چرا سکوت بهتر است؟

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

ما یعنی مجموعه کسانی که نام خود را اصلاح طلب گذاشته‌ایم، در کجای بازی سیاسی در ایران قرار داریم؟

آیا تا کنون توانسته‌ایم مانع توقیف نشریه‌ای شویم یا نشریه‌ای را از توقیف در آوریم؟ آیا توانسته‌ایم مانع بازداشت فردی شویم و یا او را از زندان در آوریم؟ آیا می‌توانیم مانع بدرفتاری با متهمان در زندان شویم و اگر کسی بدرفتاری کرد می‌توانیم آن را به پای میز عدالت بکشانیم؟

تا آنجا که من به یاد دارم فقط یک بار آقای کروبی توانست آقای لقمانیان نماینده مردم همدان در مجلس ششم را از زندان بیرون بکشد و این ماجرا دیگر تکرار نشده است.

مورد آقای لقمانیان قاعدتا نمی تواند موثر بودن ما را توجیه کند چرا که گفته‌اند النادر کالمعدوم!

با این حساب، ما اصلاح طلبان به چه کاری مشغولیم؟ خب البته موارد نقض حقوق بشر و نحوه عملکرد نهادهای حاکم را با زبان و قلم خود نقد می‌کنیم و برخی نیز برای ورود به نهادهای تصمیم‌گیری، وارد فعالیت های انتخاباتی می‌شویم.

آیا این فعالیت‌ها، کمکی به بهبود اوضاع کرده و یا می‌کند؟ من در این باره بسیار تردید دارم.

اگر بخواهم با زبانی گزنده سخن بگویم، باید اعتراف کنم که ما اصلاح طلبان بیش از هشت سال است که مانند اسب عصاری دور خود می‌چرخیم و واژه‌ها و عباراتی را مدام تکرار می‌کنیم. مخاطبان ما هم عموما کسانی هستند که خود از آگاهی لازم در مورد آنچه در جریان است و آنچه باید در جریان باشد، برخوردارند و به نظرم نمی‌رسد نوشته‌ها و گفته‌های ما کمک شایانی به آنها کند. در عین حال، ما به دلیل محدودیت‌های ساختاری امکان گسترش مخاطبان خود را نداریم و عملا حرف و سخن ما – اگر هم گاهی تازگی داشته باشد – از دایره مشتریان دائم ما فراتر نمی‌رود و همه گیر نمی‌شود.

در این میان اما در حالی که ما به گفتن و نوشتن خویش دلخوشیم، نظام سیاسی دو بهره اصلی از رفتار ما می‌برد. بهره نخست آن، این است که با معرفی کردن ما به عنوان دشمنی که می‌خواهد باورهای سیاسی و اعتقادی حاکم را نابود کند، حامیان ساده دلش را فریب می‌دهد، و آنها را در حال بسیج نگه می‌دارد و از توجه به ناکامی‌های دولت برای حل مشکلات جامعه منحرفشان می‌کند.

هر گاه هم که این حامیان ساده دل بر اثر فشارهای عینی وارده بر مردم اطراف خود زبان به پرسش و انتقاد می‌گشایند، نظام سیاسی ریشه تمام مشکلات و دلیل حل نشدن آنها را به همین گفته‌ها و نوشته‌های ما نسبت می‌دهد و خود را از معرض فشار نیروهای خود در امان می‌دارد و یا به عبارتی فشار آنها را به سمت ما منحرف می‌کند.

بهره دوم اما، استفاده‌ای است که نظام سیاسی در مقابل منتقدان بین‌المللی خود از رفتار ما می‌کند. هر گاه نهادهای حقوق بشری از عملکرد دولت ایران انتقاد می‌کنند، حکومت با استناد به همین حرف‌هایی که ما می‌زنیم، وضع آزادی بیان در ایران را بسیار بهتر از کشورهای همسایه معرفی می‌کند.

البته شاید وضع آزادی بیان در ایران از برخی از کشورهای همسایه اندکی بهتر باشد، اما مشکل ما این است که برای نقد و بیان، هیچ حاشیه امنیتی وجود ندارد و عموم منتقدان با پذیرش انواع خطرها و دستکم تحمل بار عظیمی از اضطراب و ناامنی به بیان محدود آراء و نظرات خود مبادرت می‌کنند.

اگر حاشیه‌ای امن هر چند باریک، برای آزادی بیان و یا هر اقدام مسالمت جویانه دیگری وجود داشت، می‌توانست خود گامی به پیش باشد، اما همه می‌دانیم که هیچ حاشیه امنی وجود ندارد و هیچکس با هر نوع ادبیاتی و در هر زمینه‌ای نمی‌تواند مطمئن باشد که ناگهان سر از بازداشت و زندان در نخواهد آورد.

حال من این سوال را مطرح می‌کنم که آیا بیان یک سلسله مسائل تکراری برای مخاطبانی محدود و ثابت آن هم به بهای به جان خریدن ناامنی روانی دائمی برای خود و خانواده، در حالی که طرف مقابل از آن، دو بهره عمده می‌برد به صلاح ماست؟

به گمانم با یک حساب سرانگشتی می‌توان به این نتیجه رسید که ما با اصرار بر این روش، عملا به صورت نیرویی در دست رقیب در آمده‌ایم و شاید بتوان گفت که برخی از محافل آنها ما را به بازی گرفته اند!

بنابراین آیا بهتر نیست که ما اعلام کنیم که در چنین شرایطی تا تاریخ معینی حاضر به انجام هیچ نوع عمل سیاسی نیستیم و سکوت می‌کنیم؟

این مساله از یک جهت دیگر نیز دارای اهمیت است. دولت آقای احمدی نژاد به علت تحریم‌های رو به گسترش خارجی و تصمیم‌‌های غیر کارشناسی‌اش، در حال اثبات ناکارامدی کامل خود به سخت باورترین نیروهای نظام است. طبیعی است که محافلی در داخل این دولت علاقمندند تا این ناکارامدی را به حساب منتقدان بنویسند و در صورت ضرورت آنها را قربانی برملا شدن ضعف‌های بنیادی دولت کنند.

با این حساب، در حالی که واقعیت در حال زبان گشودن است، ما چه اصراری داریم که به جای واقعیت سخن بگوییم و خود را سیبل نیروهای افراطی نظام کنیم؟

ما می‌توانیم از حوزه سیاست قهر کنیم و مادامی که نظام سیاسی خود را به ایجاد حاشیه‌ای امن – هر چند محدود – برای فعالیت های مسالمت آمیز و قانونی نیازمند ندیده است، به آن فضا باز نگردیم.

به هر حال، جمهوری اسلامی باید برای شهروندان ایرانی روشن کند که می‌خواهد یک حکومت کاملا بسته باشد یا حکومتی با پذیرش حداقلی از تنوع و تکثر. اگر مورد اول است که هیچ! خود می‌داند و زندگی در این دنیای رو به تغییر و تلاطم، اما اگر دومی است، حاشیه‌ای امنیتی تعریف شده و قانونمندی را می‌طلبد تا هر فعالی هر آن خود را در معرض بازداشت ناگهانی احساس نکند.

در واقع نیاز ما به فعالیت، کمتر از نیاز نظام به فعالیت ما نیست! این حرف را شگفت می‌یابید، اما باور کنید که قهر ما از حوزه قدرت آنرا به اثبات خواهد رساند.