دلایل موفق نبودن اقتصاد ایران

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

یک اقتصاد دان ترک تبار دلایل ناموفق بودن اقتصاد ایران را گفته است. به نظر من حرفهایش تا حدی درست است، اما طبیعتا حرفهای من از حرفهای او درست تر است. یعنی بطور کلی همه معتقدند نظرشان از نظر بقیه درست تر است. به نظر من ناموفق بودن اقتصاد ایران به این دلایل است:

اول: برای موفق شدن یک اقتصاد، باید یک سازمان برنامه ریزی ایجاد کرد، در حالی که دولت احمدی نژاد اولین کارش تعطیل سازمان برنامه کشور بود.

دوم: برای اداره یک اقتصاد خوب باید اقتصاددانان نظر بدهند و مهندسین اجرا کنند، در دولت احمدی نژاد، مهندسین نظر می دادند و برای اینکه مزاحمی در کار نباشد، اقتصاد دانان زندانی و اخراج شدند.

سوم: یک اقتصاد متعادل باید بخشی از ثروت های بزرگ را بگیرد و به کسانی که ثروت ندارند بدهد، نه اینکه ثروت های بزرگ مخالفان سیاسی اش را بگیرد و آن را بدهد به طرفداران سیاسی خودش.

چهارم: برای ساختن کشور ایران باید بیمارستان و خیابان و باغات کشاورزی و کارخانه در تهران و تبریز و مشهد و جیرفت و اصفهان ساخته شود، اگر دولت ایران مدارس بیروت، کارخانه های ونزوئلا، بیمارستانهای کومور و خیابانهای نیکاراگوئه را بسازد، ایران پیشرفت نمی کند.

پنجم: دولت باید جلوی سودجویان بخش خصوصی که بازار ملتهب، گرانی و تورم ایجاد می کنند را بگیرد، نه اینکه دولت خودش بازار ملتهب، گرانی و تورم ایجاد کند و معترضین را زندانی کند.

ششم: یک دولت موفق باید با کشورهایی که از نظر اقتصادی موفق هستند، رابطه داشته باشد، نه اینکه رابطه اش را با کشورهای موفق قطع کند و فاسد ترین اقتصادهای جهان را جایگزین آنها کند.

هفتم: دولت باید با استفاده از پلیس جلوی دزدی و غارت اموال مردم را بگیرد، نه اینکه از پلیس استفاده کند تا مانع اعتراض مردم به دزدی و غارت اموال مردم توسط دولت بشود.

هشتم: وظیفه دولت این است که پیشرفت اقتصادی ایجاد کند و آمار رشد کشور را نشان بدهد، نه اینکه آمار درست کند تا پیشرفت کشور نشان داده شود.

نهم: دولت باید واردات کالاها را براساس نیاز کشور انجام دهد، نه براساس نیاز مالی وارد کنندگان.

دهم: دولت باید برای مردم کار ایجاد کند، تا آنها از طریق کارشان پول بگیرند، نه اینکه به گروهی از مردم پول بدهد و دستمزد کسانی را که کار کردند نپردازد.

یازدهم: دولت احمدی نژاد سه اشکال کوچک داشت؛ اول اینکه دله دزد بود و از سر کتابهای میراث فرهنگی، اموال موزه و ماشینهای دولتی هم نگذشت و هفت میلیارد دلار دله دزدی کرد، دوم اینکه فاسد بود و تقریبا با تمام کسانی که اختلاس کردند، شریک بود و هفتاد میلیارد دلار اختلاس کرد و سوم اینکه بی عرضه بود و 700 میلیارد دلار پول فروش نفت را به باد داد. 

نتیجه گیری اخلاقی: آدمی را که تحت تعقیب است، می توان کنترل کرد، ولی آدمی که دیگران را تحت تعقیب قرار می دهد، نمی توان کاری کرد.

 

دهان فرج سلحشور دوباره بازشد

بالاخره کلید حسن آقا در اولی را باز کرد و همزمان با جشن ملی سینمای ایران، خانه سینما باز شد و داده شد به صاحبش. در جشن خانه سینما تقریبا دو هزار نفر از کارکنان سینمای ایران شرکت کردند و مسوولان سینمایی جدید نیز در جشن حضور داشتند. همزمان با همین واقعه، فرج سلحشور که مدتها بود بسته مانده بود، دوباره گشوده شد و اظهار داشت: “سینمای ما راه شاه و صهیونیسم را می رود.” آگاهان اظهار داشتند، شما اوتور بابا بینیم، فعلا شیئی مذکور را لولو برده است و تا اطلاع ثانوی خبری نیست که نیست.

 

47 هزار سند میراث فرهنگی گم شده است

من در شگفتم که چرا این دارودسته سارقین بالفطره دولت سابق چطور میز و صندلی ها و پرده ها و کفپوش های وزارتخانه ها را با خودشان نبردند؟ یعنی آدم هر چه فکر می کند نمی تواند دریابد که بالاخره یک آدمی که اسمش رئیس جمهور می شود، بعد از هشت سال که دائم به عنوان رئیس جمهور امضا کرده، به عنوان رئیس جمهور سفر رفته، به عنوان رئیس جمهور سخنرانی کرده، حتما در دفترش افرادی بودند که به جای “اووووی” و “محموووود” و “دکتر” به او بگویند “آقای رئیس جمهور”. شما یک ببعی را هم بگذارید در اتاق رئیس جمهور و هر روز با احترام در بشقاب چینی به او علف بدهید و وقتی پی پی می کند، با دستمال کاغذی تولیدات او را جمع کنید و توی کاسه چینی برایش آب بیاورید و به جای اینکه او را عقب وانت حمل و نقل کنید، با بنز او را به چرا ببرید، بعد از هشت سال به جای “بع بع” می گوید “به به” این یارو انگار نه انگار. هر دم از این باغ بری می رسد. هنوز داستان 16 میلیارد تومان و اشیاء مسروقه موزه و دو میلیارد دلار آقای ب-ز و ماشینهای مسروقه برای دانشگاه ایرانیان تمام نشده، خبر می رسد که 47 هزار سند میراث فرهنگی دزدیده شده و فروخته شده است. واقعا این چه بلایی بود سرمان آمد؟ تازه! آقا نطق کرده و گفته: “اهمیتی به هجمه ها نمی دهم.” معلوم است که نمی دهد. اصلا مگر این هجمه ها چیز بدی است؟ داداش طرف یک روز قبل از ریاست جمهوری به عنوان قاچاقچی سی دی دستگیر شده بود، حالا خودش شده سارق موزه، بالاخره انسان قابل پیشرفت است. حتی علی لاریجانی هم در موردش گفته که “دولت قبلی عامدا تخلف می کرد.” ببین! من چند سال قبل گفتم بفرستیمش مریخ، گوش نکردید، بیا، این هم نتیجه اش.

فرزانه خانم و حسین آقا

یک دفعه فرزانه خانم سروکله اش پیدا شده با یک روزنامه کیهان در دستش، می گوید: « شما برای چی به دولت روحانی توهین کردی، من این حسن آقا را دوست دارم” تعجب کردم و گفتم: “من اصلا توهینی به آقای روحانی نکردم» گفت: “اینجا نوشته م. ل. به دولت روحانی انتقاد کرد.” گفتم: “فرزانه خانم! من که م. ل. نیستم. من اسمم ابراهیم نبوی است، فوقش مثل احمدی نژاد می شوم ا.ن. من که م.ل. نیستم.” گفت: “برای چه گفتی که ما مجبور شدیم روی گزینه روحانی برویم، همین جا نوشته.” گفتم: “فرزانه خانم! تو که می دانی من از همان اول طرفدار روحانی بودم، من که مجبور نبودم، خیلی هم از او خوشم می آمد.” گفت: “پس چرا نوشته س.ل. این جوری گفته.” گفتم: “ببین! من که اصلا س. ل. نیستم، لابد این جمله را سعید لیلاز گفته.” گفت: “حالا اینها که هیچی، برای چی گفتید اگر به جای خاتمی اگر تیرآهن هم می گذاشتند رای می آورد، این بود ثمره زحمات آن سید اولاد پیغمبر؟ چرا گفتی؟” و شروع کرد زار زار گریه کردن. گفتم: “فرزانه خانم! به جان خودت اگر من چنین حرفی زده باشم، بخوان ببینم اول اسمش را چی نوشته، اصلا منظورش چه کسی است؟” گفت: “نوشته یکی از همین شبه‌ روشنفکران که مورد اعتماد حلقه مشاوران آقای روحانی قرار گرفت و در فیلم تبلیغات انتخاباتی وی به ایفای نقش و اظهارنظر پرداخت، پیش از این به روزنامه بهار گفته بود…” گفتم: “فرزانه خانم، من که نه شبه روشنفکرم، نه مورد اعتماد حلقه مشاوران روحانی ام، نه در فیلم تبلیغاتی بودم، از همه مهم تر من که اصلا با روزنامه بهار مصاحبه نکردم.” گفت: “پس چرا اینجا هیچی ننوشته، نه الف نه ب نه نون نه میم، معلوم است که خود شما هستی.”

ببین آقای شریعتمداری! ببین ما را به چه مصیبتی دچار می کنی. خوب لامروت، سعید لیلاز که در همان تهران نشسته و دارد در همان روزنامه ها کار می کند، خب، اسمش را بنویس. نمی خواهی بنویسی هم همان ابجد بازی خودت را در بیاور، ولی وقتی اسم هیچ کسی را نمی نویسی، ما از کجا بفهمیم که کدام انسان بزرگواری مورد فحاشی شما قرار گرفته. حالا بفرض سه سال دیگر طرف خواست از مشهد داوطلب انتخابات مجلس بشود و بخواهد به مردم ثابت کند که کیهان به من بد و بیراه گفته، پس به من رای بدهید. حداقل اسم آدمها را یک جوری بنویس که حالا که داری اعتبار می دهی آدم بتواند استفاده کند و این فرزانه خانم هم اینقدر به من گیر ندهد.