“مصاف 22 بهمن” درمیدان آزادی است؛ و در روزی که تاریخ بر سینه اش نوشته: “پیروزی انقلاب اسلامی.”
سی و یک سال پیش در بهمنی مشابه که هفته دوم خود را پشت سر می گذارد، رژیم پادشاهی درمحاصره تام وتمام “انقلاب” بود. میدان “آزادی” هنوز “شهیاد” نام داشت. نیروهای مسلح وامنیتی باقدرت تمام در صحنه بودند، هرچند فرمانده شان دیگر نبود. در پشت پرده “مذاکره” به اتکای حضور مردم در خیابان پیش می رفت.
انقلاب پیروز شد تا جمهوری جای شاهنشاهی رابگیرد؛ ایران مستقل شود و مردمان تعبیر رویای یک قرنه “آزادی” را ببینند.
در بهمنی دیگر “نظام” باقیمانده از آن انقلاب که تازه ترین لقبش “رژیم دعانویس” هاست، به تمامی درمحاصره “آزادی” است.
نظام و آزادی از لار تا نوفل لوشاتو در برابر هم ایستاده اند. در صبح آفتابی لار، مردمان بار دیگر برای یک خواست ساده مدنی بر می خیزند و خود را با نیروی انتظامی مسلح روبرو می بینند. همان موقع جوانان سبز ایرانی در اقامتگاه سه دهه پیش آیت اله خمینی درنوفل لوشاتو در میان برف ایستاده اند و بانگ “مرگ بر دیکتاتور” سر داده اند. سفیر نظام در فرانسه به آنها دشنام می دهد و سپس برای زدنشان یورش می برد. جناب سفیر یادش رفته اینجا زمین بازی نظام نیست. تازه وقتی پلیس پسرش رانقش زمین می کند و بردست هایش دستبند می بندد، می فهمد که همه جای دنیا نمی شود پاسخ مردم را بادشنام داد، کتکشان زد، به شکنجه گاهشان برد و به چوبه دار سپرد.
سفیر در فضای تهران نفس می کشد که از اعدام دو جوان بیگناه سخن می گوید. آن دو “سربدار” حتی چون جوانان سبز فرانسه شعارهم نداده بودند. اصلا در تظاهرات نبودند. تنها وتنهاقربانی سناریوی کودتاچیان شدند.
و این برای نظام کفایت نمی کرد. امام جمعه های چشم وچراغش از تریبون های نماز جمعه برای
قاتلان هوراکشیدند و یکی شان خواستار شد پیکرقربانیان را در خیابانها بچرخانند.
هراس پنهان دراین فریادهای “بکش، بکش” راسخنان احمدجنتی بر ملا کرد. پیرمرد لب گوری که مدام دستهای فرتوتش را با خون خضاب می بندد، فریاد می کشید:
- اگر نکشید، دچار دردسر می شویم..
برای گریز از این “دردسر” که دبیر کل حزب موتلفه “فرقه سبز” نامیدش، به حجت السلام ابراهیم رئیسی- یکی از قضات دادگاه مرگ تابستان 67- بار دیگر حکم “جلاد”ی می دهند تا خبر از اعدام 9 نفر دیگر بدهد.
همکارانش هم بازداشت روزنامه نگاران و فعالان مدنی ایران را شدت می بخشند. بازجویان هنوز شکنجه می دهند تا اعتراف بگیرند که جنبش سبز به دستگاههای اطلاعاتی بیگانه وصل است.
ازجوانان خواستار برچیدن دفتر تحکیم وحدت می شوند و بر پیرمرد بیمار، دکتر ابراهیم یزدی فشار واردمی آورند تا به انحلال نهضت آزادی گردن بگذارد.
وزیر خارجه کودتابه مصاحبه کننده سی ان ان، آماری از روز 9 بهمن می دهد: 45 میلیون نفر به طرفداری دولت و 2000 نفر درمخالفت آن راه پیمائی کرده اند.
فرید ذکریا که با اوضاع ایران آشناست، باید خیلی تلاش کرده باشد که نخندد. هیچکدام هم نمی دانند که مقام معظم رهبری در تهران خواستار “برنامه ریزی 50 ساله برای رساندن ایران به رده های اول علمی جهان” شده است؛ وگرنه از خنده روده بر می شدند.
هفته ایست که “نظام” بازهم فرو می ریزد. دیپلمات دیگری اعلام می کند حاضر “به ادامه فعالیت در دستگاه دیپلماسی یزید” نیست. جشنواره فجر “بی فیلم و بی داور” کارش را تمام می کند. بانگ مرکزی ازکاهش 65 درصدی رشد اقتصادی خبرمی دهد.
کارگران شهرداری اندیمشک با فریاد می پرسند: “سیزده ماه گرسنگی، وعده تا کی؟” ودولت کودتا 158 میلیارد تومان ناقابل به رحیم مشائی، مصباح یزدی وروح اله حسینیان “کمک” می کند.
حتی جو بایدن ـ معاون رئیس جمهور آمریکا ـ که به عنوان طرفدار سازش با جناح احمدی نژاد شناخته می شود، ازموقعیت “نظام” چنین تصویری بدست می دهد: “رهبران ایران بذرنابودی خود را می کارند.”
جفری گدمین- رئیس رادیوآزادی ـ صفوف مقابل نظام را چنین توصیف می کند: “نشانی از رنگ باختن جنبش سبز به چشم نمی خورد.”
روزنامه وال استریت ژورنال که هفت سناریو درموردایران رابرمی رسد، نتیجه می گیرد: “جنبش اعتراضی ایران، نظیر جنبش های اعتراضی مجارستان و آفریقای جنوبی، مبتنی بر آن دسته از معیارهای اخلاقی هستند که جامعه جهانی، یکصدا به آن پایبند است.”
در این بسترجهانی است که رخشان بنی اعتماد در پاریس جایزه تازه جهانی اش را به مادران عزادار تقدیم می کند. در جای جای جهان سبزها می رسند و خواب “نظام” رابی می آشوبند. درهلند شال سبز برگردن رهبر ارکستری می افتد که در جشن نظام می نوازد.
درنوفل لوشاتو، منزلگاه آیت اله خمینی رنگ سبز می خورد. دیگ های پلوی سفارت از زیر همین در سبز ردمی شود. ایرانیان در شهرهای بزرگ دنیا، اعدام دو جوان بیگناه رامحکوم می کنند.
در تهران، محمد خاتمی برای اولین بار خطاب به علی خامنه ای سخن می گوید و به او هشدار می دهد. خاتمی هم مانندهاشمی وکروبی و موسوی مردم رابه راهپیمائی 22 بهمن می خواند. همه هم یک حرف را می زنند:
- با صلابت و آرامش در راهپیمائی سبز 22 بهمن…
آخر هفته، محسن سازگارا می گوید “کروبی وموسوی چون دو سیاستمدار برجسته” به میدان آمدند و “دقیق و تراش خورده” سخن گفتند.
موسوی درمصاحبه اش باکلمه و کروبی در بیانیه اش همه حق را از آن مردم می دانند. قانون اساسی را وحی منزل نمی دانند و انگار در گوش رهبری آخرین فریادها را می زنند:
- رهبرباید نوکر مردم باشد…
خانم ها، آقایان، در نیمه بهمن ماه 1388، اوضاع وطن عزیز ما از این قرار است:
- وطن سبز بازهم بر خاسته است.جنبش سبز آماده می شود تا با صلابت و آرامش تمام راهپیمائی 22 بهمن راسبز کند. ملت به گفته موسوی “آزادی و عدالت” می خواهد. جنبش به بیان کروبی یک خواست بیشترندارد: “میزان باید فقط رای مردم باشد.”
- کودتاچیان می کوشند با تهدید و حتی اعدام، مانع این حضور سبز شوند. تلاش گسترده ای را
آغازکرده اند تا با پول و کیک و ساندیس، باتجهیز ناوگان های مسافری، با سهمیه بندی نیروی انسانی برای مساجد، میدان آزادی را پر کنند.
سردار حسین همدانی فرمانده سپاه تهران بزرگ ازهمین حالا می گوید: “۲۲ بهمن امسال خط بطلان بر تمام کسانی است که در برابر نظام ایستادهاند. ملت ایران ۲۲ بهمن همانند حماسه ۹ دی بر تمام کسانی که میخواهند دستاوردهای انقلاب را ارزان به دشمن بفروشند، خط بطلان میکشند. کسانی که در روز ۹ دی آمدند و ۲۲ بهمن به صحنه میآیند بسیجی هستند.”
ودرست درهمین روزها، محمود احمدی نژاد در باغ سبز را به جهان نشان می دهد. ناگهان موافقت نظام با ارسال اورانیوم غنی شده را به جهان اعلام می کند. سیاست کهنه ای است که لباس روز می پوشد:
- لبخند به جهان برای پوشاندن شرایط داخلی…
300 خبرنگار هم از سراسرجهان دعوت شده اند. نظام بر آن است تا مانند همیشه به نام “مردم” کار را تمام و “فتنه” را ریشه کند. رهبر و خانواده اش را به نقطه نامعلومی خواهند برد و احمد ی نژاد را روانه “مصاف 22 بهمن”- وام از دکتر حسین باقر زاده- خواهند کرد.
سرلشگر بسیجی سیدحسن فیروز آبادی، می گوید: “میلیونها انسان انقلابی و ایثارگر در راهپیمایی ۲۲ بهمن امسال با اثرگذاری حداکثری حاضر خواهند شد” و آرزوی کودتاچیان را بر زبان می آورد: “انشاءالله بعد از ۲۲ بهمن برگردیم به حال و هوای قبل از انتخابات…”
دربهمنی دیگر، جدال در میدان آزادی است. میدانی که تنها آزادی باقی مانده از انقلاب است و “میدانی” به وسعت آزادی. اکنون همه “نظام” درمحاصره “آزادی” است.
آیا “22 بهمن” روزی است که آن را “آکسیون آخر” می نامند؟ نظام به “حال وهوای قبل از انتخابات” بر می گردد؟
22 بهمن 1357 به نام انقلاب رقم خورد، تاریخ 22 بهمن 1388 را چه نام خواهد داد؟