رایج است در میان ِ ما؛ “دست بالای دست بسیار است”. روشن و واضح اصل مطلب را میگویم؛ پوپولیسم روی دست پوپولیسم بلند شده است. همین مانده بود در میان نامزدهای انتخابات چهارمین دوره شوراهای شهر و روستا شاهد حضور افرادی باشیم که کمترین تجربه در حوزه مدیریت شهری را دارند. اصلا کسی از افرادی که در حوزهای غیراز مدیریت شهری سوپراستار و در ادوار شورای شهر حاضر بودند تا امروز گزارش عملکرد خواسته است؟ همین میشود که یکباره خیل عظیمی از افراد تنها بهواسطه شهرت وارد کارزار انتخاباتی شورای شهر میشوند. کسی منکر این نیست که در مسیر جامعه مدنی به مشارکت نهادهای اجتماعی و اصناف نیاز است، اما دیگر نه به این شوری شور! مگر حوزه ورزش یا هنر تهران چقدر پتانسیل فعالیت پشت میزهای شورای شهرها دارد؟ از آنجایی که حافظه شفاهی ما خوب کار نمیکند یادآوری میکنم انتخابات شورای شهر اول را. مدیرعامل یکی از باشگاههای محبوب تهران نامزد شد. در آن زمان اسطوره این باشگاه معروف هم دوباره به باشگاه برگشته بود و هواداران کرورکرور به ورزشگاه آزادی میرفتند. گاه در میانه بازی شعار شیر سماور و توپتانکفشفشه فراموش و یکصدا فریاد برمیآمد؛ “رای ما، رای ما… فلانی بهمانی.“
در سال ۱۹۸۳ نوبل ادبیات به رمان کلاسیک “خداوندگار مگسها” اثر “ولیام گلدینگ” اهدا شد. رمان داستان روان و خارقالعادهای دارد. هواپیمای مسافربری ناچار به فرود اضطراری در جزیرهای میشود که هیچ نشانهای از تمدن در آن یافت نمیشود. تنها چند پسربچه جان سالم از این حادثه به در میبرند. آنها برای ادامه حیات خود رو به قوانینی طبیعت میآورند که یکی از آنها قدرت فیزیکی است. کسی که میتوانست در سوارشدن بر سر دیگران موفق شود رییس گروه میشد. آنچه در این رمان توسط گلدینگ به زبان عامه بیان میشود میتواند نشاندهنده ابزاری مانند پوپولیسم است که در یک اجتماع فاقد تمدن پیاده میشود. اتفاقی که بههیچ عنوان نمیتوان از آن بهعنوان محصول جدید اندیشهای و فلسفی نام برد؛ چراکه تصاویر نامزدهای انتخاباتی شوراها به این معنی است که چرخهای پوپولیسم هنوز توان چرخیدن دارند. این چرخ قبل از اینکه ساخته شود، در ذهن مخترعش میچرخید و میچرخد! برای جامعه جهان سومی که حافظه تاریخی ندارد، نماینده سیاسیشدن یک ورزشکار یا هنرمند یک معضل است و از طرفی چرخاندن این چرخ با قاعده پوپولیسم روی دیگر سکه.
منبع: بهار، دوم اردیبهشت