کنفرانس آناپولیس که ممکن است تضعیف حماس، ثبات سیاسی در لبنان و بریدن سوریه از محور تهران را به دنبال داشته باشد، خبر بدی برای جمهوری اسلامی است، اما ممکن است از زوایهای کاملا غیر مرسوم خبر خوبی هم برای آن باشد.
اشتباه نکنید. منظورم از خبر خوب آن نیست که این کنفرانس همانطور که رهبران ایران آرزو میکنند، شکست بخورد و به هیچ نتیجه ملموسی منجر نشود. حتی به عکس، موفقیت کنفرانس آناپولیس میتواند خبر خوبی برای ایران باشد!
حالا توضیح میدهم.
یکی از علتهایی که سبب اعمال فشار منطقهای و بینالمللی علیه جمهوری اسلامی شده است، بسط نفوذ آن در خاورمیانه بخصوص در محور عراق – سوریه – لبنان – فلسطین است. آنچه اعراب منطقه، اسراییل و حامیان بینالمللی آنها را به هراس انداخته همین بسط نفوذ ایران است که میتواند توازن قوا در خاورمیانه را به نفع ایران به هم بزند و دست نظام اسلامی ایران را برای نابودی اسراییل و استقرار رژیمهای سیاسی مشابه خود در کشورهای منطقه باز بگذارد.
شاید تصور فوق بی شباهت به افسانه نباشد، اما حتی در این صورت نیز تغییری در اصل معادله حاصل نمی شود چرا که هم ایران و هم قدرتهایی که به مقابله با آن برخاستهاند باورشان شده است که ایران در حال تبدیل شدن به قدرت برتر در کل خاورمیانه است با این تفاوت که دولتمردان جمهوری اسلامی این برتری را دلیلی بر عدم امکان تعرض نظامی به ایران و یا شکست محتوم چنین اقدامی میدانند در حالی که کشورهای مقابل آن، این برتری را دلیلی موجه برای خنثی سازی قدرت جمهوری اسلامی و شاید حتی نابودی آن با استفاده از ابزار تحریم و زور قلمداد میکنند.
اگر من به جای تصمیمگیران جمهوری اسلامی بودم، آنچه را که نفوذ یا برتری ایران در خاور میانه مینامند، دستمایه یک حرکت آشتی جویانه با جهان برای تثبیت قدرت کشور به عنوان یک ملت – دولت قرار میدادم و از این رهگذر منافع کثیری را نصیب ملت خود میکردم.
من اما تصمیم گیر نیستم و تصمیمگیران نیز مانند امثال من نمیاندیشند. آنان فعلا در مسیری میشتابند که روز به روز احتمال رویارویی را افزایش میدهد.
بدین ترتیب، نفوذی که باید قاتوق نانمان شود، دارد بلای جانمان میشود!
در این میان ممکن است کسانی از ما ایرانیان آرزو کنیم که ای کاش چنین نفوذی از راههای دیگر خنثی می شد تا زمینه بروز جنگ علیه کشور از میان می رفت و یا تضعیف میشد.
موفقیت کنفرانس آناپولیس میتواند آرزوی این دسته از ایرانیان خیالی را برآروده کند چرا که از یک سو، با بریدن سوریه از ایران، راه دسترسی جمهوری اسلامی به لبنان و فلسطین سد میشود و عملا ایران از امکان بازی در آن مناطق باز میماند و بدین وسیله قدرتش محدود میشود.
این وضعیت قاعدتا بسیاری از اعراب و قدرتهای بزرگ جهانی را از میل توسل به زور علیه ایران دور خواهد کرد و به روند دیپلماتیک فرصت بیشتری خواهد داد.
از طرف دیگر، آن دسته از مقامهای ایرانی که موقعیت منطقهای کشور را دلیلی بر عدم امکان حمله و ضرورت تداوم سیاست خارجی تهاجمی میدانند با قطع ارتباط موثر ایران با گروههای لبنانی و فلسطینی و احساس تنهایی در منطقه، به گزینه مصالحه بیشتر خواهند اندیشید و یا در صورت اصرار بر شیوه خود، در مقابل رقیبان عملگرای خود در ساختار حاکم، منطق کنونی خود را بی اثر و تیغ خود را زنگ زده و کند خواهند یافت.
در هر حال، بحرانهای خاورمیانه به صورت زنجیروار به هم گره خوردهاند و حل یکی از آنها از راه مسالمتآمیز راه را برای حل مسالمت آمیز سایرین هموار خواهد کرد.
ظاهرا در برخی شرایط تاریخی، قدرت، امنیت نمیآورد بویژه هنگامی که این قدرت با یک قدرت عظیمتر از خود در تضاد باشد. در چنین شرایطی اگر نباید گفت «درود بر ضعف» قاعدتا نباید هم گفت «درود بر قدرت».