باور کنیم سزاوار این تقدیر نیستیم

بیژن صف سری
بیژن صف سری

می گویند شهر شلوغ است و صدا به صدا نمی رسد، می گویند در دارالخلافه، حکم، حکم دلار است که بی توپ و تانک کشور را به تسخیر در آورده است می گویند سرنخ همه فساد ها به بیت “آقا ” وصل است وفدائیان حضرتش از او تبری می جویند وحتی مصباح یزدی ازمصلحت روزگار به ویلچر پناهنده می شود تا عذر غیبت او در مجلس خبرگان باشد، می گویند همه در رقابتند و با خندیدن به ریش “اقا” از هم سبقت می گیرند می گوینداین روز ها “بور” کردن ولی امر مسلمین از اوجب واجبات است و ریشخند به حکم حکومتی واجب کفایی است، می گویند به میمنت ومبارکی بین دو حزب قومی ( کومله و دمکرات) اتحادی میمون شگل گرفته و سند تجزیه امضا کرده اند می گویند فوج فوج کارگر بی معیشب و جان به لب رسیده را از کار بی کار کرده اند تا مبادا با “اغتشاش” این زحمت کشان، انقلاب سرخ،این بار در بلاد اسلام صورت بگیرد، می گویند نفت را به ازای لقمه ای نان می فروشند، و گندم در صدر واردات است می گویندوزیر مالیه از رواج سفته بازی در بازار ارز شانه خالی می کند و اعلام آچماز کرده استو بلاخره اینکه صدای طبل جنگ این بار رسا تر از همیشه به گوش می رسدو وقت ویرانی این اب و خاک توسط بیگانگان فرا رسیده است.

دیگر نه موضوعیت انتخابات ریاست جمهوری و نه جدال بین قدرت طلبان حکومتی و نه حرف های خوش باورانهدر باب اصلاح نظام و نه حتی نابسامانی وضعیت معاش مردم، هیچ یک قادر به انحراف اذهان عمومی ازاحتمال یورش بیگانگان به مام وطن نمی شود، این بار نشانه ها ی آتش افروزی از سوی بیگانگان چنان مانند پازل در کنار هم قرار گرفته اند که نمی توان احتمال وقوع جنگی خانمان سوز را نادیده گرفت وبه تحلیل های خوش باورانه کسانی که احتمال هر نوع حمله ویرانگر به ایران را بلوف و لولویی برای ترساندن می خوانند، دل خوش داشت.

حالا دیگرهمه اخبار مربوط به ایران بوی باروت می دهد، از یک سو شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی قطعنامه ‌ای با ابراز “نگرانی جدی” درمورد افزایش فعالیت‌های غنی‌سازی اورانیوم در ایران را به تصویب می رساند و روسیه و چین هم باا ین قطعنامه موافقت می کنند، و از سوی دیگر نتانیا هو نخست وزیر اسرائیل ازاین اب گل الود بهره می برد خود را محق در حمله به ایران می بیند و لابی های صهیونیستی هم در سنای امریکا اوبا را تحریک به فرماندهی این یورش می کنند…

با چنین اوصافی که نه تنها برشدت دلواپسی های ملت ایران بلکه بر نگرانی دیگر مردم جهان در سراسر کیتی هم افزوده است باز هم این پر سش تاریخی در ذهن متبادر می گردد که چه باید کرد؟ و نقش ملت ایران در این مجادلات ناخواسته چیست؟ آیا بایددرسکوتنظارهگرباشیموبه تقدیرنا خواسته ای که از سوی رژیم منفعت طلب و چپاولگربرای ما رقم خورده است تن دهیم؟یا باید در این برهه حساس از تاریخ، آن هم بعد از سی و چهار سال تحمل و صبوریوآزمون و خطا های سرنوشت ساز، از امید داشتن به اصلاح نظام تا دلخوش داشتن به وعده وعید گروه ها و مخالفان رژیم و ایضا جامعه جهانی، قطع امید کنیم وخود برخیزیم وبا تکیه به اتحاد و همبستگی،فارغ از همه تئوری های آزادی طلبی، نه تنها برای حفظ تمامیتارضیزادگاه خود بلکه در مقابل بیگانگان و گروهی غارتگر حاکم بر سرنوشتمان، دفاع کنیم؟و پرسش تعمق بر انگیزدیگراین است که براستی چرا تا کنون با سکوت خود چنین میدانی به رژیم خود کامه داده ایم تا جهانی قصد ترک تازی به خود دهد و پس ازتحریم های حقارت بار تا مرز حمله به این کهنه دیار خواب را بر ما اشفته سازد؟

حکایت امروز ما حکایت مردمی است که پس از سال ها نسبت به خطایی که مرتکب شده اند، واقفند اما شهامت تصحیح اشتباه خود را نداریم و در چنبره ترس از خطای دیگر، چنان گرفتاریم که قادر به تغیر وضعیت موجود نیستیم، می گویند میگویند روزی عباس علی کیوان قزوینی در یکی از مساجد کرمان سخنرانی می کرد و هزاران مستمع به دور او جمع بودند، کیوان که از سخنرانان بنام دوره خود محسوب می شد در آن روز کیفیت قتل مشتاق را (عارف درویش مسلکی که بدست مردم کرمان بنابه فتوای ملاعبدالله نامی به طرزفجیعی کشته شد) چنان فصیح و دقیق وموثر بیان کرد که تمام اهل مجلس به گریه افتادند چنان که گویی روضه عاشورا شنیده بودند، چون سخن کیوان تمام شد رو به مستمعین خود کرد و گفت: ای مردم کرمان امروز دیگر وجوبالا زماست که همه شما یک لعنت به روح پدران خود که در قتل مشتاق شریک بودند نثار کنید، می گویند همه مستمعین لعنتی بلند فرستادند و بیش باد گفتند آنچنانکه صلوات بلند ختم می کنند حال حکایت امروز ما است که روزی صد بار بر کرده خود در سال ۵۷ که انقلاب می نامیم لعنت می فرستیم اما حاضر نیستیم برای تغیر وضعیت موجود گامی موثر بر داریم و مدام در دلواپسی از فردا بسر می بریم در حالیکه با یک جنبش همگانی و یک پارچه، دست کم ضمن ساقط کردن مسببین شرایط امروز، مانع از یورش بیگانگان به مام وطن خواهیم بود و از تبعات بلای خانمانسوز جنگی که نظامبهصرفبقایخودبرماتحمیلمیکندودیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد در امان خواهیم بود، ولی افسوس که در طی همه این سال ها به رغم ایجاد فضای مناسب برای یک جنبش همگانی و کسب ازادی به قول صادق هدایت همچون خان باجی ها همتی جز نک و نال و نفرین کردن نداشتیم تا با همه پوست وخون خود به درک این گفته از ارسطو نائل گردیم که گفته است هر ملتی سزاوارحکومتی است که بر آنها حکم می رانند.

رقم قتل ما به دست رقیب /چون مخالف نداشت شد تصویب