بحران برف و رسانه‌هایی که جا ماندند

بهروز صمدبیگی
بهروز صمدبیگی

صبح روز یکشنبه که چند گروه فیس‌بوکی از گیلان و مازندران عکس و خبر منتشر می‌کردند، صفحه اول هیچ روزنامه‌ای در ایران نشانی از برف و بحران نداشت. روز دوشنبه هم به همین منوال طی شد و نه فقط روزنامه‌ها -که شاید عذر نسبتا موجهی داشتند- رادیو و تلویزیون هم لزومی ندید‌ چندان به این موضوع بپردازد. اما از ظهر به بعد، اطلاع‌رسانی خودجوش کاربران فیس‌بوکی گیلک و مازنی کار خود را کرد و لااقل رسانه‌های آنلاین را به صرافت پوشش وسیع و ویژه انداخت. روزنامه‌ها هم که سال‌هاست خبرنگار شهرستان ندارند، به تکاپو افتادند؛ احتمالا پیش از همه هم به یاد خبرنگارهای شمالی افتادند که برای پیشرفت در این حرفه به تهران آمده و در روزنامه‌های پایتخت مشغول به کار شده‌اند. عموما هم همین‌ خبرنگاران شهرستانی تهران‌نشین هستند که وقتی بحرانی در یک گوشه کشور رخ می‌دهد به مدد دفترچه تلفن‌های سابق به مدیر و مسوول محلی تلفن می‌زنند و یا از عمه و دایی و همشهری، وضع منطقه را جویا می‌شوند. این بار اما فیس‌بوک مهم‌ترین منبع و قوی‌ترین یاری‎‌رسان بود تا رسانه‌های فارسی‌زبان لااقل برای روز سه‌شنبه این اتفاق مهم را پوشش بدهند.این گونه شد که در روز سه‌شنبه، برف و بحران بر صفحه اول چندین روزنامه کشور نشست.

اما هنوز همان گروه‌های فیس‌بوکی از همه رسانه‌ها جلوترند. در هر ساعت از روز می‌شود با عکس و شرح اهالی منطقه، از جدیدترین وضعیت مناطق بحران‌زده باخبر شد؛ این خاصیت شبکه‌های اجتماعی و ارتباطی مجازی است که در سرعت انتقال خبر، نفس رسانه‌ها را می‌گیرد اما آیا طبیعی است که فاصله رسانه‌ها با خبر، دو روز باشد؟

در غیاب رسانه‌های به روز و آگاه، تا چه اندازه می‌توان مسوولان را بابت اهمال و عدم آمادگی برای برای بحران سرزنش کرد و زیر سئوال برد؟ چگونه می‌توان اطلاعات مفید و ضروری را به شهروندان منتقل کرد و یا به نیروهای مردمی برای کمک فراخوان داد؟

سال ۸۳ در گیلان بحران مشابهی وجود داشت. میزان بارش برف در شهر رشت به دو متر رسیده بود و با بسته شدن راه‌های ارتباطی، عملا استان فلج شده بود و جان بسیاری از شهروندان گیلانی به خطر افتاده بود. مسعود سلطانی‌فر که اکنون رییس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری است، آن روزها استاندار گیلان بود. استاندار در همان روز اول بحران در گفت‌وگو با صدا و سیمای استان گفته بود که مشکل خاصی وجود ندارد و استانداری بر اوضاع مسلط است. اما در دو روز اول بحران، فقط و فقط خود گیلانی‌ها می‌دانستند که برف، چه جهنمی برپا کرده است. سقف بسیاری از خانه‌ها ریخته بود؛ بیماران بسیاری در خانه‌ها حبس شده بودند و امکان رساندنشان به بیمارستان وجود نداشت؛ زنان باردار بسیاری نیاز به خدمات پزشکی داشتند و سرما جان سالمندان و کودکان را تهدید می‌کرد.

از طرفی مواد غذایی به نحو غیرقابل باوری گران شده بود و نان، کنسرو و آب معدنی به ده‌ها برابر قیمت به فروش می‌رسید. تازه این وضعیت رشت بود و روستاها وضعیتی به مراتب دشوارتر داشتند.

مشکلات موجود، روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌های گیلان را هم که از لحاظ کمیت در کشور پیشرو هستند، ناکار کرده بود و این میان، دفتر خبرگزاری ایسنای خزر تلاش می‌کرد تا ارتباط خود را با تهران زنده نگه دارد تا اخبار به گوش مسوولان کشوری برسد. شخصا به دلیل حضور در ایسنای خزر، از نزدیک چهره بهت‌زده مسوولان کشوری را از حجم خسارت‌ها می‌دیدم وقتی که به گیلان می‌آمدند. آنها اساسا توقع نداشتند که برف در استانی مثل گیلان چنین خسارتی به دنبال داشته باشد و تا وقتی که خبر به تیتر روزنامه‌ها و سرخط اخبار تلویزیون تبدیل نشده بود، بحران را جدی نگرفتند.

حالا 9 سال از آن زمان می‌گذرد و می‌توانم حدس بزنم هنوز بسیاری از مسوولان و شهروندان هستند که برف گیلان و مازندران را چندان جدی نمی‌گیرند و ناباورانه با خود می‌گویند، برف است دیگر، یکی دو روز می‌ماند و آب می‌شود، زلزله که نیامده…. اما ماه‌ها پس از بحران برف سال 83، مشخص شد که خسارتش در حد یک زلزله بزرگ بوده است.

از آن جمع پرتعداد تحریریه خبرگزاری ایسنای خزر، فقط و فقط یکی در رشت مانده و همچنان در کار خبر است. از دیگر رسانه‌های گیلان هم هستند هنوز پیرها و جوان‌هایی که انتخابشان ماندن در گیلان و کار در مطبوعات محلی است اما آیا روزنامه‌های پایتخت به شهرستان‌ها و خبرنگاران شهرستانی اعتنایی دارند؟ به گمانم اگر داشتند دو روز از حادثه عقب نمی‌افتادند و شاید مسوولان پایتخت‌نشین هم از اتاق‌های گرم و مجللشان با خواندن گزارش‌های روزنامه‌ها زودتر به فکر می‌افتادند.