رای بدهیم یا رای ندهیم؟

رشید اسماعیلی
رشید اسماعیلی

جمهوری اسلامی 12 فروردین امسال سی ساله شد، در تمام این سی سال مراجعه به صندوق آرا به مثابه یک تکنولوژی پیچیده سیاسی در خدمت اهداف جمهوری اسلامی بوده است، انتخابات در جمهوری اسلامی بالماسکۀ غریبی است که همیشه به سود میزبان تمام شده ؛ جز در یک مورد که اشتباه محاسباتی شورای نگهبان در مورد تایید صلاحیت محمد خاتمی باعث شد افسار قوه مجریه تا حدودی از دست حاکمان واقعی کشور خارج شود.

 اگر چه بعد از مدتی هستۀ اصلی قدرت با طراحی انواع سناریو ها، اعمال فشار، خالی کردن  اطراف خاتمی از اصلاح طلبان پایدار و سرمایه گذاری روی ضعفهای شخصیتی محمد خاتمی توانست افسار دولت اصلاحات را نیز به دست گیرد تا آنجا که نهایتا دور دوم این دولت به “نام اصلاحات” بود و به “کام اقتدار گرایان”. نهایتا نیز ضعف و بی کفایتی اصلاح طلبان موجب شد تا “نظام” بتواند با برگزاری یک انتخابات مهندسی شده و چند لایه ته ماندۀ بساط اصلاح طلبی را نیز جمع کند و محمود احمدی نژاد را بر صدر نشاند.

رفتار سیاسی جمهوری اسلامی چه در ادارۀ داخلی کشور و مواجهه با مشکلات درونی و چه در مقابله با چالشهای سیاست خارجی همواره غامض، پیش بینی ناپذیر و البته مبتنی بر اصل بقا بوده است؛ هستۀ اصلی قدرت طی این سی سال نشان داده است برای در انحصار داشتن منابع اصلی قدرت و ثروت، بر خلاف رژیم شاه از هوشمندی و البته بی رحمی کافی بهره مند است؛ به عبارت دیگر الیگارشی حاکم در جمهوری اسلامی اگر چه در تامین معیشت مردم و حرکت دادن کشور در مسیر توسعه از حداقل کارآمدی و کفایت محروم است اما برای اعمال سلطه بر جامعه و سرکوب هر نوع جنبش اعتراضی یا اصلاح طلبانه و در نتیجه حفظ تسلط خود بر منابع قدرت و ثروت از حداکثر  پیچیدگی و کارآمدی  برخوردار است. در این میان آنچه می تواند موجب  تعجب باشد نوع سیاست ساده سازی شده اپوزیسیون در مواجهه با چنین نظامی است، اینگونه است که طی سی سال اخیر جمهوری اسلامی در قیاس با مخالفینش در اوج قوت بوده است و اپوزیسیونش درحضیض ضعف. سردرگمی، اقدامات عجولانه و نیاندیشیده و فقدان استراتژی قدرتهای بین المللی در مواجهه با جمهوری اسلامی هم که وصفش نگفتنی است.

در چنین شرایطی بازهم به فصل انتخاباتی دیگر رسیده ایم؛ و آوازهای پر سرو صدا اما بی محتوایی از این سو وآن سو  سر داده می شود که: ای ایها الناس برای نجات کشور با تمام قوت در انتخابات شرکت می کنیم یا برای نجات کشور با تمام قوت در انتخابات شرکت نمی کنیم ! این دو مواجهه با مسئله انتخابات نمونه ای از همان سیاست ساده سازی شدۀ طیفهای افراطی یا تفریطی مدعی دموکراسی خواهی است. با این حال همواره و با فرا رسیدن موعد هر انتخابات و بخصوص انتخابات ریاست جمهوری بحث در مورد شرکت یا عدم شرکت در انتخابات به داغ ترین بحث همۀ نیروهای سیاسی و گروههای اجتماعی تبدیل می شود. جمعی “تحریم انتخابات” را راهی برای مشروعیت زدایی از جمهوری اسلامی  و وسیله ای برای نجات کشور می دانند و بعضی دیگر “شرکت در انتخابات” را مرهم درد و راه رهایی می پندارند. حالا بازهم همان پرسش همیشگی: 22 خرداد آنگونه که بخش وسیعی از اصلاح طلبان می گویند “مسئولانه” به حوزه های رای گیری برویم و “حماسه” بیافرینیم و به این ترتیب “احساس پیروزی”کنیم و به تحریمی ها فحش بدهیم  یا آنگونه که  طیفهایی از اپوزیسیون، علی الخصوص در خارج از کشور می گویند “شجاعانه و آگاهانه “در خانه زیر کولر بنشینیم و از نوشیدن سن ایچ یا چیزهای دیگر “لذت” ببریم و به شرکت کنندگان در انتخابات پوزخند بزنیم؟!

استدلال هواداران تحریم چیست؟ مشروعیت زدایی از حکومت از طریق عدم شرکت در انتخابات همان ستونی است که خیمۀ تحریم بر آن بنا شده است. طی سی سال اخیر عده ای در آستانۀ هر انتخابات بر طبل تحریم کوبیده اند و معتقدند با عدم شرکت در انتخابات می توان جمهوری اسلامی را از پا در آورد؛ سیاست تحریم  اما تا کنون آشکارا شکست خورده است، تحریمی ها عملا نتوانسته اند سیاستشان را به یک نیروی اجتماعی موثر تبدیل کنند، تحریم وقتی می تواند به مقصود اصلی اش یعنی مشروعیت زدایی برسد که حداقل 65 تا 70 درصد مردم از این الگو پیروی کنند و پای صندوقهای رای نروند، این اتفاقی است که طی سی سال اخیر هرگز روی نداده است. انتخابات دور دوم شوراها و نهمین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری تنها انتخاباتی بودند که تحریم تا حدودی توانست به یک نیروی اجتماعی تبدیل شود، تحریم دومین انتخابات شوراها که جزء آزادترین انتخابات تاریخ معاصر ایران بود عملا باعث شد یک فرصت خوب برای ورود برخی نیروهای اپوزیسیون داخل کشور به شوراها و در نتیجه شکسته شدن یکی از بزرگترین تابوهای جمهوری اسلامی از دست برود، البته نتیجۀ آن انتخابات بیشتر از آنکه تحت تاثیر تبلیغات نیروهای تحریم طلب باشد تحت تاثیر جو عمومی دلسردی در جامعه و به وجود آمدن برخی امیدها ناشی از تحولات بین المللی وقت بود.[1]

 در واقع این جو عمومی داخلی و بین المللی بود که مشوق مردم برای عدم شرکت در انتخابات شد، هر چند در همان انتخابات هم بیش از 40 درصد مردم در انتخابات شرکت کردند، در نهمین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری هم تحریم اگر چه نیرویی نسبتا موثر بود اما عملا بیش از آنکه به یک نیروی اجتماعی تبدیل شود، یک حرکت پر سر و صدای سیاسی بود، امروز اگر چه عمدۀ اصلاح طلبان می کوشند گناه شکست سنگین خود در انتخابات نهم را به گردن تحریمی ها بیاندازند اما هر ناظر بی طرفی شهادت خواهد داد که علت اصلی شکست اصلاح طلبان ضعف و بی کفایتی خودشان بود؛ آنها با عملکرد 8 سالۀ خود و با پیش گرفتن سیاست تسلیم زیر عناوینی مثل اعتدال و آرامش فعال، جامعه را نسبت به صداقت و کارایی خودشان به شدت دچار شک و تردید کردند؛ داستان دعواهای درونیشان در آن دوره هم که خود «یکی داستان است پر آب چشم». به هر حال اولین مقصر شکست اصلاحات کسی نبود جز محمد خاتمی و اصلاح طلبانی که دنباله روی محض و کورکورانه از او را الگوی عمل سیاسی خود قرار داده بوده اند و البته گویا هنوز هم بر اساس همان الگو عمل می کنند.

 سیاست تحریم در این 30 سال دستاورد مثبتی نداشته است، تحریم تحت شرایطی می تواند یک تاکتیک موثر باشد اما تا کنون هر گز شرایط لازم برای یک تحریم موثر فراهم نشده است به این ترتیب طی این سالها تحریم طلبی عملا به رویکردی برای تخلیۀ احساسات و عصبانیت گروههای به شدت معترض یا به شدت تحت فشار سیاسی یا یک ژست تنزه طلبانۀ اخلاقی تبدیل شده است، بی آنکه دستاورد سیاسی مشخصی داشته باشد.هیچکدام از پیش بینی های تحریمی ها طی 4 سال اخیر جامۀ تحقق به خود نپوشید، اگر چه طی این مدتها نیروهای تحریمی در داخل کشور مقاومتی شایسته ستایش در برابر سرکوب نشان دادند و نقش پر رنگی در افشای ماهیت فاشیستی دولت نهم داشتند و در این راه هزینۀ زیادی پرداختند اما هرگز آنگونه که برخی شان مدعی بودند نتوانستند یک نا فرمانی مدنی گسترده را سازمان دهند یا به قول خودشان به “تقویت جامعۀ مدنی و جنبشهای اجتماعی” مشغول شوند.

در انتخابات پیش رو نیز به نظر می رسد زمینه اجتماعی برای سامان دادن یک تحریم موثر به هیچ وجه فراهم نباشد، مردم به شدت ناراضیند و خواهان تغییر وضعیت موجود از طریق عزل انتخاباتی احمدی نژاد هستند، به احتمال قریب به یقین درصد قابل توجهی از مردم بی توجه به نداهای تحریم در انتخابات شرکت خواهند کرد و این یعنی شکست سیاسی تحریم وتبدیل آن به همان ژست تنزه طلبانۀ پیش گفته.

اما آیا نقد تحریم به معنای قبول سیاست اسطوره سازی از صندوقهای رای جمهوری اسلامی است؟ این همان کاریست که اصلاح طلبان می کنند:تنها ره رهایی صندوق انتخابات ! آنها بیش از آنکه رویکردی واقع بینانه و عقلانی به انتخابات داشته باشند با نگاهی رمانتیک به صندوقهای آرا، متاثر از همان رمانتیسمی که  تارو پود فرهنگ سیاسی ما را تشکیل می دهد، مدام از “حماسه ای دیگر” می گویند.در این شعار انتخاباتی برخی اصلاح طلبان که  “صد واقعه چون دوم خرداد بسازیم” طنز تلخی نهفته است، گویا اصلاح طلبان می دانند که حتی 99 دوم خرداد دیگر هم نمی تواند گره از کار فرو بستۀ دموکراسی در ایران بگشاید و آنها امید دارند صدمین دوم خرداد مشکل را حل کند، حالا تازه 22 خرداد قرار است دومیش باشد ! واقعیت این است که اگر بنا باشد در بر همان پاشنه ای بچرخد که در هشت سالۀ خاتمی چرخید حتی هزار دوم خرداد دیگر هم چارۀ کار نخواهد بود، خصوصا که حالا بخش عمدۀ اصلاح طلبان به این نتیجه رسیده اند که  باید از آن هشت سال هم معتدل تر- بخوانید بدون خط قرمز تر!- باشند، و دیگر شنیدن کلماتی نظیر دموکراسی و حقوق بشر حتی از دهان برجسته ترین اصلاح طلبان به کاری مشکل و گاه آرزویی محال تبدیل شده است، صحبت همه از انقلاب سبز  سیدی است!

خب پس با این اوصاف چکار کنیم؟ آخر رای بدهیم یا رای ندهیم؟ واقعیت این است که زمین بازی ما در این انتخابات را طبق معمول جمهوری اسلامی مشخص کرده است، ما طبق معمول باید از بین چهار کاندیدایی دست به انتخاب بزنیم که هست و نیست خود را در گروی بقای جمهوری اسلامی می دانند و مهمترین خط قرمزشان همین است.باید از بین چهار کاندیدایی دست به انتخاب بزنیم که همۀ شان حکم حکومتی را قبول دارند و عملا اختیارات رهبری را فراتر از قانون اساسی می دانند. ما البته با واقعیت دیگری هم مواجهیم:موجودی به نام محمود احمدی نژاد! او کشور را به مسیری می برد که به عقیده بسیاری فرجامی بهتر از هرج و مرج محض و از هم گسسستن  شیرازۀ تمام امور کشور نخواهد داشت. در این میان تحلیل دیگری هم هست که   عده ی کمی از افراد ارائه می کنند و مطابق آن حضور احمدی نژاد در قدرت زمینۀ تسهیل گذار به دموکراسی را فراهم می کند، این البته تحلیلی است که درست یا غلط با توجه به فضای عمومی کشور گوش شنوایی پیدا نمی کند، به احتمال زیاد  طرح چنین تحلیل در فضای علنی کشور نتیجه ای جز “هو” شدن نخواهد داشت. در عین حال تدوین هر نوع استراتژی سیاسی(و نه اخلاقی) برای شرکت یا عدم شرکت اگر بدون توجه به واقعیت فضای عمومی جامعه طراحی شود جز بی اثر ساختن تلاشها و انزوای سیاسی دموکراسی خواهان نتیجه ای در بر نخواهد داشت. امروز تعداد کسانی که می خواهند از شر احمدی نژاد خلاص شوند آنچنان زیاد است که هیچ نیروی سیاسی واقع گرا نمی تواند نسبت به آنها بی تفاوت باشد با توجه به همین واقعیت است که ما باید در فرصت اندک باقی مانده بکوشیم این انتخابات را  در درجۀ اول به عرصه ای برای مبارزه با اقتدار گرایی و بنیادگرایی( شکست احمدی نژاد شکست بنیادگرایی، فاشیسم و تحجر است) و در مرحله بعد به میدانی برای استفاده از تمام ظرفیتهای موجود در انتخابات جهت پیگیری خواست توسعه، دموکراسی و حقوق بشر و دفاع پارادیگماتیک و سیاسی از این  خواستهای اساسی تبدیل کنیم.

در شرایط فعلی باید به دنبال این باشیم که ضمن کمک به خواست اصلی یعنی شکست احمدی نژاد بکوشیم انتخاب نهایی مردم را به سوی انتخابی احسن به سود توسعه، دموکراسی و حقوق بشر سوق دهیم. باید ببینیم با توجه به اطرافیان و برنامه های انتخاباتی نامزدها پیروزی کدامشان بر احمدی نژاد ما را به هدف نزدیک تر می کند و برای پیروزی هم او تلاش کنیم.

به هر حال در گام اول آنچه که بیش از هر چیز ضروری است حضور پر حجم مردم در انتخابات است، نباید اجازه دهیم احمدی نژاد در دور اول پیروز شود؛دو مرحله ای شدن انتخابات به معنای شکست قطعی احمدی نژاد خواهد بود؛ این محتاج حضور گستردۀ مردم و خصوصا طبقۀ متوسط شهری پای صندوقهای رای است. حضور وسیع طبقه متوسط، توطئه تقلب در انتخابات را نا کام خواهد گذاشت، اگر چه ما در وضعیتی آنچنان دشوار و پیچیده قرار گرفته ایم که هم شرکت مان در انتخابات به سود جمهوری اسلامی تمام می شود و هم عدم شرکتمان، اما در عین حال معتقدم  امروز هر رایی که به صندوقها نریزیم به صورت اتوماتیک به کیسۀ خشن ترین و اقتدارگرا ترین بخش حاکمیت جمهوری اسلامی خواهد رفت، پس بهتر است در انتخابات 22 خرداد شرکت کنیم و دیگران را نیز راضی کنیم تا رای بدهند و در عین حال - ضمن اینکه نباید نسبت به هیچ یک از کاندیداهای مورد تایید شورای نگهبان جمهوری اسلامی دچار توهم باشیم - بکوشیم از بین دو کاندیدای منتسب به اصلاحات آن کسی جایگزین احمدی نژاد شود که انتخابش طیف وسیع تری از مطالبات دموکراتیک را پوشش می دهد. در مورد این گزارۀ اخیردر همین فرصت کوتاه باید بیشتر تامل کرد، بیشتر نوشت و بیشتر به گفتگو نشست.

 

پی نوشت

1 ـ آنچه در مورد وجود میل به تغییر برون زا در بخش گسترده ای از افکار عمومی در مقطع زمانی خاصی نوشته شد تنها گزاره ای توصیفی است و به معنای تایید این میل نیست