روزگار نکبت که خود دوره ای از سالهای فلاکت بود به پایان آمد و ولایت که همچنان باقی است، قدرت اجرایی را از یک دست خود بدست دیگر داد.
“دکتر” محمود احمدی نژاد که اکنون تنها عامل فجایع هشت ساله- از جمله بر باد دادن 800 میلیارد دلار- شناخته می شود و بااینهمه بر صندلی مجمع تشخیص مصلحت نظام می نشیند، می رود. “دکتر” دیگری می آید: حسن روحانی تا با کلیدتدبیر درهای بسته بگشاید، مدل نوین دمکراسی را بر قرار سازد، بحران اقتصادی راسامان دهد و “نظام” را از خطر برهاند.
سال های فلاکت، کم و بیش با پیروزی “انقلاب شکوهمند اسلامی” آغاز شد که در شعار “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” فردایی دیگر را نوید می داد؛ شعاری که اندیشه مرکزی “حکومت اسلامی” طراز آیت اله خمینی را پنهان می داشت: تبدیل ایران به ایران اسلامی برای ایجاد سکوی پرشی که انقلاب اسلامی را به دنیا صادر، و مدیریت جهان را به امام زمان واگذارد.
مانع اصلی، جامعه مدنی میراٍث انقلاب مشروطیت بود که برای رسیدن به آزادی و گذاراز استبداد مدرن دراکثریت خود، دست اتحاد به پیروان “امام خمینی” داده بود. تنها تاریخ بود که باید ثابت می کرد اتحاد میراث داران انقلاب مشروطیت با پیروان سر سخت ترین مخالفان آن-ـ شیخ فضل الله-ـ شدنی است یا نه.
“نظام” بر آمده از انقلاب اسلامی که تا آستانه “انتخابات ۹۲” ایران را ذیل اسلام و عملا حل شده درآن تبلیغ می کرد، بلافاصله سرکوب جامعه مدنی و اندیشه های نورا در دستور کار قرار داد. سرکوب خونینی که از نخستین بهار آزادی شروع شد و سالهای ۶۰ را به “دهه وحشت بزرگ” مبدل ساخت، هدفی جز نابودی بنیان های سازمانی وفکری برخاسته از متن “سکولاریسم” نداشت. نسل کشی تابستان ۱۳۶۷ بدستور مستقیم آیت اله خمینی، نقطه پایانی برحیات دیدگاه سیاسی ـ– اجتماعی مدرن تلقی می شد که بنیان های اندیشه خود را نه از نصوص مذهبی-ـ به قرائت پیروان شیخ فضل الها نوری-ـ بلکه از اندیشه های نوین انسان محور می گرفت.
حضور یکی از “قضات” دادگاه مرگ سال ۶۷ بعنوان وزیر دادگستری دردولتی که قصد دارد مدل دمکراسی جدید را درجامعه استوار سازد، خط سرخی است که محور اصلی سیاست داخلی را ازامروز تا دیروز بهم پیوند می زند.
ادامه این سیاست مرکزی داخلی، در سیاست خارجی که ادامه سیاست داخلی است، درصدور انقلاب برای جانشینی اسلام به جای کفر، خلاصه می شود.
همه سالهای فلاکت، برمحورهای بالا قابل شناسائی است و درهمه دولت ها تحت هر عنوانی به عنوان هسته مرکزی سیاست جلوه می کند.
در دوم خرداد ۱۳۷۶، “ایران” بعد از سالها سرکوب خونین و بی وقفه و بمباران بی امان تبلیغاتی از منابر و رسانه ها، در نخستین فرصت سر بر کشید و رای خود را به کسی داد که گمان می رفت، می تواند پل ارتباط بین گسل ایران- نظام باشد که هنوز خودرا به تمامی نشان نداده بود. هسته سخت “نظام” که دیگر اندیشه های طالبانی اش با پول نفت و قدرت سیاسی-ـ اجتماعی بی ضابطه نیز گره خورده بود، به مقاومتی شدید – ابتدا پنهان و سپس آشکارا- دست زد. فرمان حمله به پایگاههای دشمن- مطبوعات- رسما و آشکارا توسط “ ولی فقیه دوم” صادر شد؛ دستوری که بدیل تاریخی فرمان “ولی فقیه اول”برای کشتار زندانیان بود.
محمدخاتمی رئیس جمهور بود و تیغ کشتار بدست قاضی هنوز ناشناسی بنام سعید مرتضوی، داده شد. عدم دعوت رئیس جمهور تسلیم شده برای “حفظ نظام” به مراسم تحلیف حسن روحانی و دعوت قاضی مرتضوی که تیغ رهبر را بی امان برای “حفظ نظام” بکار انداخت، مستند دیگری است که پنجره امید امروز را به چشم انداز خونین گذشته می گشاید.
روزگار نکبت با مهندسی “نظام” و هدایت و حمایت بیدریغ و بیسابقه آیت اله خامنه ای، نیرویی را برکشید که باید ریشه های رخداد دوم خرداد را می خشکاند و زمینه های حضورآن را محو می کرد.
رئیس جمهورجدید باید کارهای ناتمام “ نظام” را در سیاست خارجی و داخلی به انجام می رساند. “خدمات بزرگ” محمود احمدی نژاد که درماههای اخیر بدفعات توسط
“بزرگان نظام” و به ویژه رهبر جمهوری اسلامی، مورد ستایش قرار گرفته، در سر فصل های زیر قابل جمع بندی است:
عرف زدائی بیرحمانه و بی توقف از بنیان های فکری جامعه از کودکستان تا دانشگاه.
سرکوب بی امان جامعه مدنی و ازمیان بردن تقریبا تمامی نهادهای کوچک و بزرگ.
تبلیغ دشمنی با اسرائیل بعنوان پایه اصلی سیاست خارجی نظام وتبلیغ گسترده آن در میان مسلمانان منطقه.
پیشبرد ساخت و ساز سلاح هسته ای تا آستانه انجام نخستین آزمایش اتمی.
هیچ رئیس جمهوری چنین خدماتی “بزرگ” و بنیادینی به “نظام” نکرده است؛ خدماتی که کژتابی های شخصی دو سال آخررا بیرنگ می کند.
در چهار سال نخست روزگار نکبت، جامعه مدنی ایران، زیر فشار سرکوب، مانند فنری در خودجمع شد و در سال ۸۸ با تمام نیرو بیرون جهید. دو شعار محوری:
مرگ بر دیکتاتور
نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران
بر تارک “ جنبش سبز” نشست و دستهای میلیونها ایرانی را در سراسر جهان با شعار«رای من کو؟»به هم رساند.رئیس جمهور برکشیده رهبری درهمان روزهای نخست، میلیونها ایرانی را که درتظاهرات آرام شرکت می کردند وحتی دهان راهم بسته بودند “خار وخاشاک” خواند. رهبرهم در روزهای اخیر آنان را “نانجیب” لقب می دهدویک لاریجانی نشانده بر مسند قضا “افعی” خطابشان می کند.
این خشم که هنوز لرزه برتن رهبر می اندازد و درهای محبس رابروی رهبران جنبش سبز و نخبگان مدافع آن بسته نگه می دارد، درکجاریشه دارد؟
در روزهای اخیر، آیت اله خامنه ای و منصوبانش به صراحت تکرار کرده اند که جنبش سبز” نظام” را تا لبه “ پرتگاه” برد: “در این مدت اخیر کسانی که اهل فتنه سال ۸۸ و در جریان اصلاحات قائل به سکولاریزه شدن کشور و سیاست بودند و راه امام (ره) را بر نمیتافتند دوباره سر برآوردهاند و گویی افعی جانشان گرما خورده است و به جنبش افتادهاند.”
از متن این تحلیل، مهندسی” انتخابات ۹۲” زائیده شد و بازگشت “به پیش از اصلاحات” عنوان گرفت.
جنبش سبز که حتی مجال نفس کشیدن هم نمی یافت، در تحول گفتمانی جامعه به شعار
“انتخابات آزاد” فراروئید و درآستانه “ انتخابات ۹۲” به شعار محوری و واحد اکثریت قریب به اتفاق نیروهای اجتماعی ایران تبدیل شد.
سیاست خارجی ماجراجویانه رهبر جمهوری اسلامی که پیگیرانه توسط محموداحمدی نژاد دنبال می شد، اعمال تحریم ها را در دستور کار “اجماع جهانی” قرار داد که بتدریح “حقوق بشر” را هم به بستر اصلی منازعه جهان مدرن با کهنه بساط “نظام” مبدل کرد.سخنان مکرر در مکررطالبان “ حفظ نظام”- از هردوبال اصلاح طلب و اقتدار گرا- حکایت ازاین دارد که “تحریم” گسترده وبیسابقه انتخابات، طلب “ انتخابات آزاد و منصفانه” بر بنیاد های معیارهای جهانی، که درمتن پیوند نیروهای داخلی و خارج کشور سامان یافته بود، می توانست به مقدمه سونامی سقوط تام وتمام “نظام” منجر شود.
اکنون، با معرفی اعضای کابینه و مرور سخنان دست اندرکاران سیاست شرکت در انتخابات، می توان مهندسی “انتخابات ۹۲” را “ حذف جنبش سبزو بازگشت به پیش از اصلاحات” عنوان داد و عناصر مهم آن را چنین دسته بندی کرد:
-ـمنزه سازی “مقام رهبری”. حذف رد پای اوازتمامی جنایات و مشکلات و قرار دادنش در موضع رهبری “ قدسی” که فقط یک رای دارد.
پاک کردن شائبه تقلب از هر نوع انتخابات وبه ویژه انتخابات سال ۸۸ و از این رهگذر فراهم سازی زمینه نظری حذف جنبش سبز.
اعمال مهندسی برای گزینش نامزدهایی که در وابستگی و اطاعت آنها ازرهبری کمترین شبهه ای در کار نباشد.
باز گذاشتن فضا برای انتخاب یکی از نامزدهایی که مجری سیاست “بیت” باشد.
تبدیل فضای عدم شرکت در انتخابات که به ویژه بعد از رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی- که رای بالای احتمالی او می توانست قدرت دو گانه مرکزی را سامان دهد- غالب شده بود؛ به “حماسه سیاسی” از جمله با استمداد از “ایران” ممکن شد. آیت اله خامنه ای که مجبور شد به گسل ایران-ـ نظام اعتراف کند، برای نخستین بار از کسانی که موافق
“نظام” نیستند و خواهان نجات “کشور” – همان ایران عزیز ما- هستند، خواستار حضور در انتخاباتی شد که کمترین آراء را از شهرهای بزرگ محور جامعه مدنی.
( تهران فقط ۱۵ درصد) بدست آورد و در جشن های پیروزی نام رهبران زندانی جنبش سبز را فریاد می کرد.
اکنون، دوره دیگری از سالهای فلاکت آغاز شده است که تاریخ نام آن را مشخص خواهد کرد. ایران هم مانند دیگر کشورهای بزرگ منطقه در امتداد شکاف کهنه- نو، به دوفرهنگ مذهبی- لائیک تقسیم شده است.
ترکیب کابینه، برنامه های اعلام شده و سخنان بر زبان آمده، نشان می دهد که “نظام” می کوشد بر بنیاد برنامه اقتصادی دوران هاشمی و سیاست فرهنگی- امنیتی خامنه ای، ایران را مهار کند و درخدمت سیاست های “نظام” در بیاورد.
روحیه ایرانی که زندگی رادر شعرخلاصه می کند، با تغییر اندک در بیت معروف سعدی، لحظه کنونی را چنین تصویر می کند:
به پایان آمداین نکبت
ولایت همچنان باقی است