بحرانهایی که برای روحانی ایجاد میکنند...

حسین باقرزاده
حسین باقرزاده

دولت حسن روحانی از سوی اصولگرایان ضد آمریکایی و ذوب شده در ولایت فقیه سخت تحت فشار قرار گرفته است. روزی نیست که این یا آن کرسی‌نشین مجلس شورای اسلامی برای او و وزیرانش خط و نشان نکشد، کیهان شریعتمداری و شبکه وابسته به او تلاش‌های روحانی و تیم مذاکره کننده با گروه ۵+۱ را زیر سؤال نبرند، امامان جمعه و نمازگزاران فریاد مرگ بر آمریکا را بر سر او نکوبند، فرماندهان سپاه و بسیج مذاکرات با غرب و توافقنامه ژنو را تخطئه نکنند، و این یا آن خبرگزاری (خبر جعل کن) به شایعه پراکنی علیه او و ساختن نهادهایی مانند “هیات نظارت بر مذاکرات هستهای” نپردازند. مخالفان او هرچه که سنگ داشتند تمام آن را در “بزرگداشت” ۱۳ آبان به کار گرفتند تا تابوشکنیهای روحانی در سیاست خارجی را تخطئه کنند و کمدی “حماسه” ۹ دی را به راه انداختند تا سیاستهای آشتیجویانه داخلی او را به چالش بکشند. دولت روحانی بیش از هر رییس جمهور اسلامی دیگر برای تصویب کابینهاش با مجلس وقت مشکل داشته و وزیران او بیش از وزیران هر دولت دیگر در ماه‌های اول حکومت مورد سؤال و بازخواست مجلسیان وقت قرار گرفتهاند. و این یعنی که روحانی و وزیران او به مراتب حتی بیش از محمّد خاتمی در معرض “بحران” و کارشکنی از سوی مخالفان خود در درون ساختار قدرت بوده است.

بحران و بحرانسازی در دوران حکومت محمد خاتمی مسئلهای عادی بود. گفته میشد که خاتمی در دوران هشت ساله حکومتش، هر ۹ روز با یک بحران روبرو بوده است. بحرانها از پایگاههای مختلف حکومتی سرچشمه میگرفت. یک روز فرماندهان سپاه برای او نامه مینوشتند و تهدیدش میکردند. روزی دیگر ساکنان مجلس شورای اسلامی (دوره هفتم) در راه تصویب قوانین او سنگ میانداختند. سه دیگر روز، نیروهای مسلح ولی فقیه در لباس شخصی به این جا و آن جا و از جمله به کوی دانشگاه حمله میکردند و میزدند و میکشتند. و چند دیگر روز، سربازان گمنام امام زمان به جان فروهرها و اسکندریها و مختاریها و پویندهها میافتادند و فاجعه میآفریدند. کارشکنی در سیاست خارجی و استفاده از مکانیزمهای قضایی از طریق افرادی مانند سعید مرتضوی برای سرکوب مطبوعات اصلاحطلب و به بند انداختن همکاران و اطرافیان خاتمی نیز تقریبا امری روزمره بود.

این بحرانها و اقدامات بحرانزا البته خاستگاههای مختلفی داشت. ولی بدون تردید، سرنخی از آنها به بیت خامنهای میرسید،و یا میتوان گفت که خامنهای از آنها چندان ناراضی نبود. خاتمی نامزد انتخاباتی مورد نظر خامنهای (که ظاهرا برآمدن ناطق نوری را انتظار میکشید) نبود، و از این رو در واکنش به پیروزی نامنتظره او ولی فقیه و اعوان و انصارش سعی کردند او را مرتبا در بحران نگه دارند، و احیانا اگر او کاری هم میخواست بکند، تمام تلاش آنان بر این هدف متمرکز شده بود که این “خواستن” به “توانستن” تبدیل نشود. خامنهای سنگها را بسته و سگها را رها کرده بود.

ولی بحرانهای (بعضا) شدیدتری که بر سر روحانی و دولت او خراب میشود از کجا نشأت میگیرد؟ پیروزی روحانی در انتخابات اخیر، بر خلاف خاتمی، برای ولی فقیه نامنتظره نبود، و بلکه همه شواهد بر این امر حکایت میکنند که او با رضایت و یا حتی تمایل خامنهای به ریاست دولت یازدهم رسیده است. بر اساس گزارشهایی که بعدا نشر یافت میدانیم که ارتباطات محرمانه با آمریکا برای حل بحران شدید اقتصادی و پرونده هستهای و رفع تحریمهای فلج کننده از ماهها پیش از انتخابات از سوی خامنهای شروع شده بود، و او به طور قطع با شناختی که از نامزدهای انتخابات داشت میدانسته که کسی مانند روحانی (یا ولایتی) بیش از دیگران میتوانند این سیاست را دنبال کنند. داغ شدن مناظرههای تلویزیونی و حملات شدید روحانی و نامزدهای دیگر به عملکرد جلیلی، که به عنوان مجری سیاست هستهای خامنهای شناخته میشد، بدون چراغ سبز از سوی خامنهای امکان نداشت. و دعوت صریح و مستقیم خامنهای از مخالفان نظام جمهوری اسلامی برای شرکت در انتخابات، مسلما با علم به این امر بوده که آرای این افراد به نفع کسانی نخواهد بود که سیاستهای گذشته او را دنبال میکنند. مجموعه این مقدمات راه را برای برآمدن روحانی، که در تبلیغات انتخاباتی خود بر بسیاری از مشکلات جامعه انگشت میگذاشت و سیاستهای داخلی و خارجی جدیدی را وعده میداد هموار کرد، و او بلافاصله پس از احراز مقام خود بدون تأمل به بزرگترین چرخش سیاسی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی پس از قبول قطعنامه ۵۹۸ و آتش بس جنگ ایران و عراق دست زد.

از این رو، و با توجه به اینکه سیاست‌های روحانی، بخصوص در زمینه پرونده هسته‌ای و گفتگوی مستقیم با آمریکا، موافقت خامنه‌ای را به همراه داشته، و خامنه‌ای با سیاست‌های داخلی روحانی نیز که پیش از انتخابات از سوی او مطرح شده آشنا بوده است، مخالفت‌ها و کارشکنی‌های امثال شریعتمداری و رسایی را چگونه می‌توان توجیه کرد؟ مگر اینان خود را از ملازمان درگاه ولی فقیه نمی‌دانند و اطاعت امر او را از نماز و روزه بر خود واجب‌تر نمی‌شمارند؟ و آیا اینان می‌توانند با ادامه این روش‌ها حیات دولت یازدهم یا بقای وزیرانی را که مرتبا به مجلس احضار می‌کنند به مخاطره بیندازند، و یا اقدامات روحانی/ظریف در سیاست خارجی را بی‌اثر کنند؟ و خامنه‌ای اگر سیاست‌های روحانی را پذیرفته و آن‌ها را تأیید می‌کند چرا با یک “خفه شوید” این “مزاحمان” و بحران آفرینان را ساکت نمی‌کند و به جای خود نمی‌نشاند تا روحانی و وزیرانش بتوانند به کار خود برسند؟

خامنه‌ای البته از تأیید صریح دولت و اقدامات آن تا آن جا که توانسته خودداری کرده و سعی داشته فاصله خود را با آن حفظ کند. این اقدام تا حدی که او را از عواقب احتمالی نامطلوب سیاست‌های دولت کنار نگه دارد قابل فهم است. از سوی دیگر، او حیثیت سیاسی خود را تا حد زیادی بر ضدیت با آمریکا ساخته و پرداخته است، و تنها جبر زمانه و استیصال در برابر فشارهای خارجی و بخصوص تحریم‌های فلج کننده که شیرازه حیات رژیم او را در خطر قرار داده است، او را واداشته تا به «نرمش قهرمانانه» تن دهد و جرعه‌ای از جام زهر صلح با آمریکا را بنوشد. به کنار گذاشتن این سیاست کودکانه حتی به لحاظ عاطفی برای او سخت است، و اظهار آن در ملأ عام و بخصوص در برابر کسانی که به عمر یک نسل با شعارهای احمقانه «مرگ بر آمریکا» چشم به دهان او دوخته بودند، به مراتب سخت‌تر. پس، او نمی‌تواند رفتار هواداران و اطرافیان خود علیه دولت روحانی و سیاست‌های داخلی و خارجی او را به سادگی تقبیح کند و آنان را از این کار باز دارد. او کافی است مواظب آن باشد که این رفتارها از حد اذیت و ایذا فراتر نرود و تمامی پروژه روحانی را خنثی نکند.

یک انگیزه دیگر نیز برای خامنه‌ای وجود دارد که نه فقط از حرکات ضد دولتی هواداران خود مانع نشود و بلکه حتی آنان را به این کار تشویق کند. او شاهد آن است که دولت اوباما در سیاستی که در قبال جمهوری اسلامی پیش گرفته با مخالفت شدیدی از سوی کنگره روبرو است، و فشار کنگره ممکن است اوباما را وا دارد تا موضع سخت‌تری در مذاکرات در پیش بگیرد و امتیاز کمتری به ایران بدهد. یک راه خنثی کردن این فشارها ایجاد جوی شبیه یا معادل آن در حکومت جمهوری اسلامی است. به عبارت دیگر، اگر دیده شود که روحانی نیز مخالفان جدی و با نفوذی در حکومت دارد و بخشی از آن از «امتیازاتی» که او به غرب داده راضی نیستند و او را به تسلیم و وادادگی متهم می‌کنند، اوباما و غرب درک خواهند کرد که فشار بیشتر بر روی رژیم ایران ممکن است به قطع مذاکرات منجر شود و تمامی پروژه حل صلح‌آمیز مسئله فعالیت‌های هسته‌ای ایران به هم بخورد. (بگذریم از اینکه موضع‌گیری‌های سیاسی جناح‌های مختلف حکومتی در یک نظام دموکراتیک کاملا طبیعی است، ولی در نظام ولایت فقیه که حکومتیان همه خود را ملزم به اطاعت از رهبر می‌دانند و او می‌تواند با یک حکم حکومتی به مناقشاتی از این قبیل خاتمه دهد این گونه نزاع‌ها بیشتر تصنعی است و کمتر کسی آن‌ها را جدی خواهد گرفت.)

به هر حال، کشمکش‌ها و فشارها و حملاتی که از جانب جناح‌های مختلف حکومتی متوجه روحانی و وزیران او می‌شود، چه اصیل و برخاسته از ایدئولوژی ضد آمریکایی و ولایت فقیهی حک شده در مغز آنان باشد، و چه با، یا بدون اشاره ولی فقیه برای صحنه‌ سازی در تقابل با وضعیت رییس جمهور آمریکا در برابر کنگره شکل گرفته باشد، در هر صورت صدمه زیادی را متوجه روحانی و سیاست‌ها و برنامه‌های او نخواهد کرد. سیاست‌های داخلی و خارجی روحانی در جهت ترمیم خسارت‌هایی تنظیم شده که سیاست مشترک خامنه‌ای / احمدی‌نژاد در طول هشت سال گذشته به بار آورده است. او تلاش می‌کند ولی فقیه را از منجلابی که در این مدت در آن فرو رفته است بیرون بکشد، و خامنه‌ای این را می‌داند. خامنه‌ای می‌داند که در بین اطرافیان او روحانی شاید تنها کسی باشد که بتواند از این مهم برآید و به “نرمش قهرمانانه” او جامه عمل بپوشاند.

و این جا تفاوت عظیم بحران‌هایی که خاتمی با آن‌ها روبرو بود، با آنچه که امروز در برابر روحانی به وجود آمده است آشکار می‌شود. بسیاری از بحران‌های خاتمی با اشاره ولی فقیه شکل می‌گرفت. روحانی، اما، به حمایت خامنه‌ای متکی است. خاتمی در برابر بحران‌ها مستأصل می‌شد و از کار باز می‌ماند. روحانی، ولی، پروژه خود را دست کم در سیاست خارجی بدون وقفه پیش می‌برد. بحران‌سازی‌ها برای خاتمی به اشاره ولی فقیه برای تضعیف او صورت می‌گرفت. در دوره روحانی، اما، بحران‌ها تا حدی ناشی از تخلیه بار ایدئولوژیک است و بخش دیگر آن به احتمال زیاد با اشاره ولی فقیه برای صحنه‌سازی متقابل وضعیت کنگره آمریکا در برابر دولت اوباما و به منظور تقویت موضع روحانی و دولت او در مذاکره با آمریکا شکل گرفته است. و در نهایت، خاتمی ناتوانی خود را به بحران‌هایی که مرتبا برای او ایجاد می‌شد مربوط می‌کرد، ولی روحانی امروز نمی‌تواند چنین بهانه یا عذری را پیش بکشد. روحانی در مقام ریاست جمهوری اسلامی، دیگر در حد یک “تدارکاتچی” نیست - او علاوه بر نیروی اجتماعی مردمی که به او رأی داده‌اند از حمایت خامنه‌ای نیز تا حد زیادی برخوردار است، و به کمک او می‌تواند بحران‌های ناشی از مخالفت‌ها و کارشکنی‌های مخالفان خود در قدرت را از سر بگذراند. او قول‌هایی داده و وظایفی را به عهده گرفته است و نمی‌تواند (هم چون خاتمی) بی‌عملی یا کم عملی خود را با اتکا به بحران‌های سیاسی توجیه کند.