پایان دوران سیاست خارجی تهاجمی

صادق زیبا کلام
صادق زیبا کلام

آیت الله هاشمی رفسنجانی اخیرا در مصاحبه با روزنامه آرمان ضمن پرداختن به مسائل مختلف، انتقاداتی را نیز به سیاست خارجی دولت کنونی وارد و عنوان کردند: “در سیاست خارجی خیلی بهتر از این می توانیم کار کنیم.” دکتر صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در گفتگو با دیپلماسی ایرانی به تحلیل این موضوع می پردازد که انتقادات آیت الله هاشمی از سیاست خارجی کنونی چه مواردی را در بر می گیرد و چگونه می توانیم در سیاست خارجی رویکرد بهتری داشته باشیم.

 

 به نظر جنابعالی انتقاداتی که آیت الله هاشمی نسبت به سیاست خارجی کنونی اعلام کردند چه مواردی را در بر می گیرد و اساسا چه تفاوتی میان سیاست خارجی ایران در زمان ریاست جمهوری ایشان و اکنون وجود دارد؟

آقای هاشمی رفسنجانی در دوران ریاست جمهوری خود در خصوص دیپلماسی کشور سیاستی را در پیش گرفتند که این سیاست بعدها در دوران اصلاحات به سیاست تنش زدایی معروف شد.

خلاصه سیاست تنش زدایی این بود که ما بی جهت و از روی انگیزه های ایدئولوژیک و سیاسی با کشورها و قدرت های مهم درگیر نشده و برای خود دشمن ایجاد نکنیم و حتی المقدور به خاطر منافع ملی سعی کنیم به سمت و سوی تعامل و تنش زدایی با کشورهای دیگر پیش رویم.

البته ایشان خود در ارتباط با اتحادیه اروپا و آمریکا نتوانستند این سیاست را پیش ببرند؛ اما تا آنجا که مربوط به برخی از همسایگان ما در خلیج فارس می شد؛ از جمله عربستان، ایشان بسیار موفق بودند.

در دوران اصلاحات این سیاست تنش زدایی ابعاد گسترده تری پیدا کرد و آقای خاتمی توانستند با کشورهای مهم اروپا مانند فرانسه، آلمان، ایتالیا و اتریش روابط مناسب و گرمی داشته باشند تا حدی که وقتی سیاست های رادیکال و تهاجمی آمریکا علیه ایران مطرح شد، این فرانسوی ها و آلمانی های بودند که با آن سیاست های تند و رادیکالی که کاخ سفید قصد داشت علیه ایران اعمال کند مخالفت کردند.

مقصود آقای هاشمی این است که این سیاست مطلوب بود و اگر چه آقای خاتمی و اصلاح طلبان در خصوص آمریکا نتوانستند یخی را بشکنند و به سمت و سوی تنش زدایی با آمریکا حرکت کنند؛ اما همانطور که عرض کردم روابط ما با کشورهای مهم اروپا دوستانه شده بود و حجم تنش ها و دشمنی ها با انگلستان هم خیلی کاهش پیدا کرده بود.

متاسفانه این سیاست از زمانی که اصولگرایان در سال ۸۴ به قدرت رسیدند ادامه پیدا نکرد و ابعاد دشمنی ما با کشورهای غربی به صورت منظمی رو به افزایش گذاشت و کار به جایی رسید که ما فرانسه، آلمان، ایتالیا و اتریش را به عنوان دوست یا شریک سیاست خارجی از دست دادیم و جای این کشورها را ونزوئلا، مغولستان، گینه بیسائو و زیمباوه گرفتند.

این مسئله دقیقا ایرادی است که آقای هاشمی رفسنجانی به سیاست خارجی اصولگرایان از سال 84 به بعد مطرح می کنند. سوال و گلایه اصلی ایشان این است که خیلی از قدرت ها و کشورهای مهمی که امروز روابط ما با آنها تیره است یا دشمنی است و یا اساسا رابطه ای نداریم، می تواند به این صورت نباشد.

متاسفانه امروز روابط ما با خیلی از کشورهای غیرغربی هم مانند برزیل، آرژانتین و هند به حداقل ممکن تنزل پیدا کرده است. آقای هاشمی این اتفاق را مناسب و در جهت منافع و مصالح ملی کشور نمی بینند. به همین دلیل است که ایشان انتقادات جدی به سیاست خارجی اصولگرایان ظرف هفت سال گذشته دارند.

 

در ارتباط با بحث مذاکره و رابطه با آمریکا چندی پیش آقای هاشمی مسائلی را بیان کردند که با موضع گیری اصولگرایان روبرو شد. آقای احمدی نژاد هم چندی است این مسئله را به نوعی بیان می کنند. به نظر شما چه تفاوتی میان طرح این مسئله از سوی آقای هاشمی و احمدی نژاد وجود دارد؟

تفاوت آن در این است که نگاه آقای احمدی نژاد به این مسئله بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد. اینکه بر فرض گفته شود ما در حال مذاکره با آمریکا هستیم و این دستاورد را آقای احمدی نژاد انجام دادند و قص علی هذا.

در حالی که نگاه آقای هاشمی رفسنجانی تفاوت مهمی با رویکرد آقای احمدی نژاد پیدا می کند و آن هم این است که آقای هاشمی رفسنجانی نمی گویند ما با آمریکا مذاکره یا رابطه داشته باشیم؛ بلکه یک سوال اساسی و بنیادی مطرح می کنند مبنی بر اینکه اساسا دشمنی ما با آمریکا به خاطر چیست؟

سوال آقای هاشمی رفسنجانی این است که آن تضادهای بنیادی که اصولگرایان معتقدند میان ایران و آمریکا وجود دارد و جز تخاصم، درگیری و دشمنی هیچ چیز دیگری نمی تواند میان این دو کشور برقرار کند از کجا بوجود آمده است؟

ببینید القاعده و طالبان با مجموعه جهان غرب در تضاد و تقابل است؛ ولی ما با همه غرب در تضاد و تقابل نیستیم و فی الواقع استقبال هم می کنیم که با خیلی از کشورهای غربی رابطه داشته باشیم. اما فقط آمریکا است که نمی شود به هیچ صورتی با آن رابطه و مصالحه داشت. آقای هاشمی به مرحله ای رسیدند که دشمنی و ستیز با آمریکا برای ایشان زیر سوال رفته است و این سوال را مطرح می کنند که اساسا مبنا و فلسفه ی این دشمنی چیست.

 

به زعم طرفداران آقای احمدی نژاد یکی از نقاط مثبت سیاست خارجی ایشان ایجاد ارتباط گسترده با کشورهایی همچون ونزوئلا است که در حیات خلوت آمریکا واقع شده اند. به نظر شما از این ارتباط ایران نفع بیشتری برده است یا ونزوئلا و یا اساسا جنابعالی این مسئله را به عنوان نقطه قوت سیاست خارجی آقای احمدی نژاد تلقی می کنید؟

خیر. به هیچ وجه. چون من قبول ندارم که یک دشمنی و تضاد نهادینه شده ای میان ایران و آمریکا وجود دارد. بله اگر شما این موضوع را به این صورت قبول داشته باشید، آن موقع هر کشوری که با آمریکا دشمن است ما باید با آن کشور دوست شویم. ولی من چون اساسا فلسفه تضاد و دشمنی با آمریکا را قبول ندارم، بنابراین خیلی برای من اهمیت ندارد که آیا روابط ما با ونزوئلا، بولیوی و نیکاراگوئه خوب است یا خیر.

آن چیزی که برای من ملاک است دشمنی با آمریکا نیست؛ بلکه منافع ایران است. آیا منافع جمهوری اسلامی ایران می طلبد که سرمایه گذاری هنگفتی در ونزوئلا کنیم، صرفا به این دلیل که این کشور مخالف آمریکا است؟ من اصلا این مسئله را به نفع منافع ملی ایران نمی بینم.

 

به نظر شما اکنون در دنیا چند کشور در دیپلماسی خود از سیاست خارجی تهاجمی بهره می گیرند و این سیاست که در هفت سال گذشته از سوی آقای احمدی نژاد اجرا شده است چه نقاط قوتی می تواند در بر داشته باشد؟

تا آنجا که من می دانم، کشورهای غربی به کنار، من هند، برزیل، آرژانتین، شیلی و ترکیه را نگاه می کنم، هیچ کدام از این کشورها سیاست خارجی تهاجمی ندارند و اساسا عصر و زمانه داشتن سیاست تهاجمی گذشته است و جهان به سمت گفتگو و مفاهمه حرکت کرده است.

برزیل ده بیست سال پیش قدرت اقتصادی نبود؛ اما امروز قدرت هفتم اقتصادی دنیا شده است و هیچ تضادی با آمریکا، اتحادیه اروپا، چین و روسیه ندارد. من چین را نگاه می کنم که به هیچ وجه سیاست تهاجمی ندارد و در رابطه با آمریکا تنها چیزی که برای چینی ها مهم است منافع ملی است. لذا سیاست تهاجمی نمی تواند در راستای منافع ملی کشور باشد.

منبع: دیپلماسی ایرانی