“دیکتاتور وابسته”، این عنوانی است که تقریبا تمامی مخالفان محمدرضا پهلوی در اطلاق آن به او اجماع داشتند. اسلام گرایان، کمونیست ها و ملی گرایان هوادار دکتر مصدق در روایتی متحد الشکل مدعی اند شاه، فردی وابسته و عروسک خیمه شب بازی غرب و در راس آن آمریکا بود. دیکتاتوری که با کودتایی آمریکایی - انگلیسی به قدرت رسید و با حمایت آنان قدرتش تثبیت شد تا حافظ منافع بلوک غرب و عامل غارت و تاراج منابع سرشار کشور باشد.
مخالفان شاه در طول دوران مبارزه همواره در بیانیه ها و تحلیل هایی که علیه شاه منتشر می نمودند با تاکید بر وابستگی او به غرب و غارت منابع کشور توسط غربیان، این وابستگی را عامل عقب ماندگی و فقر موجود در کشور می دانستند.
سرانجام آنان در ترویج این فکر موفق شدند و اتهام وابستگی حکومت پهلوی به بیگانگان به باور رایج در میان عموم ایرانیان بدل گشت، به گونه ای که در انقلاب اسلامی، خواست “استقلال” به یک مطالبه عمومی تبدیل شد.
مخالفان محمدرضا پهلوی مدعی اند وی در سه حوزه قصد وابسته سازی کشور به غرب را داشت: وابستگی سیاسی، وابستگی اقتصادی، وابستگی فرهنگی.
در این خصوص ذکر چند نکته ضروری به نظر می رسد:
- آنچه وابستگی فرهنگی و ترویج فرهنگ غربی در دوران پهلوی نام گرفته صرفا آزادی سبک زندگی در آن دوران و گرایش عموم ایرانیان به سبک زندگی جهانی بود.
آنچه “فرهنگ غرب” نامیده می شود صرفا طبع کامجوی بشر است که در موسیقی، رمان، شعر، سینما و اساسا در زندگی و مناسبات روزانه انسانها تجلی می یابد و با رشد شهر نشینی و رفاه نسبت مستقیم دارد. حال به سبب رشد این قبیل گرایش ها در طبقه متوسط شهری، چگونه می توان محمدرضا پهلوی را مقصر دانست؟ لابد شاه نیز می بایست هم چون حکومت های کمونیستی، آزادی در انتخاب شیوه های زندگی را از میان می برد و با امیال و تمایلات انسانی درگیر می شد تا از اتهام وابستگی فرهنگی به غرب مبرا شود!
- در خصوص وابستگی سیاسی شاه به غرب نیز گفتنی است شاه در منازعه میان بلوک کمونیسم و بلوک غرب به درستی ایستادن در کنار اردوگاه غرب را برگزید و به الزامات آن پایبند بود. امری که با منافع ملی و ضرورت ها و نیازهای منطقه ای ما کاملا هم پوشانی داشت. شاه پس از رایزنی با نیکسون و کیسینجر، مسئول اجرای دکترین نیکسون در منطقه شد. مطابق این نظریه آمریکا مسئولیت مقابله با گسترش کمونیسم در جهان را به متحدین منطقه ای خود محول کرد. بنا بر این تئوری، متحدین آمریکا در نقاط گوناگون جهان می توانستند با خرید مدرن ترین تجهیزات نظامی آمریکا خود را برای جلوگیری گسترش کمونیسم و مقابله با اتحاد جماهیر شوروی تجهیز نمایند. امری که هم منافع آمریکا در نبرد با گسترش کمونیسم را پوشش می داد و هم برای نیرومندی منطقه ای ایران و دفع بسیاری از تهدیدهای منطقه ای علیه کشور موثر و ضروری بود.
کشوری که در عهد قاجار به علت فقر تجهیزات قوای نظامی. حتی از اعمال حاکمیت و دفاع از تمامیت سرزمینی اش ناتوان بود (عباس میرزا به درستی در پی جبران آن بود) در دوران محمدرضا پهلوی و با تدبیر وی در پذیرش دکترین نیکسون (همان چیزی که بهانه وابسته نامیده شدن وی توسط مخالفان بود) به تجهیزاتی دست یافت که تا پیش از آن در رویا هم تصور آن بعید می نمود.
- تراژیک ترین وجه وابسته نامیدن شاه که اثرات زیانبار آن همچنان دامنگیر کشور است به حوزه اقتصاد مربوط می شد. آنچه در آن دوران وابستگی اقتصادی نام گرفت صرفا جریان منطقی توسعه و پیوند اقتصاد ملی با اقتصاد جهانی بود. مسیری که توسط تمامی اقتصادهای نوظهور (ژاپن، کره جنوبی، تایوان، مالزی، سنگاپور، ترکیه و برزیل) پیموده شد.
صنعتی شدن و مدرنیسم، دو مفهوم همزاد هستند، به گونه ای که می توان مدرنیسم را گذار از جهان ماقبل صنعت به عصر صنعت دانست. صنعتی شدن و توسعه یافتگی نیز از هم پوشانی مفهومی برخوردارند. هیچ کشور توسعه یافته ای در جهان موجود نیست که صنعتی نباشد. اقدامات شاه، اقتصاد ایران را از یک اقتصاد کشاورزی مبتنی بر مناسبات ارباب ـ رعیتی به سوی اقتصادی صنعتی و مدرن و آماده پیوند با اقتصاد جهانی سوق داد که فاز نهایی آن با انقلاب 57 مواجه و متوقف گردید.
پیوند با اقتصاد جهانی و کانون های اصلی تکنولوژی و سرمایه، کاتالیزور گذار به توسعه و جهش بزرگ به سوی توسعه صنعتی است. این همان مسیری است که توسط کشورهایی چون ژاپن و تایوان و کره جنوبی پیموده شد و در ایران توسط تمامی جریان های مخالف شاه، وابستگی نام گرفت و بی اعتبار شد.
شاه با شکل دادن به یک بورژوازی مولد نوپا و دخیل نمودن کشورهای غربی در فرایند صنعتی شدن ایران، از یک سو با اضمحلال طبقه فئودال و ایجاد بخش خصوصی مولد، موفق به انباشت سرمایه (به عنوان رکن ضروری سرمایه گذاری صنعتی) گردید و از سوی دیگر با ورود سرمایه گذاری خارجی به کشور و پیوند آن با بورژوازی ملی، ورود تکنولوژی مدرن و مدیریت جدید به کشور را شتاب بخشید؛ امری که دست یابی به بازارهای جهانی برای فروش کالاهای ایرانی را ممکن ساخت.
نگاه به آمار واردات و درصد بالای ورود کالاهای سرمایه ای و واسطه ای و کارآمدی و رقابت پذیری و توان صادرات بخش خصوصی در آن دوران موید این ادعا است. مسیری که تدوام آن همان گونه که شاه در ذهن داشت، ایران را به قطب صنعتی خاورمیانه و یکی از نیرومندترین اقتصادهای صنعتی بدل می ساخت. اقتصادی که می توانست با توجه به وفور منابع طبیعی و انسانی از قابلیت رقابت با سایر کانون های صنعتی و توان تنوع بخشیدن به محصولات تولیدی، برخوردار باشد.
می توان با مخالفان شاه همنوا شد و وی را فردی وابسته نامید، اما با یک بررسی علمی نیز می توان نشان داد “عدم توسعه یافتگی”، هزینه فرصت این استقلال خواهی بوده است. تصمیم درست شاه برای ایستادن در کنار غرب را اگر بتوان وابستگی نامید صرفا یک وابستگی مفید بوده است.