روز شنبه ششم تیرماه است، وارد سومین هفته از اعتراضات نسبت به انتخابات رسوا و متقلبانه شده ایم و گویی امواج این اعتراضات از پی هم، میلی به سکون و سکوت ندارد.
رخدادهای امروز علیه زنان سرزمین من، یکی از شرم آور ترین اقدامات دستگاههای امنیتی در تاریخ اعتراضات سیاسی علیه زنان محسوب می شود.
دهها تن از زنانی و مادرانی که دچار زخم های روانی در اعتراضات پس از انتخابات و دیگر دوره های اعتراضات سیاسی ایران بودند، تصمیم گرفتند با روشن کردن شمع، یاد خاطره کشته های اعتراضات را در پارک لاله تهران گرامی دارند.
مادران عزادار، در فراخوان ۴ تیرماه، گفته بودند که در یک حرکت نمادین، شنبه هر هفته ساعت ۷ تا ۸ بعدازظهر اطراف استخر پارک لاله گرد هم می آیند و با در دست گرفتن عکس فرزندان خود، شمع روشن میکنند.
کاری که امروز ششم تیرماه، مطابق وعده، اغاز شد اما در پایان، شمع های ان زیر دست وپای ماموران وحشی لباس شخص خرد شد و خود شمع آجین شدند.
اگرچه حضور تاثیر گذار و پر قدرت زنان در اعتراضات دو هفته گذشته، این اعتراضات را به عنوان برگ زرینی در کارنامه سیاسی زنان ایران ثبت کرده بود اما، امروز روز زنان بود، طرف مقابله دشوار ماموران زنان بودند و مجروحان و بازداشت شدگان نیز زن بودند.
طبق معمول چند ساعتی زودتر به محل رسیدم و شروع به شناسایی وضعیت جمعیتی متغیر و متفاوت پارک کردم.
ماموران از جهت های مختلف پارک لاله را در محاصره خود قرار داده بودند و حجم بیشتر ماموران در ضلع جنوبی و غربی پارک مستقر بودند. در این بخش صدها مامور لباس شخصی با پارک بی ضابطه موتور سیکلت های خود، با برخوردی خشن از ورود جوانان به پارک جلوگیری می کردند.
ماموران ترکیبی بود از نیروهای انتظامی اعم از زن و مرد، نیروهای بسیج و تیپ های جدید با موهای فر، سبیل های جاهلی با هیکل های به غایت متفاوت از ماموران میدانی برخورد با تظاهرات که از ادبیات چاله میدانی برای متفرق کردن مردمی که تعداد انها لحظه به لحظه افزون می شد.
اینجا و انجا با جوانانی که خواستار ورود به پارک بپدند درگیری های کلامی و گاه فیزیکی پیش می آمد.
در ضلع جنوبی ابنمای پارک به یکباره سر و صدای چند زن به جیغ و شیون تبدیل شد. دهها مامور ملبس به لباس نیروی انتظامی با باتوم های الکتریکی به جان چند زنی افتاده بودند که معلوم نبود چه جرمی داشتند چرا که هنوز هیچ اقدامی صورت نگرفته بود.
ضربات باتوم بی مهابا به سر و بدن نحیف زنان فرود می آمد و به قطع می توان گفت تمام مردانی که در صحنه حاضر بودند، آرزوی باز شدن زمین و فرو رفتن در آن را داشتند، چرا که غیر از مامورانی که وحشیانه قربانیان را زیر ضربات خود خرد می کردند، عده ای دیگر از ماموران پشت به آنان و در حالت تهاجمی به ان دسته از مردمی زل زده بودند که ناباورانه به این برخورد غیر انسانی خیره شده بودند.
باتوم ها را مردانی با محاسن بلند و کوتاه بر سر و صورت زنان می زدند و هیچکس از مردمان حاضر در پارک نیز جرات نمی کرد مداخله کند چرا که هزاران نیروی پیاده و موتوری که در بخش های مختلف پارک لاله مستقر بودند، همه چیز را زیر نظر داشتند.
در نقاطی از پارک بین برخی از مردم با ضاربان برخورد پیش آمد که در آنی، دهها مامور با موتورسیکلت های خود سر می رسیدند.
زنان چادر مشکی که ماسک های سفید زده بودند نیز، امروز به کمک یاران- به ظاهر مردشان- آمده بودند تا اگر زنی مقاومت کرد آنها به کمک ماموران بیایند.
زن جوانی که در ابتدای گزارش به آن اشاره شد و به همراه کودکی خردسال در پارک حضور داشت، توسط همین زنان، کشان کشان به طرف خودروی ون نیروی انتظامی که پنجره هایش با میله های آهنین محصور شده بود، و در خیابان ضلع جنوبی پارک، متوقف شده بود، برده شد، در حالیکه کودک، که دختر بچه ای ۷ - ۸ ساله بود، همچنان فریاد می کشید.
ضجه ها و گریه های کودک همراه نیز در دل سنگ آنان اثر نگذاشت و بالاخره زن که تا آخرین لحظات استمداد می طلبید از مقابل دیدگان حیران مردم، محو شد.
در گوشه ای دیگر از این نقطه که قرار بود محلی آرام برای روشن کردن شمع و عزاداری باشد و اکنون به صحنه زشت کتک زدن زنان توسط ماموران دولت کودتا تبدیل شده بود، زنی از درد و سوزش چشم شیون می کرد.
او در مقابل ماموران مقاومت کرده بود و یک سرهنگ نیروی انتظامی درشت هیکل قد کوتاه با پوستی آفتاب سوخته و با ته ریش که نقش فرماندهی را بر عهده داشت به صورتش گاز اشک آور اسپری کرد.
ماموران گویی تعمد داشتند تا تحقیرانه خشونت بورزند، پای زن را گرفته و بر روی چمن های سبز پارک لاله می کشیدندش. فریادهای او هم کمکی برایش نبود و سرانجامش، محبوس شدن در همان خودرویی بود که چندی قبل تر زن جوان را به داخل آن برده بودند.
پس از آن، فرمانده میدان که سه قپه طلایی بر شانه هایش بود، سراغ زن مسنی رفت که به عصایش تکیه داده بود و آرام این صحنه های غیر انسانی را نظاره می کرد.
در سیمای زن مسن اما درشت هیکل که همچون قهرمانان قصه های کهن استوار و آرام بر عصای خود تکیه زده بود، گویی تکرار تاریخ را می شد نظاره کرد.
فرمانده میدان با تمام توان باتوم را بر سر و هیکل زن می کوبید و جملاتی رکیک هم نثارش می کرد.
دهان فرمانده کف کرده بود و صورتش برافروخته شده بود و لحظه به لحظه زیر شرم ناشی از ضرب و شتم مادری پیر، سیاه و سیاه تر می شد.
زن مسن، بارها در حالی که کتک می خورد، با گفتن “آفرین”، تلاش بی انجام فرمانده را به سخره گرفته بود و مرد با قپه های طلا، درمانده تر با ضربات بیشتر و سنگینتر، پاسخ آرامش و متانت زن را می داد.
سرانجام درحالیکه فرمانده از شدت شرم و خستگی، خیس عرق شد و عرق ابتدا زیر بغل ها و سپس تمامی وجودش را شرمنده کرد و نفس هایش را به شماره انداخت، زن نستوه زیر بار آن ضربات باتوم سکندری خورد و بین زمین و هوا دستش را به شانه من تکیه داد و به آرامی در حالیکه همچنان لبخند به لب داشت، بر روی جدول یکی از خیابانهای پارک نشست.
فرمانده و ماموران که برای دقایقی زیر فشار خرد کننده نگاهها و اعتراضات ایستادگی کرده بودند، با به زانو در آوردن زن استوار، صحنه را ترک کردند.
شدت و قبح برخوردها به گونه ای بود که زنانی که قرار داشتند با هم مراسم روشن کردن شمع به مناسبت گرامیداشت قربانیان را برگزار کنند، هرگز فرصت نکردند تا سرنوشت این اراده را نظاره کنند.
در جنوب پارک، هزاران مامور نیروی انتظامی به حالت آماده باش بر روی موتور های خود سوار بوده و یا درون خودروها به انتظار فرمان ورود به پارک نشسته بودند.
این عده حاظر به مداخله که ناظر صحنه های برخورد ماموران با مردم در ظلع جنوبی بودند، همکاران خود را در پارک مورد تشویق قرار می دادند و نسبت به غرولند مردمی که در حاشیه پارک نسبت به ماموران اعتراض می کردند، واکنش های بی ادبانه ای داشتند و مانع پیوستن مردم به مضروبان می شدند.
نیروهای انتظامی از ساعت ۵ بعد از ظهر با مینی بوس های غیر نظامی در اطراف پارک مستقر شده بودند و چند هزار تنی هم با لباس و یا با لباس شخصی، در بخش های مختلف پارک کشیک می کشیدند و هر حرکتی را زیر نظر داشتند.
پارک بزرگ لاله که در تقاطع بلوار کشاورز و خیابان امیر آباد شمالی واقع است از ۳ طرف در محاصره نیروی انتظامی بود و این عده مانع از تجمع مردم به هر صورتی بودند.
در جای جای پارک، ماموران در حال تعقیب افرادی بودند که گمان می کردند به سودای پیوستن به این اراده زنانه به این نقطه کشیده شده بودند.
گریز، نتیجه ای نداشت چرا که فراری فقط فرصت می کرد چند قدمی از دست مامور بگریزد و فورا توسط لباس شخصی ها و یا ماموران رسمی بازداشت می شد و تا رسیدن به بازداشتگاههای سیار مورد ضرب و شتم قرار می گرفتند.
ماموران مرد امروز گویی از مقتدای تشنه قدرت خود فتوایی خاص گرفته بودند چراکه حتی رعایت مسایل شرعی را هم نمی کردند و موها و دست و بازوی زنان را محکم گرفته، انها را در میان بازوان خود قفل کرده و جابجا می کردند.
برخورد با برگزار کنندگان شام غریبان شهدای جمهوریت، تا ساعت ۸ شب ادامه داشت و از آن ساعت نیز عده ای که ملبس به لباس های پلنگی با لکه های قهوهای تیره و روشن بودند، با باتوم های بلند تر و سنگین تر و گاه لوله های قطور فلزی، با موتور و وانت جای نیروی انتظامی را در پارک گرفتند.
انها که قیافه هایشان نشان از میانسالی داشت، به نظر اعضای بسیج می رسیدند که کارشان در ان ساعت نه برخورد با معترضان که دیگر اثری از آنان در پارک مشاهده نمی شد، که ایجاد رعب و وحشت بود.
آنها خطاب به مردم فریاد می زدند که مجبور هستند امشب پارک خود را عوض کنند و به کسانیکه در گوشه گوشه های پارک متوقف می شدند، با لحنی توهین آمیز، فرمان حرکت می دادند.
بر روی یکی از خودروهای حامل این عده نوشته بود “حافظان امنیت مردم و یاوران رهبر” و برای کسانیکه قدم زدن شبانه در این پارک را برای تمدد اعصاب، انتخاب کرده اند، این شعارنوشته ها کاملا بی معنی جلوه می کرد.
ششم تیر ماه تا قبل از پایان آن، به برگی زرین از مبارزات زنان مردم ایران تبدیل شد، زنانی که آمده بودند تا به یاد قربانیان حوادث پس از انتخابات شمعی روشن کنند، اما خود شمع آجین شدند.
مادران عزادار، عنوان اولین گردهمایی زنان پس از حوادث سال ۸۸، از ان پس کم و بیش هر هفته در یکی از پارکهای تهران تجمع خود را ادامه دادند و یک سال پس از ماجرای رشادت نخست، نام خود را به مناسبت سبعیت به کار رفته در سرکوب خود در جریان ششم تیر ۸۸، به مادران پارک لاله تغییر دادند. این مادران که در دوره های مختلف اعتراضات پس از انقلاب ۵۷، فرزندی را از دست داده بودند، اکنون خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکل، آزادی بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی و محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان جنایات سیاسی در ایران و رفع تبعیض جنسیتی در قوانین ایران هستند.