یازده سپتامبر، پایان گفتمان گفت و گو

حمید مؤذنی
حمید مؤذنی

مقدمه: با آغاز هزاره ی سوم به پیشنهاد سیدمحمد خاتمی رئیس جمهور وقت ایران، سازمان ملل متحد سال 2001 را سال گفت و گوی تمدن ها نام گذاری کرد. بنظر می آمد با پذیرش این پیشنهاد، قرار بود آسمان هزاره ی سوم، چونان آسمان هزاره ی دوم نباشد یعنی “هر جا روی آسمان همین رنگ نباشد” و تکثر (پلورالیسم) و صلح در این هزاره اتفاق افتد؛ اما اینگونه نشد و بجای اینکه آسمان اینجاها مانند آنجا نباشد، آسمان آمریکا ـ آنجا ـ تمامی آسمان ها را همانند خود ساخت. چشم های کلیه جهانیان روز یازدهم سپتامبر 2001 از آسمان واقعی بالای سر خود کنده شد و به آسمان مجازی جعبه جادویی تلویزیون دوخته گردید. آسمان مجازی از همانروز از تلویزیون ها به بیرون درز پیدا کرد و آسمان جهان به آسمان نیویورک تبدیل گردید.

 ژان بودریار قبل از این در جنگ خلیج که نیروهای نظامی جهان برای اولین بار در زمان تصرف کویت توسط عراق بر ارتش صدام یورش بردند گفت که این تصاویر واقعی نیست و این غلبه مجاز بر واقعیت است. بواقع بودریار، فیلسوف پست مدرن درست تشخیص داده بود چرا که فیلم های هالیوودی قبل از یازدهم سپتامبر به صورتهای مختلف این حمله را از پرده سینما بر چشم های آدمیان ارسال و به باور و پیش آغاز گفتمان جدید رهنمود کرده بودند. قبل از یازدهم سپتامبر همزمان با این واقعه نیز پرخرج ترین فیلم تاریخ سینما در آمریکا یعنی فیلم “پرل هابر”ـ اولین حمله نظامی در تاریخ آمریکا ـ اکران شد؛ این فیلم کابوس های مجازی حمله به آمریکا را برای مردم این کشور احیاء نمود تا همزمان این تصاویرمجازی در دنیای واقعی اضطراب و ترس را بر جامعه آمریکایی و جهان ایجاد نماید. آنتونی گیدنز جامعه شناس انگلیسی جهان را پس از این واقعه به قبل از 11 سپتامبر و بعد از آن تقسیم نمود و سال گفت و گوی تمدن ها بواسطه تبدیل نشدن به یک گفتمان جای خود را به گفتمان تاریخی خشونت انسان ها داد و برخورد و جنگ پیروز شد تا نه سال 2001 که هزاره ی سوم در ابتدای راه به هزاره ی تقابل تبدیل گردد:
1. سقراط مامای دانایی، ندانستن و توجه به نادانی را سرآغاز گفت و گو می داند. به زعم کارل پوپر نیز “بزرگترین گام به سمت یک دنیای بهتر و صلح آمیزتر هنگامی برداشته شد که استدلال ها پشتوانه شمشیرها قرار گرفتند و بعداً در مواردی جایگزین آن ها شدند.”(1) اما واقعیت جهان کلاسیک و حاضر غیر از این را نشان می دهد. همانگونه که مک لوهان رسانه را امتداد حواس دانست، سخت افزارهای نظامی نیز همراه با پیشرفت های دیگر بشری رشد نمود و شمشیرها به بمب ها، مین ها، موشک ها و… تغییر یافت اگر در جنگ های کلاسیک نیروی ماهیچه ای یک فرد در رهایی شمشیر که احیاناً تا آستانه ای به کشتن چند نفر ادامه می داد در جنگ های امروز با انگشتان و لمسی کوچک به قربانی شدن صدها و یا هزاران نفر می انجامد. اگر هابز انسان را گرگ انسان نامید، بشر متمدن معاصر موجوداتی را خلق کرد که از کرات دیگر می آیند و با الهام از آنها که در اصل دیو درون خود بود حیوانات مظلوم تطهیر گشتند.
2. خشونت، در جهان تمدن امروز حرف اول و آخر را می زند. بخشی در دفاع از گفت و گو خشونت می ورزند و بخشی نیز بر علیه گفت و گو به این کار مبادرت می ورزند. این تقابل های خشن در اصل گفتمان جهان امروز را شکل داده است. بخشی از غرب به سرکردگی آمریکا در دفاع از ارزش های مدرن چون: گفت و گو، دموکراسی، حقوق بشر و تبدیل آنها به آرمان به بخشی از شرق به ویژه مسلمانان نفرت می ورزد و بخشی از مسلمانان نیز در دفاع از حق، عدالت، سنت به جدال با غرب ساز تقابل نواخته اند. هر کدام دیده خود را آرمانی کرده و تقابل آرمان ها به بربریت پست مدرن امروز تبدیل شده است. هانتینگتون نظریه پرداز تقابل گرایان غربی ذات تمدن مسیحی را MeynCarta می نامد که کنایه از حقوق اساسی سیاسی و مدنی شهروندان است و ذات تمدن اسلامی را جنگجویی مسلمانان Maslim Bellicosity قلمداد می کند و مسلمانان نیز بلعکس و در اصل “طبق اندیشه روانکاوانه هر گاه چیزی یا کسی آرمانی شود حتماً اضطراب و تنفر هم در کار است”.(2)

  1. هربرت مارکوزه تاریخ انسان را تاریخ سرکوب می نامد و به زعم فروید نیز تمدن بشری از سرکوب غرایز رشد یافته است اما سرکوب این غرایز به والایش انسانی و تغییر ماهیت خشونت نیانجامیده که خشونت و بربریت متمدن از وحشی گری های انسان های اولیه نیز دهشتناک تر است. واقعیت این است که “نمی توان از تأثیر این فکر رها شد که انسان ها عموماً به یاری معیارهای نادرستی دست به سنجش می زنند و آنها را نزد دیگران می ستانید ولی ارزش های حقیقی زندگی را کوچک می شمارند”.(3) جهان متمدن بوسیله رسانه ها سرکوب های کلاسیک غرایز را به ارزش تبدیل کرده انواع و اقسام ژانرهای سینمایی و دیگر هنرها سکس و خشونت نهاد (Id) را در غرب ترویج می کنند و در شرق نیز به تبعیت از من برتر و رئیس قبیله (Super ego) جوامع خود را تحت سیطره در آورده اند در اولی هژمونی نهاد Id است و در دومی سلطه (Super ego) و در این میان انسان سوژه و ego در فشاری مضاعف قرار گرفته است. برایند تقابل نهاد و من برتر نیز خشونت و جنگ است. در کشورهای مروج گفت و گو نهاد سیاست خارجی و دیپلماسی خشونت آمیز و در کشورهای تحت تأثیر من برتر نیز سیاست داخلی استبدادی است. بهمین دلیل گفت و گو در جهان واقعی محلی از اعراب ندارد و خشونت حرف اول و آخر را می زند. در اصل “جدی ترین بدیل گفت و گو خشونت است و فرد یا گروه و ملت و تمدنی که از گفت و گو با غیر خود تن زند گام در راه بهره گیری از خشونت می نهد”.

منابع
1. پوپر، کارل، درس این قرن، تهران، طرح نو، چاپ اول، 1376، ص 19
2. پایا، علی، گفت و گو در جهان واقعی، تهران، طرح نو، چاپ اول، 1381، ص 49
2. فروید، زیگوند، ناخوشایندی های فرهنگ، حسین پاینده، تهران، طرح نو، چاپ اول، 1382، ص 109