ندارد. به دیگر سخن جامعه امروز ایران دیگر آن جامعه انقلابی از نوع کلنگی و ویرانگر سال 57 نیست.
سرزمین ایران به دلیل قدمتی که دارد در بین علمای جامعه شناس از زمره سر زمین های جنبش خیز محسوب می شود. از طرفی وجود همین فراوانی جنبش ها ی آزادیخواهانه درطول تاریخ این آب و خاک، برخی از جامعه شناسان را به تعریفی خاص از جامعه ایرانی رسانده است که در یک کلام آن را به جامعه “کوتاه مدت”، نشانه گذاری می کنند.البته چنین جامعه ای سنخیتی عجیب با استبداد دارد چرا که به دلیل حضور بی وقفه حکومت های دیکتاتوری درطول تاریخ این سر زمین، ملت ایران یا با قبول ظلم پذیری در حال در جا زدن بودند و یا در اثر نوسانات شدت ظلم، دست به انقلابی می زدند که به خود زنی و ویرانی شباهت بیشتر داشت؛ با این نیت که باید خراب کرد و دوباره ساخت و از نو شروع کرد و در نهایت به جامعه کلنگی مبدل گردید که هر آن چیزی را که حتی در کوتاه مدت بدست آورده، ویران می کرد تا از نو بسازد آنچنانکه در واقعه سال ۵۷ چنین شد و با خراب کردن همه دستاوردهای گذشته خود قصد از نو ساختن را داشت.
اغراق ئیست اگر بگوئیم تنها انقلابی که به معنای اخص کلمه در طول تاریخ ایران اتفاق افتاد، انقلاب مشروطیت بودکه با در نظر گرفتن همه ابعاد بار معنا یی انقلاب، با خود زنی که در سال ۵۷ بنام انقلاب مرتکب شدیم فرق داشت؛ حقیقتی که امروزکمتر کسی بر انکار آن پای می فشارد.
شاید هم امروز وسواسی که در مردم ایران نسبت به روش تغییر وضعیت موجود دیده می شود از سر باور همین حقیقت است که ضمن تحمل شرایط اسفبارموجود، آرام آرام در راهی گام بر میدارد که در آن دیگرچیزی به اسم شور انقلابی مانند ماجرای سال ۵۷ وجود ندارد و هر چه هست درایت است و عاقبت اندیشی.خاصه که اکنون علاوه بر معضل سیستم حکومت بی سئوال، خطر چند پارگی وطن وجود دارد و هر روز گروهی بنام استقلال طلبی خواهان جدایی از پیکر واحد این کهنه دیار هستند، از طرف دیگر مطالبات اکثریت جامعه به تنگ آمده از ظلم ایران، دیگر نه با استقرار دوباره نظام پادشاهی و نه با حفظ نظام جمهوری دینی، تحقق می یابد و این مهمترین رمز بی اعتنایی ملت نسبت به طرح و برنامه های برخی ازاپوزیسیون و فعالان سیاسی است که بنام آزادی و رهایی از استبداد حاکم، داروی تاریخ گذشته را تجویز می کنند.به دیگر سخن به باور این قلم آنچه مردم را به تحمل شرایط سخت امروز و سکوت وا داشته و به ظاهر ظلم پذیر جلوه می دهد، درایتی است که از پس تجربه انقلابی بودن های ویرانگر بدست آمده. و اگر بنا بر انتخاب مشی انقلابی هم باشد قطعا از نوع مشی انقلابی مانند انقلاب مشروطیت خواهد بود و نه از نوع 57آن، آنچنانکه رضا مقصدی شاعر غربت نشین، بیست سال پیش ازاین، با سروده ای دلنشین این واقعیت را بر همگان یاد آور می شود و تلنگرمی زند و می گوید:
دی صفتم، دی سرشت
نیستم اردیبهشت
آتش مرداد را
بر دلِ بهمن بزن