خاتمی نظرش عدم شرکت در انتخابات نیست

نویسنده
سارا سماواتی

» امیر محبیان در مصاحبه با روز:

امیر محبیان یکی از چهره های سرشناس اصولگرایان و اهل قلم است. عضو سردبیری روزنامه رسالت، مسئول سایت اینتر نتی آریا، و عضو مؤسس حزب نواندیشان ایران اسلامی است که با امیدهای فراوان اعلام موجودیت کرد تا چنانکه محبیان می گفت جامعه ای از تکنوکرات های نواندیش دینی باشد و با گرایش انتقاد از دولت احمدی نژاد ولی در عمل اثری از این حزب در صحنه سیاسی ایران دیده شد.محبیان معایب و ضعف های حکومت مورد تاییدش را خوب می شناسد ولی همچنان پرو پا قرص از آن و حتی از اشتباهاتش دفاع می کند. شرطش هم برای مصاحبه حفظ امانت و نقل مو به موی گفتارش است.

می خواستم در مورد ماهیت انتخابات پیش رو با او گفتگویی داشته باشم؛ صحبت بسیار فراتراز این رفت. به هر حال او در آغاز از اهمیت این انتخابات و مجلس آینده می گوید و با بسم الله هم شروع می کند:

انتخابات مجلس نهم از اهمیت بسیار بالایی برخوردارست که دلایلش بسیار واضح هستند با وجود این اشاره ای به اجمال به آن دلایل اگر بخواهم داشته باشم، این ها هستند:

اولین دلیل این است که این مجلس نشانگر گرایش غالب در کشور خواهد بود. یعنی ما می فهمیم کدام گرایش سیاسی در کشور غلبه یافته است.

دوم اینکه نشانگر تأثیر وقایع انتخابات سال 88 خواهد بود. یعنی میزان مشارکت مردم در این انتخابات، شرکت کم یا پرشمارشان نشان می دهد که وقایع خرداد 88 تأثیری در رویکرد مردم به انتخابات داشته است یا خیر، و اگر داشته به چه میزان؟

سوم وزن نیروهای سیاسی موجود در کشور را تعیین خواهد کرد.

چهارم به ما نشان خواهد داد که مجلس در دوسال آینده چگونه با دولت برخورد خواهد کرد. همراهی، تأیید کامل یا معارضه؟

پنجم سرنوشت اصلاح طلبان یا حتی بخشی از اصولگرایان را رقم خواهد زد و مشخص خواهد کرد که اینها میزان اثرگذاری شان در جامعه چقدر است.

ششم پیروزی هر جریان ظرفیت پیروزی آن را در انتخابات ریاست جمهوری آینده نشان خواهد داد.

هفتم در صورت پیروزی جریان حامی آقای احمدی نژاد می توان نتیجه گرفت که دولت آینده، یعنی دولتی که در سال 92 روی کار خواهد آمد، دولتی متأثر از این جریان است و روابط بر این اساس تنظیم خواهد شد.

هشتم نتایج این انتخابات در مسائل خارجی است که واضح است و نیازی به ذکر آنها نیست.

 

با وجود این شاید بهتر باشد توضیح بدهید از کدام زاویه و چه نوع تأثیراتی را در عرصه خارجی می توان انتظار داشت؟

به هر حال یکی ازمسائلی که غربی ها مایلند بدانند این است که آیا تحریم ها در مردم ایران اثر گذاشته یا خیر و آیا این اثر تبدیل به یک پتانسیل برای حرکت سیاسی، حرکت اپوزیسیونی شده است یا خیر؟ و میزان مشارکت می تواند سیگنالی در این زمینه باشد. اگر مشارکت پایین باشد به نظر من غربی ها سعی خواهند کرد که فشار بر جمهوری اسلامی را افزایش داده به شکاف پدید آمده میان مردم و دولت یا مردم و حاکمیت را گسترش بدهند. و اگر میزان مشارکت بالا باشد خوب طبعاً آنها پاسخ منفی گرفته اند و در خواهند یافت که فشارها و تحریم اقتصادی سودی نخواهد داشت. این ها مجموعه دلایلی هستند که به انتخابات مجلس نهم اهمیت می بخشند.

 

و الان شاید مناسب باشد که به ترکیب و مضمون جریان ها و گرایشات متفاوتی که گفتید در این انتخابات حضور دارند بپردازید؟

اگر نیروهای موجود در این انتخابات را بخواهیم نام ببریم، یکی همان جریان اصلاحات است، و دیگر جریان کلی اصولگرایی و زیر مجموعه های این دوجریان هستند که اهمیت دارند.

براساس رویکردی که نسبت به مجلس در کل دارند، اصلاح طلبان را می شد به سه دسته تقسیم کرد که اکنون تغییراتی صورت گرفته است که توضیح میدهم. یک دسته تحریمی ها هستند که از رادیکال های اصلاح طلبان هستند که به خارج کشور رفته اند و بیشتر به اپوزیسیون نزدیک شده اند. اینها سعی می کنند که تحریم را پیش ببرند و با کاهش معنی دار میزان مشارکت یک پیامی را به حاکمیت برسانند.

دوم جریانی هست که مشارکت مشروط را طرح می کرد یعنی جریان خاتمی.

سوم هم کسانی که به صورت منفرد یا در کسوت فراکسیون اقلیت مجلس در انتخابات شرکت می کنند که اینها مشارکت نامشروط دارند.

 

آقای موسوی و کروبی را کجای این ترکیب قرار می دهید؟

آقای موسوی و کروبی که پیام ویژه ای در این موضوع نداشته اند. منتها بعضی از هوادارانشان یعنی بدنه سیاسی تشکیلاتی شان که حالا در خارج کشور قرار گرفته اند، به سمت تحریمی ها رفته اند اما بدنه کلی شان در گرایشات موجود تقسیم شده اند.

 

در مورد جایی که برای آقای خاتمی قائل شدید اگر ممکن است توضیح بیشتری بدهید؛ همانطور که اشاره کردید ایشان شرایطی داشتند که محقق نشد.

آقای خاتمی این برداشت را داشتند که اکنون شرایط مناسب است که ایشان یک سری مطالبات را مطرح بکنند. اما خوب طبیعی بود که این مطالباتی که بعدها به صورت شرط مطرح شد ( و حتی آقای خاتمی بر این نبوده است که اینها شرط تلقی بشوند) با نظر مساعد نظام روبرو نشود؛ علتش هم معلوم است چون هر گونه موافقت با آنها بیانگر نگرانی حاکمیت از میزان مشارکت مردم و فشارپذیری آن بود و نظام زیر بار این مسئله نرفت.

 

آقای محبیان اینجا سئوالی از زاویه منطقی مطرح می شود. ما می بینیم که جمهوری اسلامی در عین حمایت مطلق از حکومت سوریه در عین حال اسد را به شنیدن حرف مردم و اصلاحات دعوت می کند و به نظر می رسد اسد هم سعی می کند در این جهت قدم بردارد. چگونه است که نظام چنین برخوردی را برای خودش لازم نمی بیند و فقط تسلیم را از آن برداشت می کند؟

علت این است که اولاً ماهیت ما با ماهیت دولت سوریه قابل مقایسه نیست. یعنی نوع نگاه حکومت سوریه که یک نظام بعثی و نوع خاصی از یک نظام سوسیالیستی بوده، نگاهی کاملاً بسته و سخت بوده و همین اجماعی را برای سرنگونی اسد بوجود آورده است. در حالیکه در ایران در فراز و نشیبی که بوده است ما قوانین دموکراتیک را هم می بینم. چالش میان گروهها را هم می بینیم. بله؛ بعضی از گروهها که از حوزه اعتدال خارج شدند، برخوردهای سختی هم با آنها شد. اما در مجموع ما شاهدیم که یک روند دموکراتیکی با فراز و نشیب خودش جاری هست و این دو حکومت با هم قابل مقایسه نیستند. حکومت اسد در موضع استیصال است و حکومت ایران در این وضع نیست.

 

بسیار خوب برگردیم به صحبت شما در مورد آقای خاتمی.

بله؛ نکاتی که آقای خاتمی مطرح کرد به عنوان شرط یا به عنوان مطالبه، وقتی که پاسخ مطلوب خودش را نگرفت، آقای خاتمی را در مقابل یکی از دو رویکرد قرار داد: یا به سمت تحریمی ها برود و یا به مشارکتی ها نزدیک بشود ( مشارکت کنندگان ) تا آنجا که من اطلاع دارم، آقای خاتمی مخالف مشارکت نبود ولی در نهایت مجمع روحانیون و آقای خاتمی به این نتیجه رسیدند که لیست ارائه نکنند و حتی به گونه ای دارند مدیریت نرمی را بر اصلاح طلبانی که شرکت کردند و از فیلترهای شورای نگهبان عبور کردند، اعمال می کنند. بعضی از نشست ها را هم دارند.

 

شما چقدر از این امر مطمئن اید؟ چون به نظر می رسد که آقای خاتمی با سکوت شان بعد از پذیرفته نشدن شرایط شان راه عدم شرکت را پیش گرفتند.

نخیر! نخیر! بنده خودم شخصاً با آقای خاتمی صحبت کردم؛ آقای خاتمی چنین نظری ندارند و مطلقاً نظرشان عدم شرکت نیست. ایشان حتی به من گفتند که هر کس به سراغ من آمد برای کاندیداتوری من او را تشویق کردم حتی نمایندگان فعلی را هم تشویق کردم که مجدداً کاندیدا بشوند؛ منتها تصمیم ما ندادن لیست است نه عدم مشارکت. برای همین است که آقای موسوی لاری الان از آقای محجوب حمایت می کند و یا افراد دیگر، این به آن معناست که آنها به مرور می خواهند وارد صحنه سیاسی بشوند و حمایت خودشان را از طیف هایی از اصلاح طلبان اعلام بکنند. آنها نظرشان اصلاً بر عدم شرکت نیست.

 

و لطفاً بپردازید به جریان هایی که در درون اصولگرایان اعلام موجودیت کرده اند.

در میان اصولگرایان یکی جریانی است که لیدرش آقای مهدوی کنی است. جریانی که به عنوان هفت به علاوه هشت، یا جبهه متحد اصولگرایان مطرح است و جریان پرقدرت جبهه اصولگرایی هستند.طیف دیگر جبهه پایداری است، که می توان گفت اینها به عبارتی منشعبین یا بخشی از هواداران دکتر احمدی نژاد هستند؛ که خودشان می گویند مخالف جریان انحرافی و جریان فتنه هستند…

 

ولی بیشتر با جریان موسوم به فتنه جریان سبز درگیرند…

بله بیشتر اینطور هستند؛ و دیگر جریان موسوم به جبهه ایستادگی است که مواضع خودش را طرح کرده و دیگر، طیف هواداران آقای احمدی نژاد است که نه با پرچم مشخص، ولی در شهرستانها هستند. هر کدام از نیروهایی که نام بردم نقطه مطلوب خاص خودشان را دارند که در صورت نیل به نقطه مطلوب خودشان را برنده و در صورت عدم دسترسی شکست خورده حس می کنند.

 

و این نقطه نیل به مقصود، قاعدتاً تعداد نمایندگانی است که بتوانند به مجلس بفرستند؟

بله ولی هر کدام تعریف خودشان را دارند. مثلاً تحریمی ها در بیاناتی که اینور و آنور داشتند، نشان داده اند که مطلوب شان این است که مشارکت زیر سی درصد باشد. اگر مشارکت در این سطح باشد اینها خودشان را پیروز و اگر بیشتر باشد، شکست خورده تلقی می کنند.طیف آقای خاتمی امروز در پی شروط نیستند ولی اکتیو هم نیستند ضمن اینکه به نحوی از مشارکت هم حمایت می کنند. آقای خاتمی هم در صحبتی که با من داشت این نکته را تأکید می کرد که در پی تحریم نیست و اساساً تحریم یک طرح شکست خورده است. علتش هم این است که میزان مشارکت در هشت دوره گذشته نشان می دهد که ما مشارکت کمتر از 51در صد نداشته ایم. برای طیفی از اصلاح طلبان که در مجلس حضور داشته اند نقطه مطلوب تشکیل حداقل فراکسیونی مثل مجلس هشتم و حداکثر فراکسیونی قویتر است.

برای جبهه متحد، نقطه مطلوب این است که با به دست آوردن یک اکثریت مطلق و قوی و از مجلس فعلی قویتر، محوریت «جامعتین» یعنی جامعه مدرسین و جامعه روحانیت را در بین اصولگرایان تثبیت کنند.

جبهه پایداری اول نقطه مطلوبش این بود که بتواند در هفت به علاوه هشت حضور پیدا کند و حضور مؤثر؛ یعنی هم در هفت که جنبه داوری دارد و هم در هشت که جنبه اجرایی دارد. در این زمینه می توان گفت که ناموفق بود علیرغم اینکه جبهه متحد فضا را برای آن باز کرد و الان هفت به اضافه هشت، عملاً هفت به اضافه شش هست، ( چون دو عضو آنان شرکت نکردند ) ولی نقطه مطلوب دیگر شان این بود که سه تن را از حوزه انتخابات و بحث های انتخابات بیرون کنند، یعنی آقایان قالیباف و لاریجانی و با هنر؛ در مورد آقای باهنر و آقای لاریجانی موفق نشدند. یعنی آقای باهنر کاندیدا هستند، در لیست هستند و جزء چهره های شاخص لیست. آقای لاریجانی هم از قم کاندیدا شدند و تأثیر خودشان را دارند. در مورد آقای قالیباف تا اندازه ای موفق شدند که او را به انفعال بکشانند یعنی ایشان آن فعالیت سابق را ندارد. ولی نقطه مطلوب فعلی جبهه پایداری رسیدن به یک فراکسیون قدرتمند در مجلس هست که باید منتظر باشیم و ببینیم.دیگر جبهه ایستادگی است که سعی کرد به نحوی در لیست ها حضور پیدا بکند. تا حدودی هم بعضی افرادشان در بعضی لیست ها مشترک هستند. ولی عملاً تا همین الان مقداری زیادی از اثر گذاری خارج هستند.

گروه دیگر هواداران دکتر احمدی نژاد هستند. به نظر می رسد تمایل این طیف این است که حضور قدرتمندی در مجلس داشته و در زمان مناسب با جبهه پایداری هم ائتلاف بنند. نکته مطلوب دیگر اینها این است که بتوانند اولاً طرحی بریزند که عناصر مهمی که از دولت انتقاد می کردند یا در مقابل دولت می ایستادند، انتخاب نشوند و اگر انتخاب شدند به حاشیه کشیده شوند. خواست دیگرشان این است که هواداران دکتر احمدی نژاد در هیات رئیسه مجلس حضور داشته باشند. یعنی در مدیریت مجلس تأثیر داشته باشند.

 

چرا تحریم را شکست خورده می بینید؟

ببیند ما هشت دوره انتخابات مجلس برگزار کردیم کمترین میزان مشارکت در مجلس هفتم بود با 51درصد حضور و بیشترین در مجلس پنجم بود با 76درصد. یعنی کف با سقف 20درصد فاصله دارند. یعنی نظام سیاسی کشور این قدرت آژیتاسیون را دارد که 5 تا 10 درصد بر میزان کف بیافزاید و حداکثرها را بالا ببرد. طبیعی هست که رسیدن به یک سقف 55 تا 65 درصدی امر راحتی است، بنا براین پیش بینی ما این است که امر تحریم پیشاپیش شکست خورده است و اگر این اتفاق بیافتد علامت این است که نظام در مدیریت فضای سیاسی موفق شده، درگیری هایی که رخ داده تأثیر چندانی بر افکار عمومی نگذاشته و اساساً این جریانهایی که خودشان را در حوزه رسانه و در فضای مجازی قدرتمند می بینند در حوزه عمل اجتماعی بسیار لاغر هستند.

 

و آیا از اینجا میخواهید نتیجه بگیرید که فشارهایی که بر روی اصلاح طلبان و جنبش سبز هست باید باقی بماند؟ چون وقتی نظام میزان مشارکت را مطابق انتظار خودش ببیند و به قول شما مدیریت خودش را در کنترل سیاسی فضا درست ارزیابی کند دیگر ضرورتی به گشایش فضای سیاسی و تغییری در محدودیت ها و وضعیت اینهمه زندانی سیاسی نباید ضرورت داشته باشد .

ببینید؛ به آن معنا، وقتی که چنین انتخاباتی بشود گشایشی برای جریان سبز نخواهد بود. ولی می توان یک نکته مثبتی را هم ارزیابی کرد. آنهم اینکه وقتی نظام بتواند به چنین موفقیتی دست بیابد، و عدم موفقیت آنها را ببیند، از حالت بحران خارج می شود و خود بخود فشار هم کاهش پیدا می کند. یعنی این احتمال هم وجود دارد.

 

انتقاد شما به سبزها چیست؟

ببینید اساساً جریان سبز یا هر جریانی که میخواهد اپوزیسیون داخل باشد و یا برخورد انتقادی داشته باشد، اول باید به بدنه اجتماعی خودش و پتانسیل آن نگاه بکند. جریان سبز یا جریان اصلاحات و امثالهم، اینها جریاناتی هستند که در حوزه روشنفکری، حوزه طبقات متوسط فعال هستند. هم روشنفکران و هم طبقه متوسط به لحاظ رویکرد اجتماعی تا حدودی محافظه کار هستند. نقطه قوت انها حوزه صندوق رأی است. یعنی آنجایی که دارای کمترین هزینه هست به راحتی شرکت می کنند و میتوانند موقعیت خوبی را هم ایجاد بکنند. اما در حوزه درگیری و فشار اجتماعی، آنجا نقطه ضعفشان هست و آنها وارد این حوزه هم معمولاً نمی شوند. چه روشنفکران، چه دانشگاهیان چه طبقات متوسط مرفه و چه طبقات بالا.بنا براین اشتباهی که آقای موسوی و آقای کروبی کردند این است که بدنه اجتماعی خودشان را وارد حوزه ای میکنند که حوزه طبیعی فعالیت آنها نیست و به مرور نیروهایشان دچارریزش می شود. در حالیکه اگر آنها وارد یک فضای معقول، دمکراتیک، ولو اعتراض آمیز می شدند، یعنی اعلام می کردند که ما اعتراض داریم طبیعی هم بود، ولی در حوزه صندوق ها می آمدند حرفشان را می زدند، موقعیت بهتری داشتند و می توانستند حتی به گفته یکی از کاندیداها، آقای موسوی در مجلس یا در ریاست جمهوری آینده نقش بسیار مؤثرتری را داشته باشند. ولی وقتی که وارد چالش می شوند، طبیعتاً در هیاهو، بسیاری از صداها شنیده نمی شود.

 

از بحث انتخابات می توانیم کمی فراتر برویم؟ در مورد این طبقه متوسط که شما آن را به درستی نیروی جنبش سبز یا اصلاحات ارزیابی می کنید، اگر شما جامعه ای داشته باشید که به لحاظ اقتصادی نیمه موفق هم باشد، باید منتظر گسترش این طبقه باشید. خوب گیرم که در این انتخابات هم بازنده شوند با رشد این طبقه که همیشه در پای صندوق رأی نقش دیگری می زند چه می خواهید بکنید؟ تصمیم گرفته اید که آنها همیشه بازنده باشند؟ به چه قیمتی؟

نه آنها بازنده نیستند، اولویت هاشان تغییر کرده است. طبقات متوسط مکانیسم کار انقلابی خاص خودشان را دارند. یعنی در حوزه سیاست کار آنها نجواگرانه است. خودشان در این حوزه فعال جدی نمی شوند، می روند با طبقات پایین تر تماس می گیرند آنها را به این نتیجه می رسانند که حقوق شان پایمال شده؛ طبقات پایین که چیزی برای باختن ندارند، معمولاً به صحنه که می آیند می توانند یک عمل جدی را انجام بدهند و البته طبقات متوسط از این راه حاکمیت را اشغال می کنند. اما خودشان به دلیل پایگاه اجتماعی که دارند کمتر اتفاق می افتد که بتوانند منشأ اثر جدی بشوند و بیشتر آژیتاتور هستند.

 

بله! اما شما گفتید که در پای صندوق ها اثر گذار هستند. خوب گیرم در این انتخابات هم حاکمیت 66% رأی بیاورد که البته من با تردید نگاه می کنم چون هرگز نبوده که اینهمه نیرو در ایران پای تحریم رفته باشند. شما می بینید که کسانی تحریم می کنند که همیشه رأی داده بودند اگر روند افزایش بیابد با طبقه متوسطی که پای صندوق رأی حرف می زند شما سرانجام چه می خواهید بکنید؟

نه؛ ببینید، یک تفاوتی وجود دارد که معمولاً دیده نمی شود. چند نکته را باید در نظر بگیرید. یکی اینکه این حکومت دینی است. رابطه ایدئولوژیک و نه لزوماً اقتصادی با طبقات پایین دارد. و این یک قدرتی برایش ایجاد می کند که امکان تأثرپذیری طبقات پایین را از طبقات متوسط کاهش می دهد. نکته دوم اینکه اثر گذاری جریانات سیاسی اجتماعی که در جامعه ما هستند، تابع مسائلی است. یکی از آن مسائل شرایط خاص حاکم بر جامعه و اولویت هایش در هر زمان مشخص است. در زمان آقای خاتمی گفتمان متفاوتی حاکم بود و اولویت های دیگری. هشت سال بعد گفتمان دگرگون شد. اولویت های دیگری بوجود آمد. الان اولویت های مردم متفاوت است. ضمن آنکه فعال بودن یک جریان در فضای مجازی به معنای فعال بودن آن در حوزه اجتماعی نیست. نمونه اش اینکه مثلاً آقای موسوی یا همفکرانشان وقتی که به صحنه اجتماعی نگاه می کنند گمان می کنند که سعادت آباد و شهرک غرب نماد همه تهران است و تهران نماد همه ایران! وقتی که شما حرکت بکنید می بینید که سعادت آباد نماد کشور نیست. تحلیل ریز آرای همین انتخاباتی را که گذشت در پایگاههای مختلف شهر تهران ببینید. از مناطق یک، دو، سه، شروع می شود رأی به آقای موسوی بسیاربیشتر است و هر چه به مناطق پایین می آیید حجم جمعیت بیشتر و گرایشات متفاوت تر می شود. طبقات پایین فعالیت انتخاباتی شان در فضای مجازی کمتر است و ارای شان بیشتر و متفاوت است. اقای موسوی و برخی از روشنفکران حمایت ها را که در فضای مجازی می بینند، تصور می کنند بدنه اجتماعی همین است در حالی که اینطور نیست. یعنی نوع نگاه شهرستان با تهران فرق می کند.

 

آقای محبیان فرض کنیم که اکثریت آرا متعلق به طبقات پایین و در حمایت از دولت یا نظام است، آیا طبقه متوسط به جرم داشت عقاید روشنفکری و متفاوت باید دائماً سرکوب بشوند و در بازداشت و زندان به سر ببرند؟

اصلاً بحث سرکوب نیست. بحث توازن قوا در حوزه رأی را من مطرح می کردم؛ بحث حقانیت هم نیست. آن چیزی که برداشت من است، این است که ما در حاکمیت به مرور از حوزه مدیریت اطلاعات باید به حوزه مدیریت ادراک برویم از خوزه اسکات ( ساکت کردن مردم) به سمت اقناع بایی برویم و از طرف دیگر در حوزه مدیریت از مدیریت افراد و گروهها به سمت مدیریت “جریان”ها باید برویم آنهم از طریق ایجاد توازن. من معتقدم همانگونه که اصولگرایی برای جامعه لازم است، اصلاح طلبی هم برای جامعه لازم است. هر دو ریشه در جامعه دارند اما مشکلی که هست، دو مفهوم از اصلاح طلبی وجود دارد؛ همانطور که ممکن است از اصولگرایی هم دو مفهوم وجود داشته باشد. یکی اصلاح طلبی اجتماعی ست که بدنه قوی اجتماعی دارد که مفید به حال جامعه است و باعث می شود که جامعه به سمت فساد نرود، مشکلات خودش را ببیند و پیشاپیش آنها را برطرف بکند. این نوع اصلاح طلبی بدنه قدرتمندی در جامعه ما دارد اما یک پروسه است. اما یک اصلاح طلبی دیگری داریم که اصلاحات را یک پروژه سیاسی می بیند؛ از مطالبات اجتماعی مردم برای کسب قدرت مستقیم بهره می گیرد، از روش های انقلابی و براندازانه برای کار اصلاحات می خواهد بهره بگیرد، حتی مفاهیمی مثل اصقلابی و… این طور چیزها درست می کند برای اینکه عمل متناقض و متعارض خودش را توجیه بکند. اینها با هم متفاوت است. عمر اصلاح طلبی سیاسی کوتاه است. تابع شرایط، تابع معادلات قدرت و در عین حال اولویت های اجتماعی است اما اصلاح طلبی اجتماعی یک امر واقعی است و همینطور ادامه خواهد داشت تا زمانی که جامعه برگردد. و هر جامعه این اصلاح طلبی اجتماعی را مورد توجه قرار بدهد بر سلامت خودش می افزاید.

 

یک سوال دو وجهی از شما دارم؛ یکی اینکه شما ترکیب مجلس آینده را چگونه ارزیابی می کنید و دوم اینکه ترجیح شما کدام است؟ کدامیک از این نگاههایی که به قدرت سیاسی موجودست و شانس آمدن دارد بهتر قابلیت اداره امور را خواهد داشت؟

من معتقدم اینگونه که پیش می رود شاید هیچ جریانی اکثریت کامل را به دست نیاورد ولی در عین حال بخش مهم مجلس آینده اصولگرا هستند. اما در میان گرایش های مختلف اصولگرایی من گرایش ریشه دارتر و معقول تر و در عین حال متعهد تر به اصول اخلاقی را از جهاتی جبهه متحد اصولگرایی می دانم و ترجیحم هم این است که اینها اکثریت پیدا کنند. چون به هر حال اینها مدتها در مسئولیت سیاسی بوده اند و تلاش می کنند که از طریق عقلانیت مسائل را پیش ببرند. چون افراط گرایی از هر سو که باشد خواه اصولگرا، خواه اصلاح طلب صدمه می زند. موجب یک تهییج سیاسی در جامعه ما می شود که عملاً همه را دچار مشکل می سازد.

 

و سئوال دیگر اینکه پیش بینی شما از فضای سیاسی ایران چیست آیا گشایشی در فضای سیاسی ایران به معنای رفع محدودیت ها برای منتقدان بعد از انتخابات رخ می دهد یا خیر و نگرانی ها به همین شکل که هستند باقی می مانند؟

فقط این را می توانم بگویم که تا زمانی که پیامهایی که از اصلاح طلبان از هر طیف، می رسد پیام های تند و رادیکال باشد، جا برای سخن گفتن افراد معقول نیست. در اینسو نیز رادیکال ها تهییج می شوند. این اصل است که در هر بازی تندها، تندها را به میدان می آورند. یعنی که یکدیگر را تقویت می کنند. در حالیکه اگر تندها از هر دو طرف به حاشیه رانده شوند و افراد معقولی که سعی می کنند از طریق گفتگو مسائل را حل کنند به میدان بیایند، هر چند که ممکن است زمان بر باشد حل مسائل، اما عمیق تر، معقول تر و با کمترین هزینه انجام خواهد شد.

 

ولی به نظر می رسد این مقدار که در اپوزیسیون تلاش برای برقراری تعامل و مدارا هست در سمت حکومت اصلاً دیده نمی شود. و تازه حکومتی ها با مداراگر و رادیکال یک برخورد می کنند .

ببنید آلبرت ادلر سخنی دارد که باید به آن توجه کرد. می گوید کسی که چکش در دست دارد همه را میخ می بیند. ببینید بین دو جریان، یکی غالب، یکی مغلوب، یکی حاکم یکی محکوم، اگر میخواهد نوعی تعامل برقرار بشود، عقل حکم می کند که اتفاقا آنکه مغلوب هست، محکوم هست، سخن از عقل و مدارا بگوید. چون هر چه که سخن از تندی بگوید آنکه دستش پر است محکم تر برخورد می کند. متأسفانه برخی از افراد اپوزیسیون به ویژه وقتی از کشور خارج می شوند، آنچنان تند و رادیکال برخورد می کنند که فضا را مسموم می کنند و برای هیچ حاکمیتی فرصت و دلیلی برای تفکیک باقی نمی گذارند. وآنوقت اینها که داخل هستند هزینه اضافی پرداخت می کنند. آنها اول خودشان را داخل تلقی بکنند بعد بنشینند و سخنان تند بگویند.