آنها که روز جمعه فریاد میکردند: “سهراب ما نمرده - این دولته که مرده” – “نترسیم نترسیم - ما همه با هستیم” گذر از مرز ترسی را نوید میدادند که پیش از این، در سالهای جدائی از هم، در دل داشتند. با سر دادن این شعار ها، “اتمهای” سابق، اتحاد و حرکت را تجربه میکردند در مداری تازه. آنها در خیابان، قدرت حرکت منسجم فرد را بنمایش میگذاردند در یک هسته پیوسته، آماده انفجاری زنجیره ای.
اتمی کردن جامعه (تجزیه آن به فرد ) و منزوی ساختن توده ها، هدفی است که دیکتاتوری بمنظور به انفعال کشیدن مردم و از میان بردن خودباوری و امید به آزادی پی میگیرد.
از سوی دیگر، تقویت همبستگی نزد مردم، ایستادگی جمعی، کشتن ترسهای کهنه از راه اتحاد، همگامی، و پیش گامی، نشانه خروج از رخوت اجتماعی و آغاز دوران بیداری است نزد توده ها.
خیل بی شمار زنان و مردانی که در روز جمعه راهی دانشگاه تهران شدند، مانند میلیونها تن از کسانی که به امید تغییر، چندی پیش برای نخستین بار رای داده بودند، نه برای بجا آوردن نماز جماعت، که در خیزی تازه، گذار خود از مرز ترس و قدرت اتحاد را در برابر ضعف چکمه و چماق بنمایش گذاشتند. آنها برای اعلام دوباره بیداری اجتماعی و یافتن خویشتن خویش به خیابانها رفته بودند.
دیکتاتوری، بمنظور پیش گیری از شکل گرفتن مقاومت جمعی وکنترل جامعه، بجز استفاده فزاینده از زندان و زور (چماقهای میخ دار که ابتکار تازه آنها در نماز جمعه بود) تعمیم روحیه یاس وانفعال را نیز مستمرا تبلیغ میکند.
بزرگنمایی ابعاد قدرت دیکتاتوری با وساطت مزدبگیران نظام و اصرار در ضعف مردم: اینکه بگویند “ما تنها 30 در صد از نیروی بسیج را بخیابان آوردیم – ما با سر دادن چند شعار از میدان بدر نمیرویم- مخالفان خس و خا شاک اند…” از جمله تلاشهای هماهنگی است که در این راستا دیده ایم.
روشهای دیگر مورد استفاده دیکتاتوری برای کنترل جامعه، سوء استفاده از اهرمهای متعلق بمردم است علیه آنها.
با استفاده از اهرمهای مصادره ای، دولت دیکتاتوری تلاش میکند نیاز مردم رابخود افزایش دهد وابستگی آنها را به منابعی که در اختیار گرفته زیاد تر سازد: آنچه که هاشمی نیز در نماز جمعه ای پیش از نماز اخیر، بدرستی از آن بعنوان “فرهنگ گدا پروری” یاد کرده بود.
آنچه در روند جاری تحول اجتماعی ایران امروز دیده میشود نه فقط نمایش “عزم” خروج تدریجی از مرحله تسلیم در مقابل خطوط قرمز نظام و ایستادگی جمعی و سرپیچی های گروهی و متحد در برابر آنها است، که در عمل تجربه موفق عبور مستمر و فزاینده از این مرحله است.
در مرحله کنونی حرکت، خیل عظیمی ازمردم، و در صفوف آنها، زنان و جوانان، از مرز ترس از رژیم عبور کرده اند. ندا و سهراب نمادهای این عبور موفق اند و در پی سهرابها و نداها توده های بزرگتر همچنان در راه.
در نظام دیکتاتوری و در مرحله انفعالی، مردم از ابراز تنفر خود به رژیم حاکم بیم دارند. احساس ضعف میکنند، دولت را در قدرت میبینند. تغییر را باور ندارند. پیشگامی و شجاعت را اگرچه در سکوت تحسین میکنند، ولی تجلی این ارزشها را فرا تر از بظاعت خود خوانده و شجاعت را از فرزندان همسایه انتظار میکشند. این یک فرایند طبیعی در دوران تخدیر اجتماعی است که هرکس بانتظار دیگری بنشیند و بدلیل نیاز و احساس ضعف و بی نتیجه دیدن حرکت، و یا هر بهانه دیگر، بنشیند تا دیگری برخیزد و منتظر بماند که اگر معجزه ای رخداد و اوضاع تغییر کرد، آنگاه ریزه خوار غنیمت آزادی شود.
اما آنچه امروز در ایران دیده میشود، وجود انگیزهای قوی برای آفریدن فرصت است نزد زنان و جوانان برای گسستن بندها و شوق حضور دوباره در خیابان بریا نمایش قدرت. مردم دیگر چشم بدست دیگری ندارند، انتظار نمیکشند، پنهان نمیشوند. مردم – دهها و صد ها هزار تن از آنها، برای حضور در خط حرکت و رسیدن سریعتر به کارزار با هم مسابقه میدهند.
در نظام دیکتاتوری توهم قدرت دیکتاتور مذهب جامعه و تعمیم ترسها نماز آن است. در دیکتاتوری، خدایگان زمینی را، تقدس فرمایشی میدهند و سرجوخه های نظام، در محله و شهر و مجلس و دولت، مستقیم و غیر مستقیم، از مردم و دارایی آنها باج میگیرند. بالاتر اینکه این عاملان تحمیل زور و تعمیم ترس، باج خواهی خود را خدمت میخوانند و بان افتخار میکنند. مردم نیز بظاهر این شیوه را میپذیرند و از سر ترس بر آن گردن میگذارند.
در طول عمر دیکتاتوری، که به شهادت تاریخ همیشه کوتاه تر از حد انتظار بوده است، جرقه های پراکنده بسیار دیده میشوند. از یک اعتصاب کوتاه تا یک ایستادگی شجاعانه فردی و یا تظاهرات گروهی گذرا. در این مرحله شاید روحیه اجتماعی نیز بصورت موقت اوج بگیرد ولی هیچیک از این حرکتهای پراکنده قادر به شکستن طلسم ترس در دلهای مرعوب مردم و گرفتن عادت انقیاد و اطاعت آنها از رهبر زورگو نشود.
نتیجه کوتاه مدت رویدادهای پراکنده ای از این دست، نه ساقط شدن رژیم حاکم، که قدرت گرفتن بیشتر آن است در مقابل مردم، وهمزمان، نا امید تر شدن توده ها و قناعت کردن به آنچه برایشان مانده است.
مرحله غیر قابل بازگشت که رسیدن به آن نوید پیروزی مردم و شکست نظام حاکم را میدهد، گذر توده ها از مرز ترسها و رسیدن به خود باوری است. در این مرحله است که نسبت بیم نظام از مردم در مقابل ترس فروریخته مردم از قلدران حکومت زور، بسرعت تغییر میکند.
در این مرحله، مردم هرروز منسجم تر میشوند و توده ها متراکم تر. در برابر مردم مصمم و منسجم، عاملان نظام تنها نمایش انسجام میدهند. در دل کارگذاران دیکتاتوری، ترس از سقوط، قوی تراز رویای تداوم قدرت میشود. مردم در این مرحله همه کس را از خود میدانند، حال آنکه نظامیان، همه کس را دشمن خود میبینند.
در این مرحله از تحول اجتماعی، صف مردم با حضور کارگذاران سابق و لاحق نظام در کنار آنها، هر روز قوی تراز پیش میشود. در این مرحله، انگیزه “تغییر” بجای “ترس” مذهب مردم میشود، حتی اگر پاره ای از آنها در شروع کارزار نماز های اولیه را بعد از رسیدن به باور نو، در خفا و یا به قید احتیاط بخوانند.
آنچه روز جمعه با حضور و به بهانه هاشمی در دانشگاه و خیابانهای شهر تجربه شد، شهادت دیگری بود بر گذر جامعه از مرحله ترس و رسیدن به خود باوری و اتحاد. با هاشمی مردم دوباره عازم میدان و خیابان شدند. آنها هاشمی را بسوی خود کشیدند. در روز جمعه هاشمی نیز گذر از خط ترس را تجربه کرد. بی تردید، در لحظه ورود بخانه، مهدی و فائزه و عفت و محسن برای علی اکبر و شجاعت او در عبور از خط میانه، و نزدیکی بیشتر با مردم، هورا کشیده اند، او را بوسیده اند و قهرمان خود خوانده اند. هاشمی در روز جمعه جوان شد، زن شد مرد شد، مردمی شد و طعم “لذت از نوع دیگر” را چشید و با اهل خانه شریک شد. عبور پاورچین هاشمی از خط قرمزی که تا کنون حوزه ممنوعه میخواند، نماد دیگری است از قدرت گرفتن و ادامه حرکت بسوی آزادی.