انتخاب مجید مجیدی به عنوان رئیس هیات داوران جشنواره فجر و خروج فیلم محمد از بخش رقابتی
اینجایی که امروز مجید مجیدی ایستاده، حاصل یک پروسه طولانی است. پروسه حرکت در “صراط مستقیم”. اگر امروز، سه ماه پیش از آغاز جشنواره فیلم فجر، نام او به عنوان رئیس هیاتی اعلام میشود که داورانش هنوز مشخص نیست و جدیدترین ساختهاش، درباره پیامبر اسلام، از بخش رقابتی به خاطر شان و منزلتش خارج میشود، دلیل ندارد جز حرکت آرام مجیدی روی یک خط مستقیم از ابتدای انقلاب که امروز به ثمر رسیده است. جایگاهی که دیگرانی نظیر حاتمیکیا به خاطر حرکت زیگزاگی به آن نرسیدند، امروز در اختیار مجید مجیدی است. او که مجموعه کاملیست از آنچه هنر اسلامی و انقلابی میطلبد. کم و بیش آشنا به تکنیک، شناخته شده در جشنوارههای جهانی، معتقد به نظام و باورمند به اسلام و مهمتر از همه پایبند به خط صافی که جلو پایش گذاشته شده؛ خطی که تا امروز اگر لحظهای کوتاه هم از آن خارج شده، خیلی زود به آن بازگشته. بدون کمترین تمرد و مقاومت.
مجیدی ابتدای انقلاب، بازیگر فیلمهای دیگران بود. حرف از زمانی است که مخملباف، محمدرضا هنرمند و محمد کاسبی از وسط حوزه هنری، خیلی زود به پشت دوربین رسیده بودند و برای جلو دوربین، پشت کرده به ستارههای سینمای پیشین، دنبال یک چهره جدید، مطابق با ملزومات آن روزها میگشتند. مجیدی همان چهرهای بود که جلو دوربین سینمای دهه شصت باید میرفت و نقشهایی را بازی میکرد که همه سمت و سوی ایدئولوژیک داشتند. از بازی در نقش معلم کمونیست فیلم “دو چشم بیسو” که به سبک فیلمفارسی متجاوز و بدکار است، تا بازی در نقش چپ تواب فیلم “بایکوت” یا حضور در نقش سیدعلی اندرزگو در فیلم “تیرباران”. دوره بازیگری مجیدی اما خیلی زود و در انتهای دهه شصت به پایان رسید. مخملباف دچار شک شده بود، محمدرضا هنرمند به سمت سینمای سرگرمیساز رفته بود و از حوزه هنری با آن همه تبلیغات و طمطراق کسی جز مجیدی باقی نمانده بود که پشت دوربین بنشیند و فیلم بسازد. اولین فیلمش به نام بدوک را با فیلمنامه نویسندهای انقلابی و متعهد سیدمهدی شجاعی جلو دوربین برد. فیلمی که به خاطر سیاهنمایی مورد حمله قرار گرفت اما بعد از دیدار مجیدی و شجاعی با رهبر جمهوری اسلامی و نظر مثبت علی خامنهای، به اکران در سینما و نمایش در تلویزیون رسید.
دوران رونق مخملباف و کیارستمی در جشنوارههای جهانی بود. فیلمسازانی که هر چند با هر جایزه، پرچم جمهوری اسلامی را بالا میبردند، اما یکیشان به نظام و باورهای سابقش پشت کرده بود و دیگری محصول کانون پرورش فکری قبل از انقلاب بود. نظام در عرصه بینالمللی هم فیلمساز خودش را میخواست. کسی که آینه تمامنمای واقعیت نظام باشد؛ بدون قیقاج و اعوجاج! فیلم بچههای آسمان بهترین فرصت برای رونمایی از مجیدی ِ جهانی بود. فیلمی که در بین پنج فیلم برتر خارجی زبان اسکار قرار گرفت و کارگردان نظام بدون رعایت قوانین مراسم، بدون لباس رسمی و با کاپشن، در تالار حضور پیدا کرد. بچههای آسمان باید فخر سینمای اسلامی میشد. پس در کنارحضور در جشنوارههای بینالمللی، تئوریسن سینمای امنیتی، مسعود فراستی هم به میدان آمد تا اثر متوسط مجیدی را تا حد یک شاهکار بالا ببرد. از سال هفتاد- آغاز فیلمسازی مجیدی- تا سال هفتاد و پنج و حضورش در اسکار، زمان زیادی سپری نشده بود. اما مجیدی ناگهان از فیلمساز تازه کار به مرتبه فیلمساز شناخته شده بینالمللی جمهوری اسلامی رسید. مسیری که باید ادامه پیدا میکرد و بیشک مثل اصغر فرهادی یا کیارستمی پایانش به مجسمه اسکار و نخل طلا برسد.
اگر فیلمسازان دیگر بعد از بردن جوایز جهانی خود در شرایط بهتر میدیدند و به سمت آرزوهای حرفهای خود مثل همکاری با ژولیت بینوش و مونیکا بلوچی میرفتند، مجیدی ِ نظام این اعتبار کسب شده را فقط خرج نظام میکرد. “آواز گنجشکها” را ساخته بود. فیلمی که در بطنش پیام “فدا شدن جمع برای فرد” را داشت. ماهیهایی که همه باید بمیرند تا “شاهماهی” زنده بماند. فیلم جایزه جشنواره برلین را برد و چند روز بعد، مجیدی به جای مصاحبه درباره فیلمش یا رویاپردازی برای ساختن فیلمی با ستارههای بینالمللی، در سخنانی عبدالکریم سروش را به خاطر توهین به پیامبر اسلام کافر خطاب کرد.
حضور مجیدی به عنوان کارگردان فیلم تبلیغاتی میرحسین موسوی شاید تنها گاف او، آن هم ناخواسته و ندانسته، بود. انتخابات باشکوه نظام، ناگهان تبدیل به فتنه شد ،اما مجیدی خیلی زود خرج خود را از این “انحراف” جدا کرد و در شهریور سال ۸۸ با مقام رهبری دیدار کرد و گفت “آقا حالمان بد است!”
حال بدی که خیلی زود به یک پروژه میلیاردی پیوند خورد و مجیدی با بهترین تکنسینهای سینمای غرب و بازیگران ایرانی، فیلمی درباره زندگی آخرین پیامبر را کلید زد. فیلمی که قرار است در سطح جهانی و به عنوان نشانی از سینمای اصیل و مورد تایید نظام جمهوری اسلامی به نمایش در بیاید و اکران وسیعی داشته باشد. و این شاید آخرین پرده مجیدی باشد. رسیدن به جایگاه ویژه. جایگاه مقام عظمای سینما. آنقدر که فیلمش را نه به خاطر کیفیت یا خواست کارگردان، که به خاطر شان و مقامش در بخش غیررقابتی قرار بدهند. کاری که نه برای فیلم زندگی آیتالله خمینی- ساخته بهروز افخمی- شد و نه فیلم بازتاب دهنده ظهر عاشورا- رستاخیز ساخته احمدرضا درویش-. مجیدی در سی و سومین جشنواره فیلم فجر به عنوان رئیس هیات داوران و البته کارگردان الگو نظام ایفای نقش خواهد کرد. در حالی که فیلمش پیشاپیش در مقامی بالاتر از تمام محصولات سینمای ایران، دور از رقابت با فیلمهایی که لابد شهروند درجه دو سینما هستند، در بخش غیررقابتی به نمایش در میآید تا زمان اکران جهانی و سراسریاش برسد.
در هنگامه بستری شدن رهبر جمهوری اسلامی در بیمارستان، هنرمندانی که به عیادت رفته بودند، کم و بیش مورد خشم و عتاب مردم قرار گرفتند. در این بین شاید کمتر کسی مجید مجیدی را هدف قرار داد. شاید دلیلش این باشد که او به چشم نمیآید. او چنان در نظام حل و ذوب شده که چنین حضورهایی یا روضهاش برای مسلمانان کشمیر اصلا توجهی جلب نمیکند. انگار که او خود ِ خود نظام است؛ از سر تا پا. از پائین تا بالا.