در ضیافت‌ های مواج ما

نویسنده
کسری رحیمی

» آینه در آینه / شیموس هینی، شاعر پرآوازه ایرلندی درگذشت

شیموس هینی، شاعر پرآوازه ایرلندی درگذشت، تا پست مدرنیسم با از دست دادن یکی دیگر از نمایندگان اصیلش، شانه در غباری از افسانه و تاریخ بخواباند.

سال 1939 را باید نقطه عطفی در تاریخ ادبیات ایرلند به شمار آورد. چه در این سال “ویلیام باتلریتیس”، نابغه اسطوره‌ پرداز شعر جهان و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1929، چشم از جهان فرو بست. در آن سال به فکر کسی کس خطور نمی‌ کرد که در گوشه ‌ای دیگر از سرزمین ایرلند، نابغه ‌ای دیگر چشم به جهان گشوده است و سال ‌ها بعد، تاریخ را دیگر بار برای ایرلندی خیال ‌انگیز تکرار خواهد کرد تا همواره کشوری زنده در خیال باشد و تا بار دیگر بعد از 64 سال، معتبرترین جایزه‌ ادبی دنیا به ایرلند پا بگذارد؛ و همین کافی است که ایرلند را به سرزمین شعر و شور و خیال بدل کند و گفته ابن خلدون نیز بیشتر صدق کند که: “سرزمین ‌های مرطوب و باران‌ خیز، همواره مردمانی خیال ‌پرور و شعردوست می ‌پروراند!” و ایرلند بدون شک سرزمین خیال ‌های دور است.

شیموس هینی، در “کنتی دری” چشم به جهان گشود. در دانشگاه “کوئین” در “بلفاست” تحصیل کرد و سال ‌ها در دانشگاه های گوناگون در ایرلند و آمریکا از جمله “هاروارد” به تدریس مشغول بود. اولین اثرش “مرگ یک ناتورالیست”، در سال 1966 منتشر شد. در این هنگام نام او به عنوان یکی از مشهورترین و محبوب ‌ترین شاعران انگلیسی زبان بر سر زبان ‌ها افتاد. از کتاب‌های انتقادی هینی می توان به “دولت زبان- 1988”، و “اصلاح وضعیت شعر- 1995” اشاره کرد. او مجموعه‌ ای از سخنرانی‌ هایش را نیز که به عنوان “استاد شعر” در طول تدریس در دانشگاه “آکسفورد” ارائه کرد، منتشر کرد. “مجموعه اشعار جدیدش، 1987-1966” در برگیرنده‌ی 9 مجموعه شعر اوست.

بسیاری از منتقدان و شعرا، شعر شیموس هینی شاعر معاصر ایرلندی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۵ را مصداق شعر پست مدرن می دانند. شعرهای او که همواره با استقبال عمومی خوانندگان ایرلند و سراسر کشورهای انگلیسی زبان رو به ‌رو بوده بارها جایزه‌ های بسیاری از انجمن‌های متفاوت سراسر اروپا را به دست آورده است. توجه به اسطوره‌های کهن و کشاندن آن ها به شکلی به دنیای جدید و دگرگون کردن آن ها و همچنین توجه به زبان امروز انگلیسی از ویژگی‌های شعر اوست.

کتابی جدید با عنوان “شیموس هینی:‌ کتاب‌شناسی 2003-1959” اولین کتابی است که به بررسی اشعار منتشر شده از این شاعر سرشناس در کتاب‌ها، مجله‌ها و ضمیمه‌ های مختلف می پردازد. بر مبنای این اثر جدید، می ‌توان دریافت که “شیموس هینی” بسیاری از اشعارش را چند بار به دست چاپ سپرده و همواره آن ها را با تجدید نظر و اصلاح برای چاپ در مجله یا مجموعه‌ های شعر منتشر کرده‌ است. این کتاب ‌شناسی که به شیوه دقیق دانشگاهی با رویکردی کاملا مدرن نوشته شده، نه تنها همه کتاب‌ها، کتابچه ‌ها و ‌کلیه کارت ‌های تبریک کریسمس را بررسی کرده، بلکه صفحات شنیداری، معرفی ‌ها، یادداشت ‌های روی جلد و حتی نقد های مطبوعاتی که درباره یکی از اشعار این شاعر مشهور بوده را نیز از نظر دور نداشته ‌است. جذاب‌ترین بخش این کتاب فصلی است که به بررسی اشعاری پرداخته که تا کنون در هیچ مجموعه ‌ای گردآوری نشده و تنها در مجله ‌ها به صورت پراکنده آمده ‌است. در این کتاب علاقمندان هینی می‌ توانند با اشعاری رو به ‌رو شوند که تا پیش از این اطلاعی از آن ها نداشته اند. در این کتاب عنوان شده است که شیموس هینی برخی از اشعارش را با نام مستعار “اینسرتوس” منتشر می ‌کرد و یک مورد از اشعارش نیز با نام “جیمز هینی” منتشر شده‌ است.

شیموس هینی در ایران

جدای از دکتر شفیعی کدکنی که مجموعه ای از آثار شیموس هینی را به زبان فارسی ترجمه کرد و از سر فروتنی هیچ گاه به چاپ نسپرد، دو کتاب مهم این شاعر به زبان فارسی منتشر شده است؛ نخست اولین دفتر شعر او یعنی “مرگ یک ناتورالیست” با ترجمه مجتبی ویسی که در سال 89 انتشارات آهنگ دیگر منتشر کرد، و دیگری “جمهوری وجدان” به ترجمه محمد صادق رئیسی که در سال 91 ازجانب نشر روزگار منتشر شد.

محمدصادق رئیسی در مقدمه جمهوری وجدان درباره ترجمه آثار هینی به فارسی نوشته است:

“در بررسی آثار شعری هینی، آن چه در دید اول، بیش از همه؛ نمایان است، سرسختی آثار اوست. همه‌ آنانی که شعرهای هینی را به زبان اصلی دیده و خوانده ‌اند، حتما به این نکته واقف ‌اند که اشعار او به سختی تن به ترجمه می ‌دهند. این گفته نیما یوشیج سخت در مورد شیموس هینی صدق می‌کند که: “او شاعری “مشکل- آسان” است و یکی از دلایلی که در ایران، مترجمان کمتر به سمت آثار او تمایل نشان دادند- نسبت به شاعران دسته چندم جهان، چه در نشریات و چه به طور مجموعه شعر،- همین نکته بوده است. اما باید توجه داشت که شعرهای او باید به تکرار خوانده شود و خوانده شود تا به اندیشه‌های ناب‌ شان دست یافت.

گمشکل-آسان” بودگی شعرهای هینی ابتدا در نوع “فرم”‌هایی است که برمی گزیند. فرم‌هایی که تا حد یک “رفتار روزمره” عادی و ساده به نظر می ‌آیند و درحین “عادی و ساده” بودن، دست نایافتنی ‌اند. چرا که وابسته به هیچ جهانی نیستند. کشف جهان‌ های ناشناخته است که در آن تمام اجزاء، رنگ و بوی تازه‌ خود را دارند. برای نزدیک شدن به این “جهان” باید با تمامی اجزاء آن رابطه برقرار کرد، بعد آن “کشف نهایی” به خودی خود صورت خواهد گرفت.”

شعری از جمهوری وجدان به ترجمه محمدصادق رئیسی:

 

روز عروسی

می‌ ترسم.

صدا درون روز ایستاده است

و تصاویر، می‌ چرخند و

می‌ چرخند، از چه روانیان همه از هم می‌ گسلند.

اندوه عنان گسیخته بر رخسارش

کنار تاکسی؟

نوای ماتم بر می‌ خیزد

در ضیافت‌ های مواج ما.

تو در قفای کیک بزرگ می‌ خوانی

شبیه عروس متواری

که ایستادگی می ‌کند، دیوانه ‌وار

و تشریفات را تاب می ‌آورد.

آن گاه که به سوی آقایان به راه افتادم

آن جا قلب به سیخ کشیده‌ ای بود

و داستان عاشقانه ‌ای.

بگذار تا فرودگاه در آغوش تو بیارامم.

 

درخت آرزو

همچون درخت آرزوی مرده به او اندیشیدم

و دیدم. ریشه و شاخه ‌اش تا فراسوی بهشت قد کشید.

رد رگبار تمام آن ‌که به راه افتاده بود.

نیازمند نیازمند نیازمند به شکل درست‌ اش

شیره‌ چوب و عوی عوی سگ: سکه و سوزن و ناخن

لبریز از آن همچون ستاره دنباله‌ دار

سکه تازه ضرب شده و فروپاشیده

من رویایی از سر- شاخه سر به هوا داشتم

که لابه لای ابر مرطوب بر می خیزد.

رویای صورت‌ های دیگرگون، آن ‌جا که درخت ایستاده بود.

 

رویای یک حسادت

قدم زدن با تو و دیگری

در پارک پر درخت، علف زمزمه‌ گر

انگشتان ‌اش میان سکوت خیالی دوید

و درختان رو به سایه گشودند

ناگاه پیدایش شد آن‌ جا که ما نشسته بودیم.

به سفیدی روشنی که به وحشت ‌مان انداخت می ‌اندیشم

ما از امید و وجود رشک حرف زدیم.

حرف مان همچون خرقه‌ی یک لایه گشاد

یا سفره تفریحی سفیدی گسترده است

همچون کتاب آداب در بیابان

به همراهان گفتم “نشانم دهید”

آنچه بسیار می ‌خواستم “ستاره ارغوانی سینه‌ات را”

و او رضایت داد. آه، نه این شعرها

نه این پروا و عشق ام، نمی ‌توانند شفابخش نگاه زخمی تو باشند.

 

هنرمند

من عاشق خیال غضبناک اویم.

عاشق خیره سری ‌اش در برابر صخره،

عاشق اضطرار تن‌ اش از سیب ‌های سبز.

سگی در راه پارس می ‌کرد

در خیال عوعوی خود.

و نفرت از آغوش خود

نفرت از کار همچون تنها چیزی که کار می‌کرد-

عوام فریبی انتظار.

سپاسگزاری یا تحسین،

که شاید به مفهوم دزدی از او باشد،

راهی که شکیبایی ‌اش را نگه می ‌داشت و سخت بود

چرا که آن چه می ‌دانست به انجام رساند

پیشانی ‌اش همچون “بول” پرتاب شده

پشت سیب و پشت کوه.