گوگوش و سروش

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

شیران سبزدر سراسر ایران می غرند. از خروش شان، شعله بر می خیزد و اسطوره های جمهوری اسلامی را ـ به تعبیر زیبای دانشمند به ناچار هجرت کرده، حسین بشیریه ـ یکایک خاکستر می کند.

در 16 آذر 55 ساله ای که دوباره متولد می شود، به جنبش مسالمت آمیز مردم ایران با باتوم و گاز اشگ آور پاسخ می دهند. حتی سپاه و بسیج به دودانشگاه بزرگ هجوم می برند.

هفته سوم آذرماه با تهدید “کودتاچیان” شروع می شود. در هفته های اول و دوم نظامیان که از کابوس 16 آذر خواب خوش نداشتند، مدام تکرار می کردند:

ـ خبری نیست. هیچ اتفاقی نمی افتد. حتی نیازی به تدابیر امنیتی هم نیست….

احمد جنتی که تاریخ نشان خواهد دادنشانه ها در مورد ارتباط او با “القاعده” واقعیت دارد یا نه، فرمان حمله را داد: “مخالفان را آواره می کنیم….”

تهران  وشهرهای بزرگ ایران به  پادگان تبدیل شد و حکومت نظامی اعلام نشده استقرار یافت.

از آغاز هفته “عقلا” که به قول محمد خاتمی حتی اصولگرایشان را هم دارند حذف می کنند، پیاپی هشدار دادند.

وقتی نشست “شکرانه وحدت” با “تفرقه تمام” به پایان رسید، علی لاریجانی که نقش دو جانبه ویژه ای را بازی می کند که سرنخش باید در جیب برادرش محمد جوادخان باشد، خدا را به کمک طلبید تا “خودش کارها را رو به راه کند. ” هاشمی رفسنجانی گفت که “اختلاف خیلی جدی” است؛ حتی آیت الله مکارم شیرازی خواستار “آتش بس” بین جنبش سبز و حکومت شد.

سعید ابوطالب، نماینده پیشین مجلس که قبلا از احمدی نژاد جانبداری می کرد، در روزنامه اعتماد نوشت: “مشکل کنونی با گذشت زمان حل نخواهد شد، بلکه برعکس، گسترش خواهد یافت.”

آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی طبق معمول توپ را به زمین “دشمن” انداخت. رویدادها را “شایعه پراکنی” نامید و نقش پنهان آمریکا و انگلستان رانشانه رفت.

رئیس دولت کودتا، تاکتیک نخ نمای توسل به “امام زمان” را رو کرد تا اذهان را متوجه دشمن کند: “آمریکا می داند روزی از خاندان پیامبر اسلام در همین منطقه شخصی ظهور خواهد کرد.” و به روشی که دیگر “مشکوک” می زند، دست به تحریک ارتش آمریکا زد: “ارتشی ذلیل تر از آمریکا وجود ندارد….”

سخنان رهبران جنبش سبز و هاشمی رفسنجانی، جدایی صفوف را مشخص تر کرد. شیخ دلاور، مهدی کروبی، از “افراطی گری” انتقاد کرد و خواستار بازگشت به قانون اساسی شد. محمد خاتمی در حضور هنرمندان نامدار ایران گفت: “حتی امام علی بدون خواست مردم حکومت نمی کرد…” و هاشمی رفسنجانی حرف آخر را زد: “مردم نخواهند باید برویم.”

فراکسیون خط امام مجلس در نشست خود اعلام کرد: “انتخابات 22 خرداد، پرونده ای است که بسته نمی شود.”

دکتر ابراهیم یزدی، دبیرکل نهضت آزادی ایران که کودتا چیان فعالیت سایت هایش را ممنوع اعلام کرده اند، از “16 آذری متفاوت” خبر داد و تاکتیک “حاکمیت” برای شکاف در جبهه سبز را “ناموفق” دانست.

هسته مرکزی طالبان شیعی، “صدای انقلاب” را باز هم نشنیدند. عبدالله شهبازی نوشت که “آنان ماموریت 150 ساله ای را پیش می برند” و “شایعه پرس” از تهیه اسناد فعالیت “جریان مرموز” توسط ناطق نوری و ارائه آن به رهبر جمهوری اسلامی پرده برداشت. و درست در هفته ای که سرانجام جمهوری اسلامی پذیرفت شهرام امیری، دانشمند اتمی بوده تا ربودن او را به گردن آمریکا و عربستان بیاندازد، پاسخ عربستان “ابزار انزجار” بود.

وقتی آفتاب 16آذر 1388 دمید و شیران سبز به خیابان ها آمدند، شهر در حکومت نظامی و دانشگاه ها در محاصره قرار داشت. فعالیت خبرگزاری های خارجی را از سه روز قبل ممنوع کرده بودند. تقریبا تمامی دانشجویان فعال دانشگاه های ایران پشت میله های زندان به سر می بردند. موبایل و اینترنت کار نمی کرد. نیروهای نظامی ـ انتظامی رابیشتر “درجه دارها” تشکیل می دادند؛میدان در اختیار لباس شخصی ها و بسیجی های نوجوان و جوان بود…

دشمن پلید که نقشه نابودی کشور را اجرا می کند، بخشی از جوانان ایران را “ولایت مدار” نامیده و مسلح به باتوم و زنجیر و گاز فلفل، به مقابله بخش دیگر فرستاده بود که چیزی نمی خواهند جزآزادی. سلاحی ندارند جز شعار و مشی ای غیر از مسالمت.

هر جای جهان بود این تظاهرات به آرامی تمام می شد، اما طالبان شیعه اندیشه دیگر دارند. سعید جلیلی در دمشق فاش می کند که “رهبرسرگرم نقشه های جنگی است!” و در تهران  با زد و خورد مصنوعی در خیابان” شهدای ژاندارمری” جنگ خیابانی را کلید می زند.

فعالین حقوق بشر و دموکراسی خبر می دهند: “فرماندهان گروههای جنگ و گریز، دختران جوانند. ” یک شاهد عینی به خبرنگار “روزنامه سبز” می گوید: “زنان مذهبی و کاملا محجبه چشم در چشم ماموران می دوختند و فریاد می زدند: مرگ بر خامنه ای خونخوار…”

هیچکس نمی داند جنگی که به سرعت مغلوبه شد “خودجوش” است یا “سازمان یافته”. در میدان نبرد، شعارها تند می شود و تندتر. “مرگ بردیکتاتور”جای خود را به  “مرگ برخامنه ای” می دهد. در 13 آبان عکس های رهبر جمهوری اسلامی را لگدکوب کردند، حالا تصاویرش را به آتش می کشند. تصاویر آتش زدن عکس دو رهبر جمهوری اسلامی به جهان مخابره می شود. یک مفسر سیاسی می گوید که این اقدامات تحریک آمیز را کودتاچیان انجام می دهند تا بعدا بهره برداری کنند.

جنبش سبز، اما در مجموع و به ویژه در داخل دانشگاه ها، سیاست “مسالمت” را فرونمی گذارد. جوانان وطن با صورت های بسته در پارچه های سبز، شعار می دهند و آزادی را طلب می کنند.

غروب که می شودهمه جهان می دانندتاریخ در ایران، برگ سبز دیگری را براوراق خود افزوده است.

در تهران بادکنک های سبز برفراز دودها در پروازند و به سوی لس آنجلس می روند که هنرمندی ایرانی، کفش های سبزرا در پیاده رو “چیده” است.

صدای اکبر گنجی از پارلمان اروپا بر می خیزد: “دولت خامنه ای ـ احمدی نژاد شکست خورده است” و به تظاهرات ایرانیان در سراسر جهان پیوند می خورد.

باردیگر حلقه سبز جهانی تشکیل شده است. رسانه های جهانی از 16 آذر متفاوت می گویند. گاردین می نویسد: “روح اعتراض در ایران زنده است.”

لومونداز “امید سبزآزادی و دموکراسی” خبر می دهد.

اکسپرس “ادامه نافرمانی مدنی” را تیتر می کند.

فیگارو این تیتر را دارد: “پلیس همه جای شهر.”

فرانس سوار صحنه را چنین دیده است: “بازی موش و گربه با باتوم.”

واشنگتن پست تیتر “سرکوب واعتراض” را انتخاب می کند.

و مجله تایم حرف آخر را می زند: “حرکت دانشجویان نشان زنده بودن جنبش اعتراضی است.”

علیرضا نوری زاده هم در صدای آمریکا می گوید رسانه های عربی به تمامی گزارش 16 آذر سبز را منعکس کرده اند.

 نگاه  جهان به ایران است، اما کودتاچیان طالبانی هنوز این شعاررا نشنیده اند:  بلندگوها را خاموش کن، صدای مارا گوش کن.

رسانه های کودتایی تحت رهبری حسین شریعتمداری ـ حسن شایانفر، نعل وارو می زنند. روزنامه حیات نو را هم توقیف می کنند  وخودشان خبر می دهند که طرفداران موسوی به طرف بسیجیان گازاشگ آورپرتاب کرده اند. صدا و سیمای سردار ضرغامی برای اولین باربه واقعیت گردن می گذارد تا آن را وارونه نشان بدهد. دستگاه عریض و طویل صدا و سیما حتی ابتکارجنبش سبزرا کپی می کند و فیلم های گرفته شده با موبایل را نشان می دهد.

محسنی اژه ای از قضات دادگاه مرگ سال 1367 در لباس دادستان کل به صحنه می آید و تهدید می کند که دیگر کوتاه نخواهند آمد. او حتی به دادستان تهران هشدار می دهد که به “وظایف قانونی” خود عمل کند. ظاهرا جانشین سعید مرتضوی “شجاعت”[آن طور که آقای خامنه ای گفته] او را در دستگیری و کشت وکشتار ندارد.

در این میان سردار حسین صفار هرندی از سر ترس تیری در تاریکی رها می کند. او به سرزنش جنبش سبز در جلب حمایت “گوگوش و سروش” می نشیند.

16 آذر تمام می شود، اما به پایان نمی رسد. روز 55 ساله ضد استبداد، لباس سبز جوانی می پوشد. از 22 خرداد تا امروز راهی بسیارکوتاه است. دو روز دیگر تازه ششماهه می شود. به پشت که نگاه کنی تمام مسیر سبز است، با عشق و با امید. منزل به منزل، کیلومتر شمارها “دشت سبز” رانشان می دهند. منزل آخر نزدیک است، چندان که باور کردنش دشوار می نماید.

در سبز دشت ایران فردا، گوگوش وسروش در میانه میدانند. صدای گوگوش باید از کوه تا به کوه بپیچد و سخن سروش دشت تادشت برود. این دشت سبز ایرانی ازآن همه ایرانیان است. همه یکسانند. هیچکس “غیر خودی” نیست.

 درآن دشت سبز، حتی تو آقای صفارهرندی، حتی تو می توانی دست های خونی ات را در زلال برف آبه های دماوند بشوئی  و به قانون باز گردی.

هفته سوم آذر تمام می شود. آخرین خبر هم در شب سردغربت، گرم است: “ندا آقا سلطان در میان قهرمانان سال ۲۰۰۹ جهان”.

و با نام ندا و سهراب- که اسم اعظم آزادی است ـ پنجره ها به سوی شنبه بازمی شود که  ایرانیان “روز جهانی هنر در حمایت از جنبش حقوق مدنی ایران” را بر پا می دارند.

 نگاه کن، تا  افق، تا بهارهم راه سبز است….