نگاهی به فیلم “حفره روباه” اثر “ جان کامرون میچل”
بکا در سرزمین عجایب
” بکا” و “ هاوی” با بازی “ نیکول کیدمن” و “ آرون اکهارت” زوج جوانی هستند که شش ماه پیش فرزند چهار ساله شان را در تصادف از دست داده اند. حالا همه چیز از حالت تعادل خارج شده و بکا دچار حالت های روانی ست.
او سعی دارد همراه با همسرش برای بهبود وضع بحرانی موجود تمهیدی بیندیشد و در اولین اقدام در گروه های درمانی عضو می شود اما هنگامی که روابط مذهبی و فرامادی آنها را می بیند از آنجا که مناسبات مذهبی را قبول ندارد، با گروه درگیر می شود. سوگواری و شیوه پذیرش غم از دست دادن فرزند توسط گروه روانشناسی، به نظرش مضحک می آید. او به همسرش اظهار می دارد که مذهب را قبول ندارد و هنگامی که یکی از اعضای گروه درمانی فرزند از دست رفته اش را به “ فرشته ای که خدا به او احتیاج داشته است” تشبیه می کند، با خشم به آنها جواب می دهد که “خوب چرا خودش یک فرشته نساخت؟ مگر او خدا نیست؟ می توانست فرشته خودش را بسازد” و با حالتی ناخوشایند جلسه را ترک می گوید.
عدم پذیرش باورهای دینی نسبت به مرگ، اگرچه برای انسان امروزی در زندگی شهری و مدرن، واقعی و منطقی است اما تحمل درد را برای بازماندگان سخت تر می کند. این مصداق برای بکا نیز اتفاق می افتد و او را در بحران عمیق تری قرار می دهد. او از آنجایی که به متافیزیک و دعاهایی برای آمرزش اعتقاد ندارد سعی در یافتن راه حلی عملی و رفتاری که نمودی در دنیای واقعی داشته باشد می کند.
بدون آنکه حالات تشویش همسرش که مرحم درد اوست را درک کند، سعی دارد محیط اطرافش را از هرآنچه او را به یاد پسرش می اندازد خالی کند. وسایل بازی، فیلم های یادگاری، نقاشی ها و … به مرور از خانه آنها حذف می شود. اما هیچ کدام از این نبودهای فیریکی قلب داغدار بکا را تسکین نمی دهد.
در مرحله بعدی او اقدام به فروش خانه می کند و در همین میان با پسر نوجوانی که باعث مرگ فرزندش بوده آشنا می شود و در نهایت می داند که باید مرگ را همچون بسیاری از وقایع زندگی پذیرفت. اگرچه دشوار اما بهترین راه مقابله با وقایع، درک و پذیرش آنهاست.
مادر بکا نیز سال ها قبل فرزندش را از دست داده . پسرش اعتیاد داشته و بنا به گفته بکا “آوردوز” کرده است، اما همچون بکا، مرگ فرزند برای او فراموش ناشدنی ست و این همان چیزی ست که بکا از مقام قیاس این دو، یعنی مرگ برادر و مرگ فرزند تفره می رود و گاهی عواطف مادرش را با جدال های لفظی جریحه دار می کند. بکا تصور می کند چون برادر او در اثر اعتیاد فوت کرده است نمی تواند برای مادرش غم و اندوهی دائمی را به همراه داشته باشد و در اثر سوء برداشت از این مفهوم با مادر درگیر می شود.
اگرچه مرگ نزدیکان تجربه ای شخصی ست و از هر فرد به فردی دیگر قابل تفهیم نیست اما باز هم مبنایی از اشتراکات را با خود به همراه دارد. اشتراکاتی که اگرچه بکا در همدردی با مادرش از آن فرار می کند اما در نهایت می پذیرد که مرگ فرزند، وقوع تلخ ترین اتفاق زندگی ست و چگونگی حادث شدن آن برای بازماندگان درجه اول تفاوتی ندارد.
“نیکل کیدمن” این بار در نقش بکا برخلاف چند فیلم اخیرش، باز به دنیای نقش های دشوار و جذاب بر گشته است. وی علاوه بر بازیگر به عنوان تهیه کننده ای موفق در “ حفره خرگوش” ظاهر شده است. نقشی متفاوت که روند کند فیلمنامه از زیبایی های آن کاسته است اما در مجموع، توانمندی های فردی کیدمن توانسته مادری با اندوه بزرگِ را با تمام زوایای پنهانش به تصویر بکشد. تعمد کارگردان در ارائه اثری با جنبه های حداقلی ملودرام ملموس است.
عنوان فیلم “ حفره خرگوش” یادآور قسمتی از ورود آلیس به سرزمین عجایب از طریق سوراخ خرگوش است. تکنیکی که این بار “کامرون میچل”، کارگردان این فیلم آن را به مثابه ورود بکا به دنیای عجیبی که تا قبل از مرگ فرزندش تجربه نکرده است در نظر می گیرد. حفره خرگوش اقتباسی از کتاب “ دیوید لیندسی آبایر” و برنده جایزه نوبل است. کتابی که اجرای نمایشنامه آن نیزبا بازی “سینتیا نیکسون” و “جان اسلانری” موفقیت آمیز بوده است.
فیلم روندی کند دارد اما موسیقی تاثیرگذار آن وجه دراماتیک داستان را پررنگ می کند.
نیکل کیدمن برای بازی در این فیلم کاندیدای دریافت هشتاد و سومین جایزه اسکار بود که موفق به دریافت آن نشد.
شناسنامه ی فیلم:
کارگردان : جان کامرون میشل
تهیه کننده:نیکول کیدمن
نویسنده: دیوید لینزی ابری
فیلم بردار :فرانک جی .دمارکو
موزیک: آنتون سنکو
بازیگران: نیکول کیدمن، آرون اکهارت، دایان ویست
زمان فیلم:91دقیقه