روشنفکری دینی که در این مقاله از آن سخن میرود مشخصاً به آن دستهای اشاره میکند که روشنفکرند و نه سیاستمدار. اگر بخواهم صریحاً از آنان نام ببرم میبایست به عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان، مجتهد شبستری، اکبر گنجی و پیروان آنها اشاره کنم. تاکید برنظرات متاخر آنان است و تجدید نظرهای اساسی آنان در ماهیت و ماموریت جریان روشنفکری دینی. جریان روشنفکری دینی به گمان من در حال یک نوزایش است که به معنای جدایی کامل آن از اسلام سیاسی است.
از این رو این جریان هنوز در عرصة نظر مرزبندیهای خود را با اسلام سیاسی به طور کامل شفاف نکرده است و در عرصه اجتماع نیز از پیروان قدیم خود بسیار پیش افتاده است. از سوی دیگر احزاب اصلاحطلبی که از دل حلقة کیان برآمدند به دلایل عدیدهای که در مقالة دیگری مورد بحث قرار خواهد گرفت چندان با این جریان همراهی نمیکنند. به هر حال وضع فعلی چنین است و روشنفکری دینی نوظهور هنوز تعین سیاسی نیافته است. اما بپردازم به اشتراکات روشنفکری دینی در معنای ذکر شده و لیبرالیسم.
1ـ در شکافق میان سنت و مدرنیته هر دو گروه، دلبستة مدرنیتهاند، هر دو باور دارند که آینده ما در گروی بسط پروژه مدرنیته است.
2ـ در شکاف میان دمکراسی و آمریت هر دو دل در گروی دمکراسی دارند و دشمن دیکتاتوری در هر شکلش هستند.
3ـ هر دو به خرد نقاد خود بنیاد معتقدند. ملکیان برای وحی حجیت معرفت شناختی قائل نیست. سروش بسط تجربة نبوی و خاتمیت را مطرح میکند، قبض وسط تئوریک شریعت را مطرح میکند و عامل اساسی و تعیین کننده آن را عقل می داند، اجتهاد در اصول را خواستار میشود و با گشاده دستی در بسط هر منوتیک به تمامی حوزههای تفسیری متن مقدس عقل را یکسره حاکم بلامنازع میدان میسازد.
4ـ هر دو جریان خواهان جدایی نهاد دین از نهاد دولتند.
5ـ هر دو جریان اصالت را به فرد میدهند و در اندیشه از فرد آغاز میکنند.
6ـ روشنفکری دینیای که از آن سخن میگوییم از بستری راست برخاسته است و اگرچه فاقد برنامة اقتصادی است امّا به قرینة اندیشههای سیاسی و فلسفیاش میتوان استنتاج کرد که با اندیشههای اقتصادی لیبرالیسم مشکلی نخواهد داشت.
7ـ روشنفکری دینی در درون نحلههای فلسفی دلبستة فلسفة تحلیلی است. فلسفة تحلیلی و لیبرالیسم هر دو محصولات فلسفی ویژه جهان آنگلوساکسون هستند و از این رو ربط وثیقی با یکدیگر دارند.
8ـ روشنفکری دینی در مباحثی که مطرح میکند عمیقاً وامدار الهیات لیبرال است. عموماً اصطلاح الهیات لیبرال به دو نکته اشاره دارد که هر دو صحیحند. اوّل آنکه الهیات لیبرال الهیاتی است که از اصول لیبرالی در مباحث الهیاتی کمک میگیرد و تاکید اصلیاش بر آزادی، اصل بودن اخلاق در دین و محک زدن امر قدسی با تجربه بشری است. دوم آنکه الهیات لیبرال در دورهای از تاریخ اساساً بخش مهمی از راهبرد لیبرالها بوده است، اگر چه آنچه مشخصا الهیات لیبرال نامیده می شود متاخرتر است، چنانکه وقتی به استدلالهای بعضی از لیبرالهای کلاسیک چون لاک بنگرید میتوانید استدلالهایی در دفاع از لیبرالیسم در آنها بیابید که تا حدودی به استدلالهای امروز روشنفکری دینی در دفاع از آزادی، دمکراسی و… شبیهند.
9ـ روشنفکران دینی و لیبرالها هر دو از انحصارگرایی معرفتی میگریزند و دستیابی به حقیقت را روندی دشوار و پیچیده میدانند.
اینها رئوس اصلی تشابهات این دو جریان هستند. میتوان تشابهات دیگری نیز میان این دو جریان یافت و میتوان و میبایست در مورد هر یک از این تشابهات که برشمرده شد به تفصیل سخن گفت و زوایای تاریک آن را آشکار ساخت. اما آنچه در این مقاله مورد توجه بوده است توجه دادن به آن تغییرات اساسی است که در روشنفکری دینی در حال رخ دادن است. ملکیان اینک یکّه سوار این جریان است. او آنچنان عروج کرده است که گهگاهی غیرقابل باور مینماید، اینکه ملکیان متحمل میشود به دلیل غیرسیاسی بودن اوست وگرنه افکار و آرای ملکیان بسیار بیشتر از سروش با قرائت نه تنها رسمی که با قرائت معمول از اسلام نیز متفاوت و در تضاد است. سروش امّا به دلیل سیاسی بودنش، تعلقاتش و اینکه او رهبر جریانی فکری و سیاسی است دست بهعصاتر راه میرود. امّا میبایست به یاد داشت که سروش حتی در اندیشههای اوایل دهة هفتادش نیز بسیار مترقیتر از بسیاری از شاگردانش در اواسط دهة 80 است. سروش اما اینک به سوی لیبرالیسمی سکولار روان است، میبایست توجه داشت که دستهای از لیبرال سکولارهای امروز، از مجرای اندیشههای سروش و بسط منطقی آن به وادی لیبرالیسم سکولار پا نهادهاند. هرچه بگذرد روشنفکری دینی بیش از پیش با اسلام سیاسی مرزبندی خواهد کرد و یقیناً روشنفکری دینی در آینده تعین سیاسی خاص خود را در نیروی سیاسی خاص خود خواهد یافت. روشنفکری دینی در معنای ذکر شده و جریان لیبرال متحدین بلند مدت و استراتژیک یکدیگر خواهند بود.
منبع: ادوار نیوز