حکومت‌ها نمی‌توانند با ذهنیت‌های جدید بجنگند

محمدرضا یزدان پناه
محمدرضا یزدان پناه

» مصاحبه روز با فرهاد خسروخاور

انجمن فرهنگی ـ– اجتماعی ایرانیان فرانسه، عصر روز گذشته، میزبان دکتر فرهادخسروخاور، جامعه شناس و فیلسوف سرشناس ایرانی مقیم فرانسه بود.

فرهاد خسروخاور، استاد مدرسه عالی مطالعات علوم اجتماعی پاریس است و کتاب ها و مقالات متعددی از او در حوزه های مختلف اجتماعی، جامعه شناسی سیاسی، مردم شناسی و فلسفه در کشورهای مختلف جهان به چاپ رسیده است.

خسروخاور به چند زبان زنده دنیا تسلط دارد و همکاری و مصاحبه هایی با میشل هانری، فیلسوف و آلن تورن، جامعه شناس مشهور فرانسوی داشته است.

آخرین کتاب او درباره جنبش سبز در ایران و ارتباط آن با انقلاب های عربی است که به زبان انگلیسی در آمریکا منتشر شده است.

خسروخاور روز گذشته به بهانه انتشار این کتاب، به توضیح دیدگاه های خود درباره تفاوت ها و تشابهات جنبش سبز با انقلاب های عربی پرداخت.

او با بیان مقدمه ای درباره حرکت های اجتماعی منطقه خاورمیانه در دهه های گذشته، گفت که این حرکت ها یا مانند حرکت جمال عبدالناصر در مصر دارای خصلت های سکولاریستی و ناسیونالیستی عرب بودند و یا مانند ۴۰ سال گذشته، از جمله انقلاب ۱۳۵۷ ایران و دیگر تحولات مشابه، بر مبنای اسلام بنیادگرا بنا شده بودند.

خسروخاور انقلاب های اخیر در کشورهای عربی را حرکت های اجتماعی با ویژگی های منحصر به فرد دانست که نمی توان با قاطعیت درباره خوب یا بد بودن آنها نظر داد.

او در توضیح بیشتری گفت که این انقلاب ها هم ابعاد دموکراتیک دارند و هم ابعاد اسلامگرایانه و قضاوت درباره تأثیرات مثبت یا منفی آنها بر دموکراتیزاسیون کشورهای عربی و خاورمیانه حداقل در شرایط کنونی امکان پذیر نیست.

استاد مدرسه عالی مطالعات علوم اجتماعی در پاریس، در عین حال گفت که به نظر او انقلاب های اخیر در کشورهای عربی صرفا دارای ذات اسلامیستی بنیادگرایانه نیستند، شباهتی به انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران ندارند و در عین حال در موارد متعددی از جنبش سبز در ایران تأثیر گرفته اند.

او بر مبنای سفر خود به کشورهای انقلاب زده منطقه مانند تونس، گفت و گوهای متعدد با چهره های شاخص انقلابی، بخصوص در میان جوانان و تحقیقات بر روی رسانه های عرب زبان، گفت که اکثر انقلابیون در کشورهای عربی بر تأثیرگیری انقلاب های خود از جنبش سبز در ایران تأکید دارند.

خسروخاور یکی از اصلی ترین و مهم ترین خصوصیات جنبش سبز را در مطرح کردن فردگرایی و فردیت دانست و شاخص این موضوع را در شعار “رأی من کجاست” عنوان کرد.

به گفته وی، این شعار و دیگر خصوصیات جنبش سبز نشاندهنده آن بود که این جنبش برای اولین بار در ایران، فردیت شهروندان را به روی عرصه سیاسی و اجتماعی کشور آورد و باعث شد تا واژه ها و مفاهیمی مانند امت و ملت جای خود را به شهروند بدهند.

خسروخاور افزود که بر مبنای آمار رسمی و غیررسمی، ایران بیشترین میزان تحصیلات عالی و جمعیت جوان را در میان تمام کشورهای عربی و اسلامی دارد و از این میزان حتی از مصر که جمعیتی بیشتر از ایران دارد نیز پیش است.

وی این میزان بالای آموزش عالی و تسلط جوانان ایرانی بر تکنولوژی های مدرن مانند اینترنت، موبایل های هوشمند و شبکه های اجتماعی مانند فیسبوک را بسیار مثبت و مهم تلقی کرد و گفت که تمام مطالعات اجتماعی و مردم شناسی نشان می دهد که منطقه خاورمیانه و آسیای مرکزی، آخرین مناطق جهان هستند که در آنها حرکت های اجتماعی علیه استبداد و با هدف دموکراسی وجود دارد.

این جامعه شناس مقیم فرانسه در عین حال جنبش سبز را یک جنبش تمام شده و سرکوب شده دانست و دلیل این مسئله را همان تفاوت های این جنبش با انقلاب های دیگر عربی بیان کرد.

به گفته او، در انقلاب های اخیر عرب، مدیریت کلاسیک بر جنبش وجود نداشت اما در ایران رهبران جنبش سبز و در رأس آنها میرحسین موسوی و مهدی کروبی، در تلاش برای مدیریت جنبش بودند اما این دو به علت آنکه خواسته ها و مطالبات خود را در چارچوب نظام و ایدئولوژی حاکم پیگیری می کردند، شکست خوردند.

خسروخاور در توضیح بیشتری افزود: “در اوج حرکت سبز در ایران، رسانه هایی مانند الشرق الاوسط، الجزیره و دیگر رسانه های مهم جهان عرب، با حسرت به تحولات ایران نگاه می کردند. آنها در تحلیل های خود می گفتند که در آخرین حرکت اجتماعی ضداستبدادی عربی که در سال‌های ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ و با عنوان کفایه در مصر جریان داشت، تنها چهار یا پنج هزار نفر در خیابان ها حاضر می شدند اما در ایران میلیون ها نفر به خیابان می آیند.”

وی یکی دیگر از تشابهات جنبش سبز با انقلاب های عربی را در استقلال آنها از روشنفکران دانست و گفت: “در انقلاب های عربی روشنفکران نه تنها نقش پیشرو نداشتند بلکه نقش مخربی هم ایفا کردند و بسیاری از آنها هم علیه انقلاب موضع گیری و عمل می کردند.”

خسروخاور تأکید کرد که جنبش سبز و انقلاب های عربی، باعث تولد نسل جدیدی از روشنفکران شدند. روشنفکرانی که به گفته او، ابزارشان اینترنت، شبکه های اجتماعی، موبایل های دوربین دار و… است.

به گفته این استاد مدرسه عالی مطالعات علوم اجتماعی در پاریس، این روشنفکری با روشنفکری سارتری و فرانسوی متفاوت است.

او در عین تأکید بر پایان یافتن جنبش سبز، گفت که سرکوب حرکت های اجتماعی در حافظه اجتماعی باقی می ماند.

به گفته وی، حرکت های اجتماعی سرکوب می شوند اما محو نمی شوند و در حافظه جامعه انباشت می شوند.

خسروخاور، جنبش سبز را دارای تأثیرات فوق العاده ای بر ذهنیت جامعه ایرانی نامید و گفت که حکومت ها نمی توانند با ذهنیت های جدید بجنگند.

او فردگرایی و فردیت، شهروندی، حرکت به سمت اسقاط نظام سیاسی خداسالارانه و بی حاصلی اصلاح طلبی مانند آنچه پیش از جنبش سبز مطرح بود را از اصلی ترین ذهنیت ها و نتایج جنبش سبز بر جامعه ایران دانست.

با فرهاد خسروخاور، استاد مدرسه عالی مطالعات علوم اجتماعی در پاریس، در حاشیه سخنرانی در انجمن فرهنگی ـ– اجتماعی ایرانیان فرانسه[وال دومارن]، گفت و گوی کوتاهی انجام دادم.

 

شما در سخنرانی خود به طور مرتب از پدیده ای که به جنبش سبز مشهور است با عنوان حرکت سبز نام بردید. آیا شما تفاوت هایی میان این دو تعریف قائل هستید؟

نه اصلا حرکت و جنبش از نظر من کاملا مترادف هستند. کلمه mouvement در انگلیسی و فرانسوی به معنای حرکت است اما از نظر من حرکت و جنبش هیچ تفاوت بنیادینی ندارند. البته در جامعه شناسی ما مفهوم جنبش نداریم، حرکت درست است.

 

اشاره کردید که رسانه های جهان عرب به جنبش سبز در ایران غبطه می خوردند. چه اتفاقی افتاد که عرب هایی که به جنبش اجتماعی ایران حسادت می کردند، یک سال بعد توانستند انقلاب های خود را با موفقیت به اتمام برسانند اما در ایران چنین نشد؟

این مسئله واقعا اساسی است که باید بسیار روی آن بحث شود. به طور خیلی خلاصه بگویم دلیل اصلی این بود که در ایران حرکت سبز یک حرکت کلاسیک بود که رهبرانش مشخص بودند و رهبران آن هم کاملا مخالف این بودند که حرکت سبز از نظام جمهوری اسلامی فراتر برود.

 

نقش سرکوب حکومت در شکست جنبش سبز چقدر بود؟

حکومت از سرکوب استفاده کرد و موفق شد برای اینکه حرکت سبز در قالب حکومت حرکت می کرد. اگر همراهان حرکت سبز در همان چند روز اول می رفتند و مثلا تلویزیون دولتی را اشغال می کردند، مسئله خیلی برای حکومت غامض تر می شد. چون آنها این کارها را نکردند، حکومت به تدریج سرکوب کرد و این سرکوب هم موفقیت آمیز بود.

 

شما به نقش به گفته خودتان پسروی روشنفکران در انقلاب های عربی و بی تأثیری آنها در جنبش سبز اشاره کردید. در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ ایران نیز، مردم رأی دهنده به نظرات روشنفکران درباره کاندیداها بی توجه بودند و منتخب نهایی کسی بود که تقریبا همه روشنفکران با او مخالف بودند. آیا شما جامعه ایرانی را یک جامعه ضدروشنفکری می دانید یا روشنفکران ایرانی را در جهت دهی به جامعه ناتوان می بینید؟

در سال ۸۴ حرکت اجتماعی اصلا در کشور در کار نبود. حرف من این است که گروه های جدید روشنفکر در حقیقت پسرو هستند. یعنی حرکت اجتماعی است که این روشنفکران را به وجود می آورد. آن ماهیت روشنفکر پیشرو دیگر وجود ندارد نه اینکه بگوییم روشنفکران ناتوانی دارند. آنها دیگر نمی توانند ایفای نقش کنند چون حرکت های اجتماعی خودمختار شده اند. این خودمختاری حرکت های اجتماعی از روشنفکران باعث تولد نسل جدید روشنفکرانی که اشاره کردم می شود. روشنفکران پیشرو در چنین شرایطی، نظر و کاری ندارند. به وجود آمدن ذهنیت جدید در جامعه همزمان است با به وجود آمدن روشنفکران جدیدی که ماهیتشان پیشروی نیست. این به معنی انتقاد از روشنفکران پیشرو نیست، رسالت روشنفکری تغییر کرده است.

 

سالهای پایانی دولت آقای خاتمی بود که شکست خوردن پروژه توسعه سیاسی در کشور، باعث شد یکی از نظریه پردازان مشهور جناح اصلاح طلب از عبارت “اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات” استفاده کند. با توجه به نظر شما مبنی بر پایان جنبش سبز، آلترناتیو پیشنهادی شما برای این جنبش چیست؟

مدل جنبش سبز از نظر جامعه شناسی دیگر قابل تکرار نیست. این جنبش از نظر سیاسی شکست خورده است. از نظر فرهنگی و اجتماعی نه چون مشروعیت نظام را زیر سئوال برد. قبل از آن اصلاح طلبان و بنیادگراها با هم مبارزه می کردند، این مبارزه یک صحنه نیم بند سیاسی به وجود می آورد که در آن نظام مشروعیت کسب می کرد. این از بین رفت. اما تکرار آن مدل از نظر من و از منظر جامعه شناسی دیگر قابل تکرار نیست. با تمام احترامی که من به آقایان موسوی و کروبی می گذارم، به نظرم حرکت جدید باید بتواند لیدرهای خودش را ایجاد بکند و این حرکت جدید غیرقابل پیش بینی است چون اگر قابل پیش بینی بود نظام می توانست سرکوبش بکند. غیر قابل پیش بینی است همانطور که در مصر و تونس قابل پیش بینی نبود. بنابراین مسئله اساسی این است که چطور یک حرکت جدید در جامعه ایجاد شود که بر مبنای آن کنشگران جدیدی روی صحنه بیایند. مسئله اساسی این است که سرخوردگی ناشی از شکست حرکت سبز هنوز جامعه ایران را در بر گرفته و باعث شده هر کسی به سمت نوعی درون بینی فردی، ناامیدی و یأس برود. هروقت جامعه توانست از این یأس بگذرد و پویایی خود را در قالب یک حرکت جدید اجتماعی نشان دهد، آن وقت است که می توانیم شاهد پدیده های جدیدی باشیم.

 

برخی مخالفان غیردینی حکومت که منتقد جنبش سبز هم بودند، می گویند که رهبران جنبش سبز به علت بهره بردن از گفتمان و عملکرد دینی و مذهبی نتوانستند حریف حکومتی بشوند که خود تریبون رسمی و دستگاه دینی و مذهبی کشور را در اختیار دارد. شما فکر می کنید عنصر دین در این میان بیشتر به کار کدام طرف آمد؟

جنبش سبز یک حرکت دینی مشابه انقلاب اسلامی نبود. بعد دینی در آن یک بعد اساسی نبود اما این حرکت ضددینی هم نبود. مسئله اساسی این است که نطفه جدیدی از گروه های اجتماعی ریخته شده که به دین احترام می گذارند اما در عین حال فکر می کنند جامعه مدنی نسبت به هر نوع قدسیتی از جمله قدسیت دینی خودمختاری دارد. اینجاست که فردیت و کرامت فرد مطرح می شود و این پدیده غیر قابل برگشت است و ما دیگر به سمت حرکات مذهبی که فرد در آن حل می شود نمی رویم.