السلطان بن سلطان بن سلطان، والخاقان بن خاقان با خاقان

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

طرح مسأله : بسیاری از مستبدان به گونه ای حرکت می کنند که همه ی راه ها را به روی خود و جامعه می بندند. بستن همه ی راه های گفت و گو میان بالا و پائین، و رسیدن به سازش و توافق، هزینه های سنگینی بر روی دست مردم و کشور از یک سو، و سیاستمداران حاکم از سوی دیگر می نهد.

تحولات اخیر به سرعت پیش می روند؛ گویی “ متغیر خارجی ” نقش اصلی را در سمت و سوی حوادث ایران بازی می کند. انزوای جهانی ایران از یک سو و افزایش مداوم تحریم های اقتصادی از سوی دیگر، همه را در انتظار پیامدهای عملی این امور نگاه داشته است. به این وضعیت از چشم اندازهای گوناگون می توان نگریست. بیائید خود را جای آیت الله خامنه ای بگذاریم و از چشم و ذهن او به این مسأله بنگریم و بیندیشیم. او چه راه هایی پیش روی خود دارد؟ انتخاب هر یک از این راه ها چه پیامدهایی دارد؟ و او احتمالاً چگونه عمل خواهد کرد؟ پس مسأله، نگریستن به مناقشه ی هسته ای از چشم ولی فقیه حاکم بر ایران است که مطابق قانون اساسی، تعیین سیاست های کلی نظام با اوست.

یکم- سازش با غرب : سازش با دولت های غربی بر سر مسأله ی هسته ای یکی از راه های پیش روی علی خامنه ای است. محل نزاع در مناقشه ی هسته ای، اساساً به تخلف از ان پی تی باز نمی گردد، بلکه ظاهراً مربوط به دو مورد زیر است:

اولاً: وجود چند مورد “ مشکوک ” و “ مبهم ” که مطابق گزارش آژانس “ احتمال ” کاربرد دوگانه -نظامی و غیر نظامی- دارد. بیشتر این موارد متعلق به گذشته اند، اما اتصال همه ی آنها به یکدیگر، می تواند منجر به “ معنا “ی اهداف نظامی داشتن شود.

ثانیاً: تعطیل کردن غنی سازی اورانیوم در داخل کشور، انتقال اورانیوم غنی شده به خارج و تأمین اورانیوم مورد نیاز کشور از سوی دیگر دولت ها، در چارچوبی خاص.

در این خصوص علی خامنه ای تاکنون حداقل به دو تجربه ی شکست خورده ی سازش استناد کرده است:

تجربه ی اول: علی خامنه ای تاکنون بارها اعلام کرده است که در زمان خاتمی که دولت او موقتاً- به مدت دو سال- غنی سازی اورانیوم را به منظور اعتماد سازی تعطیل کرد، دولت های غربی به دنبال اعتمادسازی نبودند، بلکه به دنبال دائمی کردن توقف غنی سازی بودند. تعطیلی دوساله هیچ دستاوردی برای ایران نداشت. نه تحریم های پیشین دولت آمریکا لغو شد، نه اموال و پول های توقیف شده ی ایران در آمریکا آزاد شد، و نه هیچ گشایش دیگری صورت گرفت. آنها می خواستند به کلی بساط پروژه ی هسته ای را برچینند. سلطان علی خامنه ای در سخنرانی 13دی 1386 در این خصوص گفته است:

“هی فشار آوردند که باید این را تعطیل کنید، باید آن را تعطیل کنید، باید آن را تعطیل کنید. رسیدند به کارخانه‌ی یو.سی.اف اصفهان، گفتند: این را هم باید تعطیل کنید. آن مقدمات اوّلی است. بنده آن وقت به مسئولین گفتم که اگر این حرف را گوش کردید، فردا خواهند گفت باید معادن اورانیوم را هم که توی این کشور هست، کلاً یک‌جا جمع کنید بدهید به ما، تا خاطرجمع شویم که شما نمی خواهید بمب اتم بسازید…امروز هر کس به ما می گوید آقا تعلیق موقت بکنید، ما می گوئیم تعلیق موقت را که یک بار کردیم؛ دو سال! دو سال تعلیق موقت کردیم. فایده‌اش چه شد؟ اول گفتند موقت تعلیق کنید، گفتند تعلیق داوطلبانه بکنید؛ ما هم به خیال موقت و به خیال داوطلبانه، تعلیق کردیم. بعد هر وقت اسم از برداشتن تعلیق آمد، یک قرشمال بازی‌ای در سطح دنیا درست کردند - در سطح مطبوعات و رسانه‌ها و محافل سیاسی - وای، داد، داد، ایران می خواهد تعلیق را بشکند! تعلیق شد یک امر مقدس که ایران اصلاً حق ندارد نزدیکش برود! ما این را تجربه کرده‌ایم؛ دیگر، تجربه‌ی جدیدی نیست. آخرش هم گفتند: این تعلیق موقت کافی نیست؛ اصلاً باید به کلی بساط اتمی را جمع کنید. همین اروپائی‌ها که می گفتند شش ماه تعلیق کنید، وقتی این کار را کردیم، گفتند بایستی جمع کنید! این فرایند عقب‌نشینی، این فایده را برای ما داشت؛ هم برای خود ما تجربه شد، هم برای افکار عمومی دنیا تجربه شد. لیکن عقب‌نشینی بود دیگر؛ عقب‌نشینی کردند. من همان وقت هم در جلسه‌ی مسئولین گفتم اگر چنانچه بخواهند به این روند مطالبه‌ی پی‌درپی ادامه بدهند، بنده خودم وارد میدان می شوم؛ همین کار را هم کردم. بنده گفتم که بایستی این روند عقب‌نشینی متوقف شود و تبدیل بشود به روند پیشروی ، و اولین قدمش هم باید در همان دولتی[دولت خاتمی] انجام بگیرد که این عقب‌نشینی در آن دولت انجام گرفته بود؛ و همین کار هم شد”[1].

آیت الله خامنه ای آن گاه به این نکته اشاره می کند که با تمام عقب نشینی های دولت خاتمی و سخنان همدلانه ی او خطاب به آمریکائیها، جرج بوش ایران را به عنوان یکی از سه کشور “محور شرارت” اعلام کرد. می گوید:

“در همین زمانِ دولت قبل بود که آن کسی که خودش مجسمه‌ی شرارت است، ملت ایران را جزو محور شرارت معرفی کرد. بوش، بوش شرور، بوشی که وجود او سر تا پا شر و پلیدی است، ملت ایران را یکی از سه ملت یا سه کشور محور شرارت قرار داد. این مال آن زمانی است که یک خرده هم ملاحظه‌ی آمریکائی‌ها را می کردند؛ بعضی‌ها هم از داخل گاهی اوقات چیزهائی می گفتند که آنها خوششان بیاید”[2].

تجربه ی دوم: سرهنگ قذافی در سال 2003 تصمیم گرفت روابط اش با جهان غرب را بهبود بخشد. مذاکرات در دسامبر 2003 در “باشگاه مسافران لندن” میان موسی کوسا- مهمترین عنصر امنیتی رژیم قذافی و یار نزدیک او- و سرویس های اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا آغاز شد. قذافی به دولت های غربی اطلاع داد که پروژه ی هسته ای مخفیانه داشته است. برای سازش، اجازه جمع آوری تمامی تجهیزات هسته ای و ارسال آنها با کشتی به آمریکا صادر شد. ذخایر نفتی لیبی به روی کمپانی های غربی گشوده شد، قذافی در مبارزه ی با القاعده در کنار جرج بوش قرار گرفت، به هر یک از خانواده های صدمه دیده ی لاکربی 10 میلیون دلار خسارت پرداخت کرد. توافق ها و همراهی ها منافع بسیاری برای دولت های غربی داشت[3]. البته به دنبال این توافق ها، تیم جرج بوش/ چینی/ کاندولیزا رایس، لیبی را از لیست رژیم های حامی تروریسم در آوردند و به سرپرست اداره ی خزانه داری آمریکا دستور دادند تا تحریم های دوران ریگان علیه لیبی لغو شود. خامنه ای قبل از آغاز جنگ با لیبی، چندین بار اعلام کرد که توافق لیبی با آمریکا و تعطیل کردن پروژه ی هسته ای لیبی، هیچ دستاوردی برای آن کشور نداشته است.

آیت الله خامنه ای در سخنرانی 13دی 1386 در این خصوص گفته است:

“در مسئله‌ی هسته‌ای، آمریکائی‌ها تا همین چند ماه پیش اصرار، اصرار که باید ایران به کلی همه‌ی فعالیتهای هسته‌ای‌اش را کنار بگذارد؛ یعنی مثل آن کاری که با لیبی کردند؛ ته‌اش را جارو کند، تقدیم کند به آنها؛ به کلی اعلام انصراف کند . اخیراً - چند هفته‌ی قبل از این - وضع به جائی رسیده است که گفتند ایران در همین حدی که هست، توقف کند. ببینید فاصله‌ی اینها خیلی زیاد است. یک روزی بود که اینها حاضر نبودند پنج عدد سانتریفیوژ را تحمل کنند. مسئولین گفت و گو و مذاکره‌ی با اروپا[ یعنی تیم دوران خاتمی به رهبری حسن روحانی] حاضر شده بودند بیست تا سانتریفیوژ را نگه دارند، آنها گفته بودند نمی شود؛ گفته بودند پس لااقل پنج تا، گفته بودند نمی شود. اگر می گفتند یکی، باز هم می گفتند نمی شود! امروز سه هزار تا سانتریفیوژ دارد کار می کند، مبالغ زیادی هم آماده‌ی کار گذاشتن است. می گویند در همین حد متوقف شوید. این هم یکی از ناکامی‌های آمریکاست”[4].

او سپس به مخالفان داخلی غنی سازی اورانیوم-ـ خصوصاً نمایندگان مجلس ششم-ـ اشاره کرده و آنان را همراهان جرج بوش قلمداد می کند. مخالفان داخلی ابتدا مدعی شدند که ایران توانایی راه اندازی چنین پروژه ای را ندارد. در گام بعد از عدم نیاز کشور به چنین پروژه ای سخن گفتند. سپس این مدعا را مطرح نمودند که پیگیری این پروژه به زیان کشور است و خطرات عمده ای برای ایران و مردم ایران به بار خواهد آورد. به همین بهانه ها با جرج بوش هم صدا شدند و همان مطالبه ای را مطرح ساختند، که بوش به دنبال آن بود[5].

چهار سال بعد- در 1 فروردین 1390- آیت الله خامنه ای در سخنرانی روز اول سال خود در حرم رضوی به همین موضوع بازگشت، در حالی که بمباران لیبی توسط ناتو شروع شده بود. او تأکید کرد که تحویل کل تأسیسات هسته ای لیبی توسط قذافی به آمریکا تنها دستاوردی که داشت، یک آب نبات یا شکلاتی بود که به بچه ای می دهند:

“مثلاً در لیبی با اینکه قذافی در سالهای اولِ روی کار آمدن، گرایش ضد غربی نشان می داد، اما در سالهای اخیر خدمات بزرگی به غربی‌ها کرد. آنها هم به چشم خودشان دیدند که با یک تهدید خشک و خالی، این آقا امکانات هسته‌ای خودش را جمع کرد، همه را سوار کشتی کرد، داد به غربی‌ها، گفت ببرید ! ببینید ملت ما در چه وضعیتی قرار دارد، آنها در چه وضعیتی قرار دارند. ملت ما مشاهده کرد که همه‌ی دنیا به سردمداری آمریکا علیه حرکت هسته‌ای ایران قیام کردند؛ تحریم کردند، دعوا کردند، تهدید نظامی کردند، گفتند حمله می کنیم، چه می کنیم. مسئولین کشور نه فقط عقب‌نشینی نکردند، بلکه علی‌رغم دشمن، امکانات هسته‌ای خودشان را هر سال چندین برابر از سال قبل بیشتر کردند. آنجا مردم دیدند که مسئول کشورشان دستور داد همان امکاناتی که داشتند، همه را در مقابل تهدید غربی‌ها، یا به قول خودشان در مقابل مشوقهای غربی‌ها جمع کردند. مثل این که یک آب‌نبات ترشی، شکلاتی توی دهن یک بچه‌ای بگذارند، به اینها مشوق دادند، اینها هم همه را از دست دادند و رفتند ! خب، ملت این را می‌بیند، دلش خون می شود، غرورش جریحه‌دار می شود”[6].

دور جدید مذاکرات ایران و آژانس از نهم بهمن در تهران آغاز شد و تا یازدهم بهمن ادامه یافت. در پایان مذاکرات، رئیس هیأت اعزامی آژانس اعلام کرد که “سفر خوبی داشتیم”. او افزود:

“ما در این سه روز بحث و گفت‌وگوهای زیادی درخصوص تمامی موضوعات مورد اولویت خود داشتیم و مصمم هستیم تا همه ی مسائل مهم را در این زمینه حل کنیم؛ ایرانیان هم گفتند که در این زمینه متعهد هستند. اما البته هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن باقی مانده و بنابر این سفر دیگری را در آینده بسیار نزدیک[دوم و سوم اسفند] به تهران برنامه‌ریزی کرده‌ایم”[7].

محل اصلی نزاع انتقال اورانیوم غنی شده به خارج است. گفته می شود که اینک ایران دارای حدود پنج هزار کیلوگرم اورانیوم سه و نیم درصد و حدود هشتاد کیلوگرم اورانیوم با غلظت 20 درصد است. هرگونه توافقی نه تنها منوط به انتقال اورانیوم غنی شده به خارج است، بلکه به گفته ی کاترین اشتون، رئیس سیاست خارجی اتحادیه ی اروپا، آژانس باید به اطمینان رسد که برنامه ی هسته ای ایران به طور مطلق صلح آمیز است. تا رسیدن به چنان اطمینانی، تحریم ها لغو نخواهد شد[8]. از سوی دیگر می دانیم که لغو تحریم های شورای امنیت سازمان ملل، با وجود وتوی آمریکا امکان پذیر نیست.

مسأله ی خامنه ای این است که گمان می کند حتی اگر تمام تأسیسات هسته ای را جمع آوری کرده و تحویل دولت های غربی دهد، باز هم گریبانش را رها نخواهند کرد. بعد نوبت مسائل دیگری چون تروریسم، صلح اعراب و اسرائیل، حقوق بشر و غیره خواهد رسید. مسأله از نظر او، مسأله ی براندازی جمهوری اسلامی است، نه مسأله ی هسته ای که یکی از بهانه های دولت های غربی بیش نیست[9]. گمان او این است که اگر “الف” را بگوید، تا “ی” باید پیش رود. این عقب نشینی پایان امیدوار کننده ای برای شخص او و رژیم اش ندارد. معاون وزیر امور خارجه ی روسیه نیز در 23/10/90 گفته است که هدف دولت های غربی از افزایش تحریم های اقتصادی علیه ایران، “ تلاش برای تغییر رژیم ” در ایران است[10].

تجربه ی عراق و لیبی در برابر چشمان علی خامنه ای به وقوع پیوست. صدام حسین نه تنها کل عراق، بلکه تمامی کاخ هایش را هم جهت بازرسی در اختیار آژانس و غرب گذاشت. خامنه ای به چشم خود دید که به عراق فاقد سلاح های اتمی حمله کرده و نه تنها رژیم را سرنگون ساختند، بلکه صدام حسین را دار زدند. لیبی هم کل تأسیسات هسته ای اش را به آمریکا تحویل داد. اما به آن کشور نیز حمله ی نظامی صورت گرفت، رژیم سرنگون و قذافی در خیابان کشته شد. سازش از نظر سلطان علی خامنه ای، چنین نتایجی می تواند داشته باشد.

آیت الله خامنه ای تنها جایی که می تواند در برابر دولت های غربی بایستد، همین جاست. او مدعی است که کشور ایران از جهات گوناگون به انرژی هسته ای نیازمند است. از جمله اینکه 20 هزار مگا وات برق مورد نیاز ایران در 20 سال آینده می بایست از طریق نیروگاه های هسته ای تأمین شود. مصارف پزشکی و دیگر مصارف این تکنولوژی را هم به طور مدام یادآوری می کند. دائماً بر این نکته تأکید دارد که “این حق مسلم مردم ایران است” و دولت های غربی می خواهند مردم را از این حق و رشد و توسعه باز دارند. غرور ملی آنان را تحریک کرده و احساس می کند که این تنها جایی است که می تواند “ اجماعی ملی ” حول محور رژیم پدید آورد. از نظر وی، سازش با دولت های غربی به سرنگونی رژیم منتهی خواهد شد، اما عدم سازش، می تواند اجماع آفرین و وحدت ساز باشد. جمهوری اسلامی نمی تواند مردم را حول محور حقوق بشر- که به شدت آن را نقض می کند- پشت خود گرد آورد. پس نقطه ی کلیدی، از نظر ولی فقیه، وجود موضوعی است که می توان حول آن “ اجماعی ملی ” پدید آورد.

البته در برابر “ سازش محکوم به شکست “، ” سازش آبرومندانه “ هم به عنوان یک راه حل می تواند وجود داشته باشد. یعنی به طور همزمان مبادله ای صورت پذیرد که طی آن در برابر انتقال اورانیوم غنی شده به خارج و توقف غنی سازی، سوخت مورد نیاز ایران تأمین گردد، کلیه ی تحریم ها لغو گردد و تضمین های امنیتی به جمهوری اسلامی داده شود. اما سه مسأله روشن نیست: اولاً: دولت های غربی به رهبری دولت آمریکا حاضر به چنین معامله ای هستند؟ ثانیاً: این معامله برای آیت الله خامنه ای قابل قبول است؟ ثالثاً: دولت اسرائیل زیر بار چنین سازشی میان ایران و غرب خواهد رفت یا نه؟

دوم- ایستادن مظلومانه: با توجه به آنچه در بند یک گفته شد، گویی سلطان علی خامنه ای راهی جز ایستادن در پیش ندارد. اما ایستادن انواع گوناگونی دارد. یک راه آن ایستادن مظلومانه است. به تعبیر دیگر، او می گوید و خواهد گفت:

1-2- ایران عضو آژانس بین المللی انرژی هسته ای است.

2-2- ایران عضو ان پی تی است.

3-2- ایران تحت نظارت و بازرسی دائمی آژانس است.آژانس در تمامی مراکز هسته ای ایران دوربین نصب کرده و به طور سرزده از همه ی این مراکز بازدید به عمل می آورد. میزان ورودی سانتریفوژها و اورانیوم غنی شده ی خروجی به دقت اندازه گیری و مهر و موم می شود. مطابق گزارش های آژانس تاکنون حتی اندکی از اورانیوم غنی شده ی ایران صرف اهداف نظامی نشده است.

4-2- برنامه ی هسته ای ایران صلح آمیز است و تاکنون هیچ مدرکی دال بر استفاده ی نظامی از این برنامه توسط هیچ کس- خصوصاً آژانس- ارائه نشده است. هفده نهاد اطلاعاتی-امنیتی دولت آمریکا نیز در سال 2007 تأیید کرده اند که ایران از سال 2003 به بعد کلیه ی آزمایش های “ مظنون ” به اهداف نظامی را تعطیل کرده است.

5-2- قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل در خصوص تعطیل غنی سازی اورانیوم، با حقوقی که آژانس و ان پی تی برای اعضا به رسمیت شناخته، تعارض دارد.

6-2- ایران حاضر به گفت و گو و مصالحه با آژانس در چارچوب ان پی تی است.

7-2- ایران از برنامه ی صلح جویانه ی خود در چارچوب ان پی تی عدول نخواهد کرد.

8-2- برخورد دولت های غربی یک بام و دو هوایی و تبعیض آمیز است.از کشورهای دارای بمب اتمی- خصوصاً اسرائیل- حمایت به عمل می آورند و ایران فاقد سلاح هسته ای را تحت انواع فشارها قرار می دهند.

9-2- خامنه ای می گوید ادعاهای دولت اسرائیل درباره ی تعقیب ساختن بمب اتمی توسط جمهوری اسلامی دروغ محض است. برخی اسرائیلی ها نیز این مدعای او را تأیید کرده اند. به عنوان نمونه، رانن برگمان- نویسنده ی روزنامه ی اسرائیلی یدیعوت اخرونوت- در نیویورک تایمز 25 ژانویه نوشته است که دولت اسرائیل احتمالاً در سال 1012 به ایران حمله خواهد کرد. او در بخش هایی از مقاله اش نوشته است: “ برخی گفته‌اند که اسرائیل عمدا در برآوردهایش اغراق کرده که جوّی از هراس ایجاد کند که اروپا را به مبارزه اقتصادی گسترده علیه ایران بکشاند …”. یکی از مقام های ارشد آمریکایی هم تأکید کرده است: “ روشن نیست که آیا واقعا اسرائیلی‌ها به این برآوردها اعتقاد دارند یا صرفا دارند بدترین حالت را در نظر می‌گیرند تا به این موضوع نزد آمریکا اولویت بدهند “[11].

اگر خامنه ای به دنبال تعقیب این راه حل(ایستادن مظلومانه) باشد، تحریم های اقتصادی نه تنها تداوم می یابد، بلکه به طور تصاعدی افزایش خواهد یافت. باراک اوباما در 29/10/90 گفت که “تحریم‌ها تحت رهبری ایالات متحده اقتصاد جمهوری اسلامی را به ” افتضاح “ کشیده است”[12]. این سخنان 5 روز پیش از تصویب دور تازه ی تحریم های اتحادیه ی اروپا(شامل نفت، بانک مرکزی، تجارت الماس، طلا و دیگر فلزات گرانبها) در 3/11/90 ایراد گردید. اجرای تحریم نفتی اتحادیه ی اروپا از 11 تیرماه 1391 آغاز خواهد شد، ولی شوک های آن در حال تکان دادن اقتصاد بیمار ایران است. اوباما در گفت و گوی با فرید زکریا هم گفته است: “ایران این روزها در حال تجربه ی فشارهای اقتصادی بی شمار است “.

تحریم های اقتصادی بدون چون و چرا به جمهوری اسلامی و بسیار بیشتر از آن ، به مردم ایران صدمه وارد خواهد کرد[13]. به عنوان مثال، افزایش صددرصدی ارزش دلار در طول یک سال- که اکثر آن متعلق به چند ماه اخیر و پس از اعلام تحریم های آمریکا و اروپاست- به معنای افزایش صد درصدی قیمت کلیه ی اجناس وارداتی است[14]. به گفته ی برخی کارشناسان اقتصادی، در اثر تحریم ها، تجارت خارجی ایران طی چند ماه اخیر 50 درصد کاهش یافته است. ارزهایی چون دلار، یورو، ین و…از دسترس ایران خارج خواهند شد. ایران هم اکنون سالانه نه میلیارد و پانصد میلیون دلار نفت به هند می فروشد و به ناچار مجبور به دریافت روپیه از آن کشور است. در طی یک سال گذشته حدود 9 درصد از ارزش روپیه کاسته شده است، به همین دلیل ایران از هند خواسته تا بخشی از بدهی اش را به ین ژاپن به ایران پرداخت نماید[15].

اما پرسش مهم و کلیدی این است: آیا تحریم های اقتصادی موجب عقب نشینی آیت الله خامنه ای از برنامه ی هسته ای یا شورش و انقلاب مردم علیه جمهوری اسلامی خواهد شد؟

روشن است که تحریم های اقتصادی بیش از آنکه به رژیم صدمه وارد آورد، آسیب های جدی به مردم خواهد زد. هیچ قانون علمی ای وجود ندارد که بگوید تحریم های اقتصادی موجب فروپاشی رژیم یا انقلاب مردم علیه جمهوری اسلامی خواهد شد. ممکن است تحریم ها سال ها به طول بینجامد و موجب سرنگونی رژیم یا تغییر رفتارش(عقب نشینی) نشود. در این صورت دولت های غربی چه خواهند کرد؟ اگر هدف سرنگونی جمهوری اسلامی باشد، آیا حمله ی نظامی به ایران اجتناب ناپذیر نخواهد شد؟ حتی برخی از مدافعان ایرانی سرسخت تحریم های فلج کننده نوشته اند که اگر تحریم ها موجب عقب نشینی و سازش جمهوری اسلامی نشود، احتمال جنگ بالا می رود.

در چارچوب این راه حل، بدون آنکه حرکت تحریک کننده ی عمده ای از سوی جمهوری اسلامی صورت گیرد، آیت الله خامنه ای به برنامه ی خود تداوم خواهد بخشید. یعنی راه گفت و گو را هیچ گاه نخواهد بست، عضویت در آژانس، نظارت و بازرسی ها هم ادامه خواهد یافت. اثرات تحریم های اقتصادی بر زندگی مردم را هم بازگو خواهد کرد و به نمایش خواهد گذارد تا به مردم جهان نشان دهد که هدف دولت های غربی نابودی مردم ایران است. ایران مظلوم است و دولت های غربی ظالم.

سوم- ایستادن مهاجمانه: آیت الله خامنه ای نه تنها شاهد تحریم های اقتصادی فزاینده است، بلکه شاهد ترور دانشمندان هسته ای، انفجار مراکز نظامی و هواپیماهای جاسوسی بدون سرنشین نیز است. این نوع اقدامات همچون بهمنی است که از نوک قله شروع به حرکت کرده و به سرعت به سمت رژیمی که او رهبری اش را بر عهده دارد، می آید. یک راه این است که زمان تصادم را دولت های غربی تعیین کنند، راه دیگر آن است که اگر خامنه ای تصادم را قطعی ارزیابی کرده، به جای در انتظار نشستن، فعالانه پیش دستی کرده و زمان رویارویی را با وارد آوردن صدماتی به طرف مقابل آغاز نماید. ایستادن تهاجمی، یعنی فعالانه و پیش دستانه دست به عمل زدن. اعمالی چون:

الف- حمله به سفارت انگلستان و تعطیل کردن آن. ب- قطع فروش نفت به اروپا- پیش از آنکه تحریم نفتی آنها در 11 تیرماه 1391 آغاز شود. ج- خروج از ان پی تی، اخراج کلیه ی بازرسان آژانس و قطع ارتباط با آژانس. د- بستن تنگه ی هرمز. ه- ترور در برابر ترور، انفجار در برابر انفجار.

هشدارهای برخی فرماندهان نظامی درباره ی بستن تنگه ی هرمز و مقابله ی به مثل درباره ی ترورها- اگر گزافه گویی نباشد- می تواند در چنین بستری معنا شود. به عنوان مثال، آیت الله خامنه ای در پیام 22 دی ماه 90 به مناسبت ترور مصطفی احمدی روشن نوشته است:

“این ترور بزدلانه که عاملان و طراحانش هرگز جرأت نخواهند کرد به جنایت کثیف و پلید خود اعتراف کنند و مسئولیت آن را بپذیرند مانند دیگر جنایات شبکه‌ی تروریزم بین‌الملل دولتی، با طراحی یا همراهی سرویسهای سیا و موساد عمل شده و نشانه‌ی به بن‌‌بست رسیدنِ استکبار جهانی به سردستگی آمریکا و صهیونیزم، در مقابله با ملت مصمّم و مؤمن و پیشرونده‌ی ایران اسلامی است…ما به کوری چشم سران اردوگاه استکبار و نظام سلطه، این راه را با قوت و اراده‌ی راسخ دنبال خواهیم کرد و پیشرفت رشک‌آور ملت بزرگ خود را به رخ دشمنان عنود و حسود خواهیم کشید، و البته از مجازات مرتکبان این جنایت و عاملان پشت صحنه‌ی آن هم هرگز چشم‌پوشی نخواهیم کرد “.

صادق لاریجانی- رئیس قوه ی قضائیه- نیز در 28 دی 90 اعلام کرد که مسلمان های جهان به جای جمهوری اسلامی از دولت های ترور کننده ی دانشمندان هسته ای ایران انتقام خواهند گرفت [16].

حسین شریعتمداری در سرمقاله ی 5 بهمن 90 روزنامه ی کیهان، نوشته است که هر دو طرح تهاجمی را باید اینک عملی کرد:

“تحریم نفتی ایران می تواند بستن تنگه هرمز را در پی داشته باشد. گفتنی است که مطابق کنوانسیون های 1958 ژنو و 1982 جامائیکا، بستن تنگه هرمز، حق مسلم جمهوری اسلامی ایران است و حتی انجام ایست و بازرسی کشتی های عبوری می تواند، افزایش جهشی قیمت نفت، نرخ بیمه، اخلال در ارسال اسلحه و مهمات به کشورهای همپیمان آمریکا در منطقه و… را در پی داشته باشد… حالا که قرار است تحریم نفتی ایران از 6 ماه دیگر عملیاتی شود. چرا از هم اکنون؛ صدور نفت به کشورهای اروپایی را متوقف نکرده و مشتریان پای کار و فراوان دیگری را که آماده ی خرید هستند جایگزین نکنیم؟ چرا نباید از همین امروز با استناد به مواد 14 تا 23 کنوانسیون 1958 ژنو و مواد 17 تا 37 کنوانسیون جامائیکا، ابتدا ایست و بازرسی کشتی های عبوری تنگه هرمز را که از سال 1991 داوطلبانه متوقف کرده بودیم، از سر نگیریم؟ و در مرحله ی بعد، از حق مسلم خود برای بستن تنگه ی هرمز به روی کشتی های متعلق به کشورهای تحریم کننده ی نفت ایران استفاده نکنیم”.

فرض کنید آیت الله خامنه ای طرح نابخردانه ی بستن تنگه ی هزمر را در دستور کار قرار دهد. ممکن است چند روز یا چند هفته این کار امکان پذیر باشد، قیمت نفت موقتاً افزایش یابد، اما در آن صورت دولت های آمریکا و اروپایی چاره ای جز ورود به جنگ برای باز کردن تنگه ی هرمز نخواهند داشت.

با وجود اینکه هنوز به این مراحل نرسیده ایم، کشورهای عربی منطقه- خصوصاٌ عربستان سعودی- در جبهه ی مقابل ایران قرار دارند و از هرگونه اقدامی علیه ایران حمایت به عمل می آورند. علی النعیمی- وزیر نفت عربستان سعودی- در 26 دی 90 به سی ان ان گفت: اگر نفت ایران تحریم شود، کشورش ظرف چند روز تولید نفت خود را به 12 میلیون بشکه در روز افزایش خواهد داد تا جای خالی نفت ایران را پر کند[17]. عربستان سعودی با فعال شدن علیه ایران در همه ی عرصه ها، به دنبال آن است تا نگاه ها را از خود دور سازد و بهار عرب نیز بدون سر و صدا از کنار آن کشور بگذرد.

ایستادن تهاجمی به طور طبیعی به جنگ تمام عیار منتهی خواهد شد. بعید است سلطان علی خامنه ای در حال حاضر وارد این فرایند شود، اما شاید به ضربات طرف مقابل، به طور موردی پاسخ گفته شود. افزایش ضربات متقابل، راه جنگ تمام عیار را خواهد گشود. ضمن اینکه دولت اسرائیل با اقدامات مداوم، جمهوری اسلامی را تحریک به واکنش می کند تا جنگی درگیرد و دولت های غربی وارد جنگ شوند. در سالی که اوباما درگیر انتخابات ریاست جمهوری است، ضربه ای از سوی اسرائیل، و واکنش متقابلی از سوی جمهوری اسلامی، پای اوباما را به جنگ باز خواهد کرد و کلیه ی افرادی که به خاطر مخالفت شدید اوباما با جنگ به او رأی دادند، به احتمال زیاد دیگر به او رأی نخواهند داد. این متغیر مهم نباید نادیده گرفته شود.

چهارم- سازش با مردم و پذیرش دموکراسی: اگر مردم، خواست و رضایت آنان اساس حکمرانی در دوران مدرن برای برساختن یک نظام عادلانه است، ممکن ترین و بهترین راه آزادی کلیه ی زندانیان سیاسی- عقیدتی، آزادی احزاب و تجمعات قانونی، و برگزاری انتخابات آزاد است. یک حکومت متکی بر آرای اکثریت مردم، به پشتوانه ی حمایت مردم می تواند گفت و گویی سازنده براساس “منافع ملی” و “امینت ملی” ایران با دولت های غربی به رهبری دولت آمریکا در اندازد.

این فرایند معقولی است که ایرانی قدرتمند در عرصه ی جهانی به نمایش خواهد گزارد( قدرت ناشی از آرأ و رضایت مردم). رژیم دموکراتیک می تواند به نحو احسن مسائل مورد نزاع را در چارچوب “منافع ملی” ایران حل و فصل نماید. هیچ نیازی به باج دهی وجود ندارد، “ایران دموکراتیک” می تواند نشان دهد که نه به دنبال بمب اتمی است، و نه به دنبال جنگ و ستیز با دیگران. ایران دموکراتیک می تواند منادی صلح و پرچمدار خلع سلاح عمومی منطقه ی خاورمیانه از سلاح های اتمی و کشتار جمعی باشد. ایران دموکراتیک هیچ دلیلی برای قطع ارتباط با دولت آمریکا ندارد.

اما این راه حل مقبول آیت الله علی خامنه ای نیست. چرا؟

اولاً: او مدعی است که ایران دارای نظام دموکراتیک- یا مردم سالاری دینی- است. مخالفان نظام و شخص او، عوامل دشمن اند. هیچ نظام دموکراتیکی، قدرت سیاسی را به افرادی که قانون اساسی و اساس نظام را قبول ندارند، واگذار نمی کند.

ثانیاً: او به خوبی آگاه است که فرایند دموکراتیزاسیون به رفتن او و دیگر زمامداران سرکوبگر منتهی خواهد شد. رهبر مادام العمر که زمامداری سیاسی را حق و تکلیفی الهی به شمار می آورد، چگونه حاضر به ترک این مقام و نابودی آن است؟

کشور ما نیازمند گذار مسالمت آمیز به نظام دموکراتیک است. چنان گذاری، منوط به مذاکره، تن دادن طرفین به روش ها و قواعد دموکراتیک، سازش و توافق های سخت و ناراحت کننده است. این فرایند فقط و فقط منوط به پذیرش رژیم جمهوری اسلامی به رهبری آیت الله خامنه ای- که التزامی به دموکراسی حقوق بشری ندارد- نیست، بلکه نیازمند یک “ اپوزیسیون ملی ” است که هدف اش برساختن نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر باشد. یک مسأله این است که خامنه ای چنین راه حلی را قبول ندارد، اما مسأله ی اصلی این است که اگر اپوزیسیون ملی دارای پایگاه اجتماعی- یا جنبش اجتماعی بالفعل- وجود داشت، خود را به روش های مسالمت آمیز به رژیم تحمیل می کرد و زمامداران حاکم مستبد را مجبور به نشستن پشت میز مذاکره می کرد. با توجه به آنچه گفته شد، سلطان علی خامنه ای- در نبود جنبش اجتماعی- زیر بار این راه حل نخواهد رفت.

پنجم- نتیجه : رژیم های سیاسی دارای ماهیت و ذات نیستند. اما فرض کنیم که باشند، ماهیت متضاد دولت های ایران و آمریکا چه امری را ایجاب می کند؟ نزاع دائمی و جنگ، یا همزیستی مسالمت آمیز؟ مگر در دهه ی هفتاد میلادی دولت های چین و آمریکا دارای ماهیت متضاد نبودند؟ برای حل مسائل، راهی جز مذاکره و گفت و گو وجود ندارد.

پیش از مذاکرات هسته ای ایران و گروه پنج به اضافه ی یک، باید مطالبات طرفین دقیقاً روشن باشد. در مذاکرات چیزی داده و چیزی گرفته می شود. مذاکره باید با کلیت رژیم ایران به رهبری آیت الله خامنه ای صورت گیرد، نه بخش های نامشخص که معلوم نیست از سوی رژیم نمایندگی داشته باشند. مسأله فقط و فقط منوط به حل مسأله ی هسته ای و لغو تحریم های اقتصادی نیست، در نبود “ قرارداد امنیتی ” همه جانبه، مسأله ی منطقه لاینحل باقی خواهد ماند. سه نوع عامل در رویدادهای منطقه دخیل هستند:

الف- عوامل منطقه ی خلیج فارس(ایران و عربستان سعودی و دیگر اعضای شورای همکاری و عراق).

ب- عوامل منطقه ای خارج خلیج فارس(ترکیه، اسرائیل و پاکستان).

ج- عامل جهانی(آمریکا و اروپا).

مسأله ی آیت الله خامنه ای این است که گمان می کند مسأله ی اصلی دولت های غربی سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است، نه حل مسأله ی هسته ای. در غیاب “قرارداد امنیتی” کاری از پیش نخواهد رفت. “قرارداد امنیتی” همه جانبه تضمین کننده ی این امر است که دولت های خارجی به دنبال سرنگونی یکدیگر نیستند. عدم سرنگونی رژیم خود را در شکل قرارداد عدم تجاوز، دفاع مشترک، تضمین عبور و مرور از خلیج فارس و غیره نشان خواهد داد. چنین قراردادی می بایست به تأیید آمریکا، اروپا، روسیه و سازمان ملل رسیده شود تا امکان حل و فصل مسائل منطقه مهیا گردد.

تحلیل متافیزیکی خامنه ای از جهان را به عنوان یک عامل تعیین کننده در تصمیم گیری وی به هیچ وجه نباید نادیده گرفت. به گمان او، تاریخ جهان و بشریت اینک، بر سر یک “ پیچ بزرگ تاریخی ” قرار گرفته و “ دوران جدیدی در همه‌ی عالم ” در حال آغاز شدن است. همه ی آئین های مارکسیستی و لیبرالیستی و ناسیونالیستی جاذبه ی خود را از دست داده و تنها اسلام دارای جاذبه است. بهار عرب- یا به تعبیر او “بیداری اسلامی”- مقدمه ی قیام جهانی علیه آمریکا و صهیونیسم جهانی است. “ پیچ تاریخی ” ای که خامنه ای می بیند، به معنای حاکمیت یافتن ارزش های معنوی و الهی در جهان است. از نظر او، “ بعید بودن ” این مدعا بر مبنای محاسبات مادی، اهمیت چندانی ندارد، نصرت الهی این تحول را ایجاد خواهد کرد. دلیل این مدعا، وقوع بهار عرب و پایداری 33 ساله ی جمهوری اسلامی در برابر دشمنان خارجی و “قوی تر شدن” مداوم آن است. غلبه ی نهایی با گروهی است که نصرت الهی با آنهاست. به همین دلیل، با همه ی توطئه های جهانی و دمیدن مداوم شعار نتوانستن، اینک جوانان ایرانی: “اورانیوم را غنی‌سازی می کند، سلولهای بنیادی را تولید می کند و پرورش می دهد، در زیست‌فناوری قدمهای بلند برمی دارد، به فضا دست می‌اندازد”. شکست ناپذیری دولت های غربی به رهبری دولت آمریکا، یکی از تلقین های استعماری غرب است. اما، “ این قرن، قرن اسلام است “. یکی از علائم آن این است که دولت های غربی به رهبری آمریکا هرکاری که توانستند علیه جمهوری اسلامی انجام دادند، اما، “در همه‌ی مراحل توی دهنشان خورده است و شکست خورده‌اند، بعد از این هم همین جور خواهد بود. بعد از این هم در همه‌ی توطئه‌ها علیه جمهوری اسلامی شکست خواهند خورد؛ این وعده‌ی الهی است به ما، و ما شک نداریم”[18]. اگر خامنه ای واقعاً به این تحلیل متافیزیکی باور داشته باشد، حتی زیر بار “قرارداد امنیتی” نخواهد رفت، برای اینکه باید رسالت الهی اش را انجام دهد.

سخنان ظاهری اوباما به هیچ وجه ناظر به سرنگونی رژیم نیست، بلکه حاکی از مذاکره و سازش است. سومین نطق سالانه ی اوباما در 25 ژانویه 2012 در برابر کنگره حاکی از آن بود که به دنبال مصالحه بر سر مسأله ی هسته ای با ایران است، نه جنگ. او گفت: ایالات متحده مصمم است از دستیابی این کشور به تسلیحات اتمی ممانعت کند و او هیچ گزینه ای را در این راه کنار نخواهد گذاشت. “رژیم ایران بیشتر از هر زمان دیگر در انزواست، رهبران آن با تحریم های شکننده مواجه هستند و تا زمانی که آنها به مسوولیت هایشان خودداری می کنند، این فشار برداشته نخواهد شد…به ایران نگاه کنید، با استفاده ی از قدرت دیپلماسی خود توانسته ایم جهان را که زمانی در رابطه با نحوه ی مقابله ی با برنامه اتمی ایران دچار اختلاف بود، متحد کنیم”. او در عین حال افزود که حل مسالمت آمیز این مناقشه همچنان امکان پذیر است: “اگر ایران مسیرش را تغییر دهد و به تعهداتش عمل کند، می تواند به جامعه بین المللی باز گردد”[19]. اوباما در گفت و گو با فرید زکریا نیز ایران را به “ مذاکرات جدی با غرب ” به منظور حل مسأله ی هسته ای فرا خوانده است[20].

حل مسالمت آمیز مناقشه ی هسته ای نیازمند اقدامات طرفین اصلی درگیر ماجراست. اما این امر، مطلوب بخشی از مخالفانی نخواهد بود که در انتظار سرنگونی جمهوری اسلامی از راه حمله ی نظامی آمریکا و متحدانش هستند. اگر مصالحه ای میان جمهوری اسلامی، آمریکا و اروپا و دیگر دولت های درگیر صورت پذیرد، مسأله ی سرنگونی جمهوری اسلامی چه خواهد شد؟ پس باید به دولت های غربی فشار آورد که هدف اصلی را “سرنگونی جمهوری اسلامی” قرار دهند و برای آن، “ اپوزیسیون همسو ” ی با خود بسازند. نباید اجازه داد تا این “ فرصت ” از دست برود. اگر دولت های غربی یک گروه از مخالفان مقیم خارج را به عنوان “اپوزیسیون ایران” به رسمیت بشناسند، عملیاتی کردن پروژه ی لیبی در ایران راحت خواهد شد. فقدان پایگاه مردمی اهمیت چندانی ندارد، دولت های غربی و رسانه هایشان قادر به “ چلبی سازی ” هستند. کافی است با تبلیغات فرد یا جمعی را جا بیندازند و ایران را لیبیائیزه کنند. اوباما باید نشان دهد که توان چنین کاری را دارد، والا اگر “عامل” جمهوری اسلامی نباشد، حداقل خواهان دوام آن است.

تا حدی که من می فهمم، از منظر حقوق بشر و گذار ایران از نظام استبدادی به نظام دموکراتیک نیز می توان به این مناقشه نگریست. در این چارچوب، مسأله ی اصلی “گذار مسالمت آمیز ایران به دموکراسی” و “صلح عادلانه برای کل منطقه ی خاورمیانه” خواهد بود. دولت های غربی می بایست به رژیم حاکم بر ایران تضمین دهند به شرط بهبود حقوق بشر و آغاز فرایند دموکراتیزاسیون در ایران و برساختن دولتی دموکراتیک، نه تنها کلیه ی تحریم های اقتصادی لغو خواهد شد، بلکه به دولت دموکراتیک ایران اجازه داده خواهد شد که در داخل کشور غنی سازی اورانیوم را- تحت نظارت آژانس- انجام دهد. “ دموکراسی برای ایران ” و “ صلح عادلانه برای منطقه ” راه حل مسائل است. مسأله ی “ اپوزیسیون ملی ” ایران، مسائل دولت های غربی و دولت های مستبد و عقب مانده ای چون عربستان سعودی نیست، مسأله ی “ اپوزیسیون ملی “، مسأله ی “ایرانی قدرتمند” است. ایران قدرتمند، محصول قدرت مند شدن مردم ایران از طریق سازمان یابی های متنوع و متکثر و برساختن رژیمی دموکراتیک و ملتزم به آزادی و حقوق بشر است. عبور از جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک، وظیفه ی ایرانیان است. گذار به دموکراسی نیز منوط به قدرتمندسازی مردم و ایجاد پایگاه اجتماعی در میان مردم ایران برای مخالفان دموکرات است، نه بمباران ایران یا تحریم هایی که “ کمر مردم ” را می شکند. هدف اصلی رسیدن به قدرت از طریق ساختن “اپوزیسیون همسو” با “متجاوزان” و “عیار ملی بودن” قلمداد کردن آن نیست. هدف اصلی، حفظ تمامیت ارضی ایران، حفظ مردم ایران و کاهش درد و رنج تک تک آنها، گذار از رژیم جمهوری اسلامی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است. “ دموکراسی برای ایران ” و “ صلح عادلانه برای منطقه ” اهدافی اخلاقی برای مخالفان جمهوری اسلامی هستند.

 

پاورقی:

1 و 2 و 4 و 5- رجوع شود به لینک

3- رجوع شود به مقاله ی نیوزویک در این خصوص در لینک

6- رجوع شود به لینک

7- رجوع شود به لینک

8- رجوع شود به مصاحبه ی کاترین اشتون با بی بی سی فارسی درباره ی تحریم ها

9- در مقاله ی “آیت الله خامنه ای و مدل فروپاشی شوروی”، نظر وی در این خصوص آمده است. رجوع شود به لینک

10- رجوع شود به لینک

11- رجوع شود به لینک

12- رجوع شود به لینک

13- به عنوان نمونه رجوع شود به گزارش “سی ان ان” آمریکا از تهران درباره ی پیامدهای تحریم های اقتصادی بر مردم، در لینک

14- درباره ی گرانی مواد غذایی و رابطه ی آن با افزایش قیمت ارز و کاهش ارزش ریال به نظرات یک اقتصاد دان در لینک زیر رجوع شود

15- رجوع شود به لینک

16- رجوع شود به لینک

17- رجوع شود به لینک

18- رجوع شود به لینک

19- رجوع شود به لینک

20- رجوع شود به لینک