پرسش آقای عباس امیر انتظام در مراسم بزرگداشت احمد آقا صدر حاج سید جوادی که از طریق آقای نوری زاد در فضای مجازی منتشر شد، حواشیای در پی داشت که به نظر میرسد که اصل موضوع را تحت الشعاع قرار داد. چرا؟ موضوع و مسئله این نیست که نهضت آزادی در برابر اتهام انتظام سکوت کرد؛ چون تاریخ چنین نمیگوید.
در آن سالها حوادثی متنوع و پی در پی و نفس گیر رخ داد که باید آن حوادث را شناخت تا به تاریخ سازی باب میل خود مبتلا نشویم. چرا که برخی ردیف بندیها از افراد و جریانات صورت میگیرد که برساخته امروز است تا باز نمون رخداد واقعی یا بیان واقعی رخداد در آن زمان و سالها. از آن جمله است در کنار هم نشاندن امیر انتظام با شاپور بختیار یا همراه ندانستن امیر انتظام در تغییر رژیم سلطنتی در آن سالها. در عین حال بیتوجهی به تغییر و تحول موضع افراد طی زمان است مانند نظرامیر انتظام در مورد انقلاب ایران که درطول زمان تغییر یافته است.
از طرفی گاهی قضاوتهای کلی و احساسی هم باعث میشود که میان عامل و قربانی وگاه افراد بیطرف در ماجرا یکسانی در قضاوت به وجود آید که این نوع نگرش راه به جایی نمیبرد و رفتار حقوقی قلمداد نمیشود.
با این وصف کاویدن رابطه نیروهای ملی و مذهبی در ایران در مقاطع مختلف تاریخی امری لازم است؛ کاوشی که با بررسی مواضع در زمانهای متفاوت میتواند به سوی راه گشایی حرکت کند. البته نه با قضاوت کلی و سیاه و سفید کردن وقایع که ره به جایی نمیبرد.
به نظر میرسد مسئله اخیر و سوال انتظام از جمع مزبور میتواند بهانهای برای بررسی دقیقتر از مواضع ملیون نسبت به هم باشد. این نوشتار تلاش دارد تا حدی در این مسیر میرود.
۱- محور بازرگان -ـ انتظام : ویژگی این محور سیاسی –ـ راهبردی بسیار مسئله زا بوده چرا که در آن دوره بازرگان انقلاب را ضد سلطنتی میداند و میناچی و امیر انتظام هم در مجموعه دولت موقت چنین میاندیشیدند اما بقیه اعضای دولت ونهضت آزادی و حتی در جبهه ملی، انقلاب را دارای جلوه ضد استعماری هم میدیدند.
امیر انتظام درد کشیده و زجر کشیده مورد اعتماد بازرگان است. او اما در اوایل پیروزی موضعی میگیرد که مورد نقد برخی از اعضای نهضت است، مانند این موضع که مهندس سحابی در خاطرات خود آورده است که انتظام اعلام میکند برخی از احزاب غیر قانونی هستند در حالیکه مطابق همین قوانین، نهضت آزادی و جبهه ملی هم غیرقانونی بودند، اما سوال این است که کدام قوانین؟
طالقانی منتقد این نوع استدلال امیر انتظام در مورد اجرای قوانین زمان شاه است و بیان هم میکند؛ در ادامه این این نقد مهندس سحابی و دیگرانی هم که بعدها از نهضت رفتند ـ مانند بسته نگار و شیبانی ـ به مواضع انتظام نقد دارند. همین مسئله باعث شد که نهضت اعلام کند انتظام عضو نهضت نیست. این مسئله که در ماه اول ۱۳۵۸ اتفاق میافتد، ربطی به مسئله زندان و گروگان گیری و محاکمه امیر انتظام ندارد؛ ضمن اینکه در زمان تشکیل نهضت آزادی امیر انتظام در ایران نبوده است.
مهندس سحابی هم دبیر اول نهضت شده که در غیاب بازرگان و دیگر اعضا نهضت در دولت، جمعیت نهضت آزادی را اداره میکند. محور بازرگان ـ انتظام برای وی و برخی از اعضای نهضت شناخته شده نیست، اما بازرگان در مقام نخست وزیر قیدی به نهضت ندارد چون چنین قول داده است.
با این وصف این محور مورد تائید یزدی و سحابی نیست. اما مجموع حوادث انتظام را از ایران دور میکند تا هم از فشار و آسیب احتمالی دور شود و هم در قالب سفیر بتواند روابط ایران و غرب را تنظیم کند. اما تجربه نشان داد که این محور موفق نیست، در حالیکه این محور تا قبل از انقلاب در انتقال قدرت تا حدی موفق بوده است.
امیر انتظام حلقه ضیعف در مناسبات نهضت و دولت موقت است و مهندس توسلی در سال ۱۳۶۰ بیان کرده که حکومت دارد از فردی جوانتر انتقام میگیرد. مهندس توسلی توضیح میهد که این محاکمه طالقانی و شریعتی و بازرگان و ملیون است نه فقط امیرانتظام. اما مهندس توسلی بعد از سالها توضیح نمیدهد که چرا طالقانی و بازرگان و شریعتی و دیگران نتوانستند در برابر انحصار طلبان که علیه آنان بودند به راهبرد مشخصی برسند؟
ااگر چه نباید فراموش کرد که انتظام مدیر اجرائی قوی و کار بلدی در امر مذاکره بوده که بازرگان به وی اعتماد داشته است. بعدها مشخصتر شد که وی با طیفی از ملیون هم ارتباطی برقرار کرده که چندان برای نهضت آزادی مطلوب نبود. اختلاف نظر حسن نزیه در نهضت آزادی با بسیاری از اعضای آن بارز بود اما انتظام با حسن نزیه رابطه خوبی داشته است.
۲- شکاف سحابی ـ–بازرگان این شکاف هم در تاریخ نهضت آزادی و هم جریان ملی-مذهبیها مهم است که بعد منجر به انشعاب در درون نهضت و افتادن فاصله میان این دو جریان میشود. چرا که رابطه سحابی با بازرگان پدر و پسری است؛ رابطهای که بعدعقیدتی هم دارد و از این منظر عقیدتی سیاسی هم میشود وبعدها بستر تشکیلاتی هم مییابد. این نوع رابطه اگر به شکاف برسد خطرناک است اما در مورد سحابی و بازرگان و به واسطه نقش دکتر سحابی این شکاف به فاجعه اخلاقی و حرمت شکنی نیانجامیده. هرچند این شکاف که جانبداری بازرگان از مواضع یزدی بوده سحابی را رنج هم داده اما این مواضع به بیانصافی از سوی دو طرف کشیده نشده است که این رفتار در فرهنگ سیاسی ما کم و نادر است و میتواند الگو شود. سحابی در جلد دوم خاطرات خود در این باره توضیح داده که چون قصد نداشته در مقابل بازرگان قرار بگیرد، از نهضت بیرون آمده است.
سحابی در سال ۱۳۵۸ بازرگان را به اندازه کافی ضد استعمار نمیداند و در این مورد مصدق را به عنوان الگویی در برابر بازرگان میگیرد. او همچنین به سیاستهای اقتصادی دولت موقت نقد دارد، به گرایش بازرگان به دکتر یزدی به خاطر مسئله مذهبی. از طرفی دیپلماسی مورد حمایت بازرگان که با رفتار و مواضع امیر انتظام همراه است را باور ندارد. سحابی این مسائل را در خاطرات خود آورده از جمله اینکه شب قبل از مسافرت به الجزایر، بازرگان و یزدی در جلسه نهضت حضور داشتند اما از مسافرت و دیدار با برژنیسکی سخنی نگفتند. سحابی میگوید نهضت مورد سوالی قرار گرفته بود که خود اعضا در باره آن خبری نداشتند بخصوص خود وی که دبیر نهضت بوده است. البته به گفته بازرگان، ملاقات با برژنیسکی از قبل تعیین شده نبوده که او بخواهد به دیگران اطلاع دهد.
با این وصف سحابی همان طور که در خاطرات خود تصریح کرده از مدتها قبل استعفای خود را آماده کرده بود اما با اشغال سفارت آن را عقب میاندازد و موضعی بر علیه دولت نمیگیرد. البته به این نکته باید توجه داشت که با وجود اختلاف نظر با ملیون و هم اختلاف روش با امیر انتظام، موضعی علنی بر علیه وی گرفته نمیشود. در حالیکه میزان اختلاف نظر میان مهندس سحابی و امیر انتظام زیاد بوده است اما نمیتوان موضعی بر علیه دولت موقت و هم انتظام در دوره اشغال سفارت از سوی سحابی دید.
۳- محور بازرگان ـ- یزدی این محور، اعتقادی، مذهبی و بعد ملی و تشکیلاتی است. اتتظام تصریح میکند با چمران رابطه خوبی داشته اما با یزدی این رابطه برقرار نبوده است. به گفته امیر انتظام یزدی حتی با پست و مقام اجرائی دادن به انتظام از سوی بازرگان موافق نبوده و این را به انتظام هم میگوید ولی به شکل علنی مطرح نمیکند. جالب آن است که سالها بعد امیر انتظام این موضوع را مطرح میکند.
با این وصف محور بازرگان ـ–یزدی از نکات قابل بررسی است. تمایل بازرگان به یزدی ـ به تصریح مهندس ـ به علت توجه ویژه به مذهب و مرز بندی با چپ هاست و هم سویی در مواضع سیاسی. اگر چه یزدی در خاطرات ۱۴۴ روز در نوفل لوشاتو در پاریس نشان میدهد که به موضع بازرگان در مورد کند کردن حرکت تحول در انقلاب باور ندارد و در این مورد به رهبر انقلاب تمایل دارد، با این وصف نزدیکی بازرگان به یزدی بسیار مهم است و او را قالب سیاست مداری میبیند که به کار سیاست آگاه است.
دبیر کلی یزدی در نهضت آزادی به وی وجه بازرتر داده است. با این وصف سحابی هم با جریان ملی ـ–مذهبی در میان جریانات دهه ۷۰ و ۸۰ حضوری چشمگیر داشت. البته سحابی را میتوان یک کارشناس ملی با دید راهبردی تصور کرد تا رهبر سیاسی یک جریان، با این وصف او هم رهبر شورای فعالان ملی-مذهبی بود و هم دعوت کننده برای شکل گیری این جریان مطرح سیاسی در سالهای اخیر. هم یزدی و هم سحابی پتانسیل انقلاب ایران را درک کرده بودند و به همین خاطر در نوع رفتار با مسائل سیاسی دقت به خرج میدادند.
به عبارت دیگر یزدی، سحابی و پیمان برای انقلاب ایران وجه رهایی بخش قائل هستند؛ وجهی که در نگاه بازرگان دارای چنین اولویتی نیست. یزدی و سحابی و پیمان در همین راستاو به دلیل همین ویژگی انقلاب ایران، با جبهه ملی ـ با وجود اشتراک در دموکراسی خواهی ملی بعد از بازرگان ـ به همکاری اصولی نرسیدهاند.
بازرگان الگوی ملی هند بعد از استقلال را باور داشت و در مجموع برای انقلاب رسالت منطقهای یا جهانی قائل نبود در حالیکه انقلاب ایران چنین ویژگیای داشت که البته باز کردن این موضوع مجال دیگری میطلبد.
رابطه نهضت آزادی با سحابی: اصرار برخی از اعضای نهضت برای برگشت سحابی به نهضت، مورد قبول نبود چرا که سحابی به این بازگشت باور نداشت. محمد بسته نگار ـ یار غار سحابی هم که رابطه بازرگان ودکتر سحابی را میان خود و مهندس سحابی تکرار میکرد ـ این بازگشت را درست نمیدانست.
برای نگارنده دلیل این عدم تمایل روشن نشد، با این وصف این پیشنهاد در درون نهضت هم مخالفانی داشت. مهندس سحابی هم خود تمایلی به بازگشت به نهضت نداشت، اگر چه رابطه نهضت و سحابی محترمانه بود و باقی ماند. سحابی به دلیل حیا و حجب زیاد همیشه عدم بازگشت خود به نهضت را به گردن جوانترها میانداخت اگر چه بارها مشاهده شد وی اگر به نظر قاطعی میرسید انجام میداد. در ضمن سحابی به مصدق دلداده بود و نگاه جبههای و به مدل حزبی یا سازمانی باور داشت.
سحابی در مدل سازمانی مثالی میزد که شامل شورای فعالان ملی-مذهبی هم میشد؛ وی میگفت در ایران حزب نتیجه نمیدهد وی شورای فعالان ملی-مذهبی را هم جبههای میدید. میگفت ما سالاد هستیم نه آش که با طعم مختلف در یک ظرف و با هویت ایرانی و اسلامی طعم کلی میگیرد. از نظر سحابی شرایط ایران حزبی نبود بلکه جبههای بود، از این نظر وی رفتار نهضت را حزبی میدید که محدودیت ایجاد میکند. به طور کلی سحابی در سه منظر مصدقی بود که نگاه وی با بازرگان تفاوت داشت. ۱- نگاه به اقتصاد حمایتی دولت از مردم تا حد معقول و تقویت سرمایه داری ملی در ایران. ۲- به طور کلی باور به توسعه اقتصادی ملی، باور به دید مخالفت با استعمار به روش مصدق و استقلال خواهی مصدقی۳- نگاه جبههای به تشکیلات وعنوان مدل سازمانی.
در عین حال از نظر وی تجربه نشان داده بود که برخورد بازرگان با شرایط در مواردی درستتر از وی بوده؛ موضوعی که البته به همه سیاستهای بازرگان و نهضت تعمیم نمیداد. او اگر چه همراهی با نهضت را در مسیر اصلاحات راهبردی میدانست اما از زبان تند و انتقادی بازرگان با جوانان در سال ۱۳۵۸گلهمند بود.
رابطه نهضت آزادی با مهندس سحابی وامیر انتظام؛ این رابطه در سطح رسمی محترمانه مانده است؛ باورهای سیاسی انتظام در باره رخداد انقلاب ایران که به گفته خودش در زندان به آن رسیده بود برای نهضت قبول نبود با این همه امیر انتظام نگاه حزبی و تشکیلاتی ندارد. او شکل گیری حزب در ایران را عملی نمیداند و به نقش اشخاص و چهرهها در سیاست بیشتر توجه میکند؛ شرایطی بزنگاهی که به شرط حضور چهرههایی در صحنه، مانند شرایط به نخست وزیری رسیدن دکتر مصدق، میتواند نقش بازی کند.
این شرایط بزنگاهی انتخاباتی یا در فعل و انفعال حوادث تند سیاسی شکل خواهد گرفت زیرا وی به نگاه سازمانی و حزبی باور ندارد. رابطه وی با جبهه ملی هم تشکیلاتی نیست با این وصف نهضت آزادی با تحلیل و بینش امیر انتظام همراه نیست، در این مورد سحابی هم این تفاوت نظر را ابراز میکند اما رابطه وی با انتظام محترمانه هرچند همراه با تفاوت تحلیل بود.
خواندن حادثه یا ساختن آن
خواندن تاریخ از زمان وقوع به ما یاد آوری میکند که اعضای نهضت آزادی با وجود تفاوت آرا با امیر انتظام در مورد وی خطای حقوقی نکرده و بر علیه وی در زمان محاکمه اقدامی انجام ندادهاند که بخواهند معذرت خواهی کند.
در این مورد حتی سحابی هم که موضع تندتری نسبت به انتظام و بازرگان داشت سخنی به تندی در دوره محاکمه نگفته است. توجه به این نکته ضروری است که نهضت آزادی با وجود گرایش غالب در خود که با سیاست و نگاه امیر انتظام همراه نبود، به ترور شخصیت امیر انتظام نپرداختند. البته امیر انتظام هم رفتار انسانی را رعایت میکرد و حتی در زندان وی با وجود نقد سحابی و یزدی از حد نقد محترمانه فراتر نمیرفت. نکته مهم این بود که حتی بسیاری از اعضای جبهه ملی مانند مرحومان علی اردلان و نظام الدین موحد هم با تحلیل امیر انتظام در مورد علل رخداد انقلاب ایران موافق نبودند اما با او رابطه محترمانه داشتند. نکته روشی مهم در این ماجرا زبان فاخر این جریان و افراد آن است که در به کار بردن کلمات دقت دارند، و خود بزرگ بین نیستند. برای نسل من این زبان فاخر همراه با تواضع و احترام به هر مخاطب نکته بدیعی بود. این منش را در زندان هم از این افراد شاهد بودیم، در حالیکه زبان همراه با تفاخر و کوچک بینی دیگران را هم شاهدیم که کینه ورزانه است.
علی اردلان وزیر دکتر مصدق در زندان ساعتها با آقای انتظام در مورد نظرات وی در مورد انقلاب صحبت میکرد و اگر چه با ایشان تفاوت نظر داشت اما مقاومت و ایران دوستی وی را میستود. این زبان فاخر خصلت افشا گرایانه ندارد، در حالیکه در زبان افشا گرایانه، که محصول انقلاب بود بعد از مدتی به زبان رسوا گرایانه هم نزدیک شدیم؛ مسیری که انتها ندارد، به انتقام ختم میشود، کینه زا میگردد و مشکلی را حل نمیکند. البته روشنگری با افشگری متفاوت است.
در خوانش دوران انقلاب و سالهای بعد از آن باید توجه کرد که حوادث با سرعت عجیب در هم میرفتند، به عنوان مثال روز ۱۳ خرداد ۱۳۶۰ آخرین جلسه دادگاه امیر انتظام است، در ۲۹ خرداد چمران در جبهه کشته میشود، عزل بنی صدر در خرداد صورت میگیرد و… پس از آن اعدامها راه افتاد و بعد از انفجار ۷ تیر شدت گرفت. . همه این اتفاقات در دوران جنگ است که هر روز شاهد انواع کشتارها در جبههها هستیم. با این وصف نهضت آزادی از امیر انتظام دفاع میکند؛ اما همین دفاع باعث آزادی وی نمیشود ولی بازرگان در همان روزها به اعدام بیرویه اعتراض میکند.
کشمکش نهضت آزادی در مجلس با حزب جمهوری اسلامی در عمل مهندس سحابی را در کنار نهضت قرار میداد اما این رخدادهای سریع وقایع تند در عمل موجب میشد که برخی از افراد یا جریانات از توجه عاجل خارج شوند چون اولویت اجتماعی چیز دیگری بود. در مورد امیر انتظام هم همین نکته صادق است؛ وی که با مفتیزاده هم بند بود میداند که او هم که فردی مقاوم بود، از سوی همه جریانات فراموش شد.
بیگمان امیر انتظام با مقاومت خود پرونده و مظلومیتاش را زنده کرده؛ همان طور که مفتیزاده با مقاومت مظلومانهاش برای دوستدارانش الگو شده است.
اما برای خواندن تاریخ ۱- شناخت افق مقطع تاریخی مورد بحث مهم است ۲- مواضع افراد در گیر که هر جریان و فرد در آن ماجرا چه کرده است. ۳- مسئله دیگر موضع و باور هر فرد و جریان است.
با ملاحظه این ۳ نکته باید دید که منش و روش برخوردها انسانی بوده است یا نه؟ به نظر میرسد برخورد نهضت با امیر انتظام مسولانه بوده و دو طرف برخورد محترمانه با هم داشتهاند.
اما اختلافات سیاسی هم چنان وجود داشته که راه حل جمعی در ایران برای آن یافت نشده است.
اگر به واقعه این گونه نگاه نشود خوانش واقعه تاریخی در عمل آرزویی میشود که انتها ندارد. چرا که هر برداشت و تبیین تاریخی باید به افق آن مقطع زمانی توجه کند و بعد با افق زمانی خود آن را به تعامل بکشاند تا به ساده سازی یا آرزو بینی در تاریخ منجر نشود.
اما بررسی تاریخ آن دوره سوالاتی اساسی به جای حاشیه کاری روبروی ما میگذارد که مهم هستند. به عنوان مثال نمیتوان منکر مواضع مختلف اعضای نهضت آزادی شد که همگی به انحصار قدرت در روحانیت نقد داشتند اما برای مقابله با این وضع وحدت رویه نداشتند. پسمی باید به چرایی این ناتوانی و ناهماهنگی پرداخت.
به عنوان نمونه نمیتوان به این نکته توجه نکرد که تمام کاندیداهای ریاست جمهوری در دوره اول همگی ملی مذهبی بودند و تیمسار مدنی هم نیرویی ملی بود اما این افراد بعد از پیروزی بنی صدر در انتخابات وارد کابینه نشدند یا به کار گرفته نشدند. به این نکات که مشکل زا هستند و همواره باز میتوانند تکرار شوند باید پرداخت و توجه کرد.
نکته دیگر آن است که نمیتوان میان کسانی که با امیر انتظام آن ناروایی را کردند و با کسانی که با تحلیل و روش وی موافق نبودند یکسانی برقرار کرد.
شورای فعالان ملی-مذهبی و نهضت آزادی در زمان تاسیس خود جریانی اصلاح طلب بیرون حکومتی بوده که با جریانات ملی و دموکرات تعامل برقرار کرده؛ این باور سحابی و پیمان و دیگران در دهه ۱۳۷۰ بوده است. در حالیکه برخی از ملیون در این سالها به چنین رویه تعاملی باور ندارند؛ همان طور که برخی اصلاح طلبان حکومتی چنین رویهای را باور ندارند.
با این وصف افراد شورای فعالان ملی- مذهبی گذشته متفاوتی دارند که در عین هویت مشترک به نام شورای فعالان مشوق تبلیغ و ترویج دموکراسی بودهاند. به این نکته باید توجه کرد که شورای فعالان ملی-مذهبی با امیر انتظام هم در گذشته یکسان برخورد نکرده و برخی از اعضای این شورا با امیر انتظام زندان کشیدهاند. . پس باید این موضوع و مواضع افراد را با جریان را از هم تفکیک کرد.
اما مهم و مسئله قابل بحث برای به حاشیه نرفتن این است که چرا در ایران مشکل کار جمعی دموکراتیک سنت نشده است. چرا در نقد گذشته هم باز به حاشیهها میپردازیم و مسئله اصلی را که همانا مشکل کار جمعی در ایران به شیوه دموکراتیک است پی نمیگیریم؟ چرا از نقد گذشته به سوی تبرئه یکی وانتقام از دیگری میرویم؟ برخوردی که کمکی به حل مشکل نمیکند. چرا با وجود مخالفت نیروهای ملی و مذهبی و دموکرات با انحصار قدرت بوسیله بخشی از روحانیت این افراد و جریانها موفق به اتخاذ راهبرد موثر برای جلو گیری از این انحصار نشدند… . . به این پرسشها باید اندیشید و برای آن چارهای کرد.