حمایت از جنبش سبز و حمله به خاتمی

ملیحه محمدی
ملیحه محمدی

شال سبز را که بر دوش او انداخت، دیگر کمتر کسی شک کرد که موسوی برگ برنده اصلاح طلبان در آن انتخابات است. حتی کسانی که با این جایگزینی مخالف بودند، و حتی کسانی که به کروبی رأی دادند و شاید مثل من هنوز از آن رأی خود دفاع می کنند.

قطعاً موضوع  این مقاله اختلاف نظر در میان اصلاح طلبان در انتخابات اخیر نیست بلکه قصد تحلیل اختلافات در این مقطع و این زمان را دارد.پس در توضیح حمایت خودم از کروبی کوتاه می آیم تا بپردازم به مسئله دوم یعنی روش و منش محمد خاتمی که موجب یک چالش دهساله در میان اپوزیسیون ایرانی شده است بدون اینکه تا کنون هیچکس دیگری بتواند محبوبیت او را در میان جامعه مدنی ایران تجربه کند.

 

اختلاف بر سر خاتمی یا اختلافات دیدگاهی؟

 بروز اختلاف بر سر موضع گیرهای خاتمی امروز بخشی از اختلافات دیدگاهی میان اصلاح طلبان را پوشش می دهد. یعنی تفاوت برداشت از مشی مبارزه مسالمت آمیز، در میان مدعیان این نوع مبارزه، بر اساس تجربه خاتمی، طرح و رد و تأیید می شود و طبعاً گروهی را مثل همه موارد نظیر وا می دارد تا علت العلل هر نقصانی در مبارزات سالهای اخیر را به او منسوب کنند.

در جامعه ما که کمال طلب و عجول است و به همین سبب در برخورد با دشواری های غیرقابل انتظار، دچار نومیدی و انفعال یا عصبیت و طغیان می شود، این علت العللی برخورد کردن به بخشی از دیدگاه اجتماعی تبدیل و بدبختانه فرهنگ ساز شده است.

از گفتن این نظر خسته نمی شوم که اصلاح طلبانی که با اصلاحات قرار انقلابی داشتند، هم به دچار توقعات کاذب از پروسه اصلاحات شدند و هم به نومیدی و بیقراری جامعه دامن زدند و به تجربه عبرت انگیز مجلس هفتم و شوراهای دوم شهر و روستا و سرانجام ظهور احمدی نژاد یاری رساندند.

این در حالی بود که بسیاری می دانستند و یا حداقل امروز دریافته اند و خاتمی شخصاً بارها، و ایضاً همین روزها باردیگر، اعتراف کرده است که در خرداد 76 نه با گمان و نه حتی به قصد پیروزی در انتخابات شرکت کرده است. او و دوستانش به سودای طرح شعارها و مطالباتی آمده بودند که رکود و خمودی را از فضای سیاسی ایران بزداید و طرحی نو پی افکند. زمینه ای بسازد که در آن مطالبه ها و خواسته های مردم خطاب به مدعیان اداره کشور ممکن و باب شود. یک نوع بستر سازی برای ایجاد مشارکت سیاسی و بازگشت حساسیت سیاسی به مردم ایران که نشان داده بودند راههای خشن و پرهزینه را حتی با احترام به قهرمانان خود طی نمی کنند. مردمی ناراضی از شرایط، خواهان تغییر شرایط زندگی، اما نه به بهای خود زندگی و نه حتی به بهای برخورد ناگهانی با همه باورها و اعتقادات دیرین خود….

حالا سوای امید چقدر اطمینان برای دستیابی به این نتیجه وجود داشته است، تردیدها هستند که بیشتر تعیین کننده به نظر می آیند.

 

نتایج مثبت و ماندگار آن حرکت

اما اتفاقی که در آن آزمون افتاد همان غافلگیری بزرگی بود که جامعه سیاسی ایران هنوز مشغول بررسی آن است؛ یک آموزه سنگین و یک تجربه بزرگ تاریخی.

سرانجام در 22 خرداد 88 بزرگترین حرکت سیاسی اجتماعی قرن اخیر در بستر مورد تأکید زمانه، یعنی صلح و پرهیز از خشونت را جامعه ایران به مردم جهان نشان داد. قربانی هم اگر داد در اصرار بر حقانیت همین اندیشه و همین شیوه بود و در وجه عملی، یک پیروزی مقطعی در کارنامه خود ثبت کرد و دستاوردهایی بازیافته از آن پیروزی. دستاوردهایی که بر پایه آنها مطالبات به جا مانده همچنان طرح می شوند و رشد می کنند. پیدایش ارزش های نوینی در جامعه که با متمدنانه ترین فرهنگ های امروز جهان همگرایی دارد، با زبان واژه های آنها سخن می گوید: صلح، حقوق بشر، آزادی و پرهیز از خشونت، که در بسیاری از جوامع لغت واژه های خواص یا ادبیات سیاسی است، به یمن خیزش اصلاحات گفتگوی روزمره جامعه ایرانی گشته است. و دریغ است که ما توجه نداشته باشیم که این سرمایه سنگین بی شک زمانی را برای بازدهی طلب می کند. زمانی که گاه از حوصله آرزو بیرون است و باید جامعه جوان را به آن دعوت و از آن مطمئن کرد.

یکی از ارزشمندترین دستاوردها آن شد که معیار انتخاب مردم در جامعه ما، و همچنین اهرم کسب آرای مردم در رسیدن به حکومت را ـ در شباهتی معنی دار با جوامع مدنی ـ مطالبات مردم تعیین می کند و نه روابط ذهنی سنتی یا دینی.

به وجه حیرت آور و شاید عصبانی کننده ادعایی که می کنم واقفم؛  ولی می توانم به دوستان توضیح بدهم که مقصودم چیست و چگونه ادعایم علیرغم همه دشواری هایی که امروز و هنوز داریم درست است.

نمی گویم که پس از آن انتخاب مردم و یا توجه سیاسیون به خواسته های آنان تنها معیار تشکیل حکومت ها شده است ولی دخالت این عوامل به عنوان شروط حتمی، پس از دوران اصلاحات  از پایه های هر انتخاباتی است. امروز تقریباً همه می دانند که احمدی نژاد در دوره اول ریاست جمهوری اش با وعده های اصلاحات اقتصادی و عدالت اجتماعی و نیز پز مثبتی که در حفظ دستاوردهای اجتماعی اصلاحات گرفت به قدرت رسید و نه فقط حمایت رهبری و سنت همیشگی دستکاری آرا. طرح این وعده های مورد نیاز جامعه بود که به دو عامل دیگر یعنی حمایت رهبری و اشکالی از تقلب امکان تأثیرگذاری را داد.

در دوره اخیر نیز صرف نظر از نتیجه غیر قابل باور شمارش آرا، صحنه انتخابات، عرصه طرح مطالبات مردم و وعده انجام آن از سوی کاندیداها بود. جنبش تاریخ ساز سبز را پیگیری مردم برای کسب این مطالبات شکل داد. یعنی برای اولین بار در تاریخ سیاسی ایران فعالیت های انتخاباتی و یا مبارزات سیاسی توانست به یک حرکت اجتماعی وسیع و با هویت معین تبدیل شود. این حاصل نگاه اصلاح طلبانه و عبوراز آشتی ناپذیری بود.

خاتمی حامل تاریخی این نگاه و این منش بود و برجستگی نقشش در این زمینه در ایران و در جامعه جهانی قابل مشاهده است.

سخنانی نظیر آنچه که مجتبی واحدی اخیراً گفته است، بخشی حاصل این جایگاه ویژه اوست که به راحتی قابل دیدن نیست و بیشتر از مسائل موضوعی، با زیرساخت اجتماعی جامعه ایرانی و مجموعه فرهنگ و آداب و سنن آن مرتبط است.

او، موسوی و حتی کروبی با وجود قهر از نظر من غیرمنصفانه ای که اصلاح طلبان با او کردند، با حمایت منفعل اما مؤثر هاشمی رفسنجانی، بسیار همگام و هم نفس حرکت کرده اند. این نکته ای نیست که حامیان جنبش سبز به طور کلی و همراهان موسوی و کروبی نتوانند آن را مشاهده کنند. این است که توپ و تشر آقای واحدی به محمد خاتمی را بی منطق جلوه می دهد. این نکته هم که ایشان افتخار می کنند که اصلاح طلب نیستند، کمی تا قسمتی مشخص بوده است مشکل اینجاست که مدعی رابطه معینی با شیخ اصلاحات کروبی هستند که همواره بر مشی و منش اصلاح طلبانه خود تأکید کرده است و بعید است که اگر نظرش تغییر کرده باشد، آقای واحدی امکان اطلاع از آن را داشته است. این گمان را حسب موقعیت کروبی که زندانی است و حسب موقعیت آقای واحدی دارم.

 باری؛ ایشان در مخالفت با شیوه حضور خاتمی در جنبش سبز تنها نیستند در خارج از کشور متحدانی دارند. اما آنچه که خاتمی طرح کرده و موجب این تظاهرات شده است، بر اساس آنچه که تا کنون شاهد بوده ایم، به هیچوجه نمی تواند مخالفت کروبی و موسوی  رابربیانگیزد. او نظام و رهبری را با همه حریم پیرامونشان در یک کفه، و ملت را همطراز با آن در کفه دیگر نهاده است و از این منظر از صلح و آشتی به قصد هموارتر کردن راه آینده برای مبارزات مدنی سیاسی سخن به میان آورده است. برخوردی که نه قانون اساسی در ایران، و نه عرف سیاستمداران تا کنون نشانی از آن دارد. او در برخورد با انتخابات آینده آزادی زندانیان سیاسی، آزادی فعالیت احزاب و گروه ها، انتخابات ازاد و سالم و پایبندی به روح قانون اساسی را شرط حضور درانتخابات اعلام کرده است یعنی همان موادی که به اضافه رسمیت و مسئولیت بخشیدن به دولت احمدی نژاد، متن بیانیه پنج ماده ای موسوی را تشکیل می دهد.

طرح آشتی ملی خاتمی تلاشی از درون برای تدارک چنین شرایطی و یا نزدیک شدن به ان است. تلاشی برای جایگزینی  گفتمان به جای سرکوب و مقاومت و باز آفرینی خشونت. این افکندن نور است بر نقاط ضعف استبداد که در تاریکی ایمان و عقیده پنهان شده است و تأثیر گذاری بر آن نیروهایی که تسلیم افراط و رادیکالیسم کور نیستند.

اما آنها که فراتر و پرشتاب تر از این می خواهند حرکت کنند و آماده پرداخت هزینه از جانب خود و دیگران هستند، کجا ایستاده اند؟ طرح شان چست؟ نیروی اجرای ایده های شان کجا و چه میزان است؟ چه کسی دست آنان را برای پیشبرد راههای بهتر و مؤثر تر بسته است؟ به ویژه که معتقدند مردم با راه و رسم خاتمی مخالفند و با حاکمیت نیز همچنین. مشکل کجاست که ایده های درستشان امکان وقوع نمی یابد؟

از این سو ترس از پرداخت هزینه سنگین، و نگرانی از رواج خشونت با وجود منطقی بودن، تنها دلایل انتخاب مسالمت آمیز مبارزه نیست. مهمترین پایه مخالفت با مقابله خشونت آمیز با حکومت استبدادی، منزوی کردن مردم و نیروهایی است که هواداران صادق این حکومت ها هستند، به ویژه در کشورهای نظیر ما که حکومت پایه های اعتقادی و دینی نیز در میان مردم دارد. تأکید بر ایجاد فضای گفتگو و آشتی برای جذب این هواداران ناآگاه استبداد و نیز حتی جذب نیروهای معتدل تر در حاکمیت است. شرایطی که کمک می کنند تا تغییرات اجتماعی بر پایه های فرهنگ و اخلاق اجتماعی بنا شود و پایدار بماند. حامیان اندیشه اصلاحات به این روند ها چشم دارند نه عافیت طلبی زیرا که بخش عظیمی از انان برای ترویج همین اندیشه زندان و شکنجه را به جان خریده اند و بخشی نیز در امنیت مطلق خارج از کشور زندگی می کنند. ایا اینکه تمام منتقدان به سیاست آشتی ملی و مشی اصلاح طلبانه یا در خارج از کشور هستند یا در صحنه درگیری های سیاسی فعال نیستند پیامی ندارد؟

خاتمی از تأکید بر آشتی و راه مسالمت خسته نمی شود و مهمتر از آن اینکه ملکوک شدن وجیه الملگی اش را به جان می خرد؛ گرچه از لحظه حضور در این صحنه تا کنون قریب دهسال است که علیرغم شکست هایی که جنبش اصلاحات داشته است، او مستقیم یا غیر مستقیم انتخاب جامعه مدنی ایران بوده است.