چه شد که بوی استبداد به مشام تان رسید؟ چرا با این همه تاخیر؟ مشکل به حس شامه شما ارتباط دارد یا به خویشاوندی با کانون های قدرت مطلقه که شما را در حدی که انتظار داشته اید تحویل نگرفته اند؟ با وجود تاخیر بزرگ در کشف استبداد که همواره شکلهای گوناگون آن پیش روی تان بوده و چه بسا چسبیده به نوک دماغ تان و در بیت محترم تان از آن می گفته اند و می گفته اید، به شما صبح به خیر می گویم. دم تان گرم و زبان تان تیز که هنوز به چاقوی سردار نقدی و امثالهم بریده نشده است. برای شما کف می زنیم. نگوئید به تشویق و تایید “خارج از کشوری ها” نیاز ندارید. بسیاری از آن چه گفته و شنیده می شود، از باب تحبیب این طرفی ها و راه باز کردن به قلوب رسانه های به قول شما بیگانه و ضد انقلاب است، وگرنه تا همین جا هم شما را آزاد نگذاشته بودند تا از قانونمندی بگوئید. حالا هم معلوم نیست شما تا کجا می توانید ادامه بدهید. معلوم نیست، خویشاوندان تا کجا شما را در جای یک پرده نمایش تحمل می کنند. بازیگر پرده ای از نمایش دموکراسی پارلمانی شده اید، که یکی از برادران حاکم و تازه کار، دارد با ناشیگری بازی را به هم می زند و بساط نمایش را در هم می ریزد. یادش رفته است که شما در بکش بکش های جامعه مدنی پس از انتخابات ۸۸، بیش از همه به پرو پای احمدی نژاد از این بابت می پیچیدید که چرا درست و حسابی، آن گونه که خواست دموکراتیک شخص شماست، زنان بدحجاب را به سیخ نمی کشد و آنها را خانه نشین نمی کند. حال آن که جای نگرانی نبود و نیمه ی زنانه جمعیت، از انتخابات ۸۸ ببعد از برکت حضور احمدی نژاد و خوش رقصی نیروهای پلیسی و امنیتی و قوه قضائیه برای او، در موقعیت بدتری قرار گرفته اند. هرگز نفهمیدیم چرا خواهان بدتر شدن وضعیت زنان ایران شدید. در هر حال شاید با شاخ و شانه کشیدن برای زنان، در حوزه رویکرد اپوزیسیونی درون ساختاری، داشتید دستگرمی می کردید. پس از چند سال، در این حوزه شاخص شدید و حوزه نقد را گسترش دادید. تا به این جا رسیدید که چسبیده اید به اصول فراموش شده ای از قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران. یعنی به اصول ۸۴ و ۸۸. پیش از راه یافتن به مجلس، ما که امروز خارج از کشوری شده ایم، یکی از موارد برجسته اتهامات ضد انقلابی مان این بود که می خواستیم اصول ۸۴ و ۸۸، در باره نمایندگان مجلس ششم که مختصری در مجلس، ساز و کار قوه قضائیه را نقد می کردند، اجرائی بشود. البته چنان که افتد و دانی نشد. ولی در عوض ما شدیم خارج از کشوری و شماها شدید نمایندگان مردم در مجالس بعدی. همان وقت ها بوی استبداد تمام فضای مطبوعاتی و غیر مطبوعاتی را پر کرده بود. افسوس که شامه شما تیز نبود. بوی کباب شدن پوست و گوشت و استخوان خیلی ها از آن جمله ما و دوستانی که همین حرفهای با تاخیر شما را تکرار می کردیم، به مشام تان نرسید.
با همه این ها، صبح به خیر آقای علی مطهری:
هر وجدانی که درون ساختار حقیقی نظام جمهوری اسلامی ایران، بیدار بشود، یک پیروزی برای تاریخ پر تلاطم ملتی است که از بس داغ استبداد بر تن و جانش نشسته، اندکی آرام می گیرد. افسوس که در آن نظم بی مروت، در برابر یک وجدان که عبث عبث آگاه می شود، صد نوحه خوان و مداح و شکنجه گر و زندانبان و دزد و چپاولگر قد می کشد تا نظم بی مروت از هم فرو نپاشد. همین که پای یکی شان به زندان های خودساخته می رسد، دست تمام ضد انقلاب داخل و خارج را از پشت می بندند و اعتباری برای نظمی که در پناهش مال و مکنت اندوخته اند، باقی نمی گذارند. با این وصف همین نادره وجدان های آگاه شده، بستر امیدی است که سر بر بالین آن می نهیم و لب از لعن و نفرین تازه وارد ها به جمع جان نثاران، البته فرو می بندیم. آموخته ایم از این تاریخ بی مروت که در کنار اقیانوس از تشنگی بمیریم و به قطره ای رفع عطش کنیم. به شما خیر مقدم می گوئیم که از احمد خاتمی فاصله گرفته اید و به ما هرچند مشروط و با صدها اما و اگر، نزدیک شده اید. بخواهید و نخواهید چنین شده است. آن را پاس می داریم.
شما راست می گوئید. اصول ۸۴ و ۸۸ تکیه گاه اظهارات نمایندگان در مجلس است. عباس جعفری دولت آبادی دادستان تهران، راست نمی گوید. او کاری به کار این دو اصل ندارد. رفته است سراغ اصل مهجور و متروک ۲۰ قانون اساسی که به موجب آن: “همه افراد ملت، اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند.” و به اصل ۲۲ استناد می کند که به موجب آن “حیثیت افراد مصون از تعرض است”. دادستان تهران تعریفی از “افراد” مندرج در اصول ۲۰ و ۲۲ دارد که فقط مقاماتی مانند محمد رضا رحیمی معاون احمدی نژاد را در بر می گیرد و به مقتولین کهریزک و مانند آنها سرایت نمی کند. از نظر دادستان در این دو اصل، فقط جماعت خاصی در حمایت قانون و مصون از تعرض اعلام شده اند. همه آنها که در ۳۴ سال عمر جمهوری اسلامی و هشت سال اخیر از این عمر، به مال و جان و شرافت شان تعرض شده است آدم نبوده اند و در تعریف دادستان از “فرد” جا نمی گیرند. تفسیر قانون اساسی متناسب با سیاست های حذف که دوره به دوره جمعی تازه را شامل می شود، انجام می شود. هر آن کس که در جمهوری اسلامی ایران، همین قانون اساسی کم ظرفیت را جدی بگیرد، رفتنی است. حتی شما.
جائی گفته اید: “رئیس قوه قضائیه بهتر است به جای شعار دادن در باره فتنه به حل آن بپردازد و حل آن مستلزم وجود یک قوه قضائیه مستقل است، نه قوه ای که از این نهاد و آن دفتر و از دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی تاثیر پذیرد.“، به یقین به نظم بی مروت قضائی- امنیتی که از هر نااهلی فرمان می برد تا قانون را دور بزند، پشت کرده اید. این جان کلام شما ست و فرقی نمی کند چرا و چگونه وجدان شما حساس و آگاه شده است؟ با همین رویکرد، خشت اول از سرنوشتی متفاوت و پر حادثه را کار گذاشته اید. چرا برای شما کف نزنیم؟
اینک علی مطهری در صف ما ایستاده و هرچند انکار کند، ما اصرار می کنیم بر همسوئی او با همه وجدان های حساس و آگاه که می گویند بدون قوه قضائیه مستقل، قانون اساسی در بهترین و دموکراتیک ترین شکل خود، قابل اجرا نیست. با او همصدا هستیم: در غیر قانونی بودن حصر موسوی، کروبی، رهنورد. بر این باور که در ایران قوه قضائیه مفقود است. با این یقین که وقتی احمد خاتمی یا دیگران می گویند آنها “محارب” و “مفسد فی الارض” هستند، و ریاست تزئینی قوه قضائیه جرات نمی کند جیک بزند و بگوید بدون محاکمه منصفانه و صدور حکم نهائی، سخنانی از این دست مصداق جرم است و مرتکب باید پاسخگو بشود، معنای در خود نهفته اش این است که در کشور قوه قضائیه ای وجود ندارد. تردید نداریم یک دم و دستگاهی هست که به ربودن سه شخصیت مشهور خودی، باید وجهه قضائی بدهد. همین.
حصر و حبس خانگی و مانند آن، پوششی است بر “آدم ربائی” که حکومت نسبت به سه تن از مشاهیر خودی، مرتکب شده و بی آن که اساسا قوه قضائیه در ماجرا عددی باشد، ریاست بر این قوه، از این آدم ربائی حکومتی دفاع می کند. رئیس قوه قضائیه هنوز نمی داند یک اصل در قانون اساسی دارند به نام اصل برائت که به شماره ۳۷ ثبت شده است. او هنوز نمی داند از برای تظاهر به برخورداری از دانش قضائی هم که شده خوب است باری در مصاحبه ها گریزی به قانون بزند و در دیدارهای خصوصی به دادستان تهران هم یاد آور بشود دو اصل ۲۰ و ۲۲ که در برگیرنده حمایت قانون و عدم تعرض به حیثیت افراد است، خاص رحیمی و مرتضوی و بسیار تافته های جدا بافته از سلسله مفسدان نیست. از آن بیش چرا دستکم بیسوادی خود را مخفی نمی کند؟ مشاور را برای این وقت ها گذاشته اند. به نظر می رسد مشاور ایشان، آن یکی اخوی دیگر است که ریاست بر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه را دارد و اخیرا با هیئت پارلمانی اروپا پالوده می خورد.
در بیدادگاهی با این مشخصات، هر وجدان خفته ای که درون ساختار حقیقی کشور بیدار بشود و شجاعانه در یک نظم فاسد مبتنی بر خویشاوندی که خود حلقه ای از آن است، شکاف بیاندازد، گامی است که راه را هموار می کند برای بسیار اطلاع رسانی ها و گزارش نویسی ها که دیری است دفتر آن را بسته اند. دفتری را که بسته اند اکنون به انگیزه محبوس بودن بدون حکم قضائی سه تن از چهره های متصل به نظام، باز گشوده شده است. کسانی درون کشور به بازگشودن آن همت کرده اند که در امنیت و آسایش به سر می برند. همین قدر که این سخنوران، خطر می کنند و امنیت و آسایش خود را به خطر می اندازند و با وصله های تن خود از استقلال قوه قضائیه می گویند، رویکردی است به سمت “تغییر”. گذاری است از یک مرحله به مرحله ای دیگر که شعار آبکی “مجلس در راس امور است” را مضحکه می کند. خیر پیش!