اخطار زود رَس به دولت روحانی

حسین علیزاده
حسین علیزاده

«برخی از آنچه در سفر نیویورک پیش آمد به نظر “ما” بجا نبود.» این جمله کوتاه علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، کافی بود که موجی از حمله و هجمه علیه سیاست خارجی دولت یازدهم را پس از سفر به نیویورک دامن بزند.

کیهان با تیتر بزرگ وجود «خط سازش» در درون دولت را افشا کرد، سخنان محرمانه ظریف در کمیسیون امنیت ملی مجلس تحریف شده به بیرون درز داده شد، جواد لاریجانی گفتگوی روحانی – اوباما را توطئه صهیونیست ها دانست و…

به نظر می رسد آن سفر و این تذکر همچنان آبستن منازعاتی بیشتر در درون حاکمیت باشد. اما چرا؟

مستفاد از سخن کوتاه خامنه ای، این بود که وی در مقام تذکر (بخوانید گوشزد و گوشمالی) به روحانی و تیم سیاست خارجی او آن سخن را بر زبان رانده است. تذکر خامنه ای گرچه کوتاه و در حد یک جمله بود، اما، واجد عناصری است که حدّت و شدّت آن را می توان در حد اخطار کارت قرمز دانست.

 

تذکری کوتاه  ولی در حد کارت قرمز

برای درک قوت چنین اخطاری، بازخوانی عناصر زبانی و زمانی در تذکر داده شده، خالی از لطف نیست. این عناصر به شرح زیر عبارتند از:

1- عنصر معنوی و مادی: در روابط انسان ها، مقام تذکر دهنده نقش موثری در قوت تذکر ایفا می کند. در مورد حل بحث، تذکر داده شده به سکانداران سیاست خارجی دولت یازدهم (روحانی و ظریف) توسط شخص رهبر جمهوری اسلامی داده شده است.

رهبر در ساختار قدرت جمهوری اسلامی، نائب امام زمان (عنصر معنوی) و فرمانده کل قوا (عنصر مادی) است. جمع بودن این دو عنصر در رهبر، در ایدئولوژی انقلاب اسلامی موجب می شود وی «شخص اول نظام»، «ولی مطلق فقیه» و «ولی امر مسلمین جهان» تلقی گردد.

با این توصیف اگر همین تذکر با همین سبک و سیاق از زبان رییس دفتر رهبر یا یکی از مشاوران او داده می شد، چنان که باید ضرب و قوت یک تذکر جدی را نداشت. باید پرسید که دادن این اخطار از چه اهمیتی برخوردار بود که رهبر خود در صدد آن برآمد؟

2- عنصر علنی بودن: ضرب و قوت تذکر داده شده به دولت روحانی وقتی دو صد چندان می شود که در نظر آوریم این تذکر به صورت علنی و نه پنهان به او داده شده است. اگر این تذکر در خلوت و نه در جلوت داده شده بود، مسلماً حدت و شدت تذکر علنی و آشکار را نداشت. با این توصیف در شرائطی که خامنه ای می توانست این تذکر را پنهانی به روحانی بدهد، علنی و آشکار کردن آن به منظور «جدی» بودن آن تذکر است که دیگر بار تکرار نشود.

3- عنصر زمان: تذکر داده به دولت روحانی تنها در فاصله 61 روز از استقرار دولت جدید در 12 مرداد 92 تا روز ایراد این سخنرانی خامنه ای (13 مهر) داده شده است.

کافی است به یاد آوریم که در طول 8 سال فضاحت های احمدی نژاد در عرصه سیاست خارجی، وی حتی یک تذکر نرم از خامنه ای دریافت نکرد.

همچنین از یاد نباید برد که تذکر داده شده در فاصله زمانی 7 روز از مراجعت روحانی داده شد که خود بر قوت این تذکر می افزاید. بر فرض اگر همین تذکر پس از چند ماه ولو به شکل علنی گفته می شد از این درجه از حدت و شدت برخوردار نبود که در گرماگرم مراجعت از سفر داده شد.

برای مثال بد نیست به یادآوریم که در پی یورش عده ای به سفارت و اقامتگاه انگلیس در تهران (8 آذر 90)، رهبر جمهوری اسلامی تا 9  ماه پس از آن از دادن هر تذکری خودداری کرد.

4- عنصر گزندگی: بار واژگان هم معنا لزوماً یکی نیست. مثال معروف، آن است که «بفرما و بنشین و بتمرگ» گرچه هر سه، دلالت بر یک فعل (نشستن) دارد اما بار معنایی آن ها متفاوت است. «بفرما» حاوی معنای احترام، «بتمرگ» حاوی معنای توهین و «بنشین» فاقد بار احترام و توهین است.

اندکی دقت کاقی است که رهبر انقلاب اسلامی در تذکر خود واژه «نابجا» را به کاربست که معادل معنایی واژگانی همچون «نسنجیده» و «ناپخته» را به ذهن شنونده متبادر می سازد.

 

تذکری که داده شد و تذکری که داده نشد

اگر عناصر چهارگانه بالا را کنار هم بگذاریم، دانسته خواهد شد که سخن خامنه ای هر چند کوتاه ولی حاوی اخطاری بس قوی بود که ناگزیر باید آن را کارت قرمز به روحانی محسوب کرد. اما، این تمام ماجرا نیست.

اگر حمله و کفش پرانی عده ای به خودروی روحانی در هنگام ورودش به تهران را به یاد آوریم که از سوی رهبر تذکری دریافت نکردند، جای تردید باقی نمی ماند که آن یورش فیزیکی و این تذکر زبانی را باید در راستای هم دید. چه دلیلی بالاتر از اینکه رییس پلیس کشور از دستگیری  حمله کنندگان به خودرو روحانی شانه خالی کرد.

آیا غیر از این است که اگر رهبر اختیارات تام به روحانی برای پیشبرد مذاکرات داده، می بایست حرمت شکنان حریم رییس جمهور را مورد عتاب و خطاب قرار می داد؟

مگر غیر از این بود که خامنه ای در نماز جمعه 29 خرداد 88 تمام قامت در دفاع از مقام و منزلت احمدی نژاد برآمد. پس چرا در صدد دفاع  از حریم روحانی برنیامد؟

 

نتیجه: تذکری سه سویه

به شرحی که گفته شد، پر واضح است که خامنه ای از این همه «صراحت گویی» در دادن تذکر به روحانی قصدی خاص را پیگیری می کرد.

تردیدی نیست که مخاطب این تذکر و اخطار جدی در وهله نخست، روحانی و تیم سیاست خارجی او (ظریف) بود. اما به راستی چرا وی از تذکر پنهان به روحانی خودداری و تذکر خود را علنی کرد؟

گمان این است که این تذکر نه صرفاً اخطاری به روحانی بلکه تذکری به حامیان او نیز بود؛ همان حامیانی که موجبات به قدرت رسیدن روحانی را فراهم آوردند. اگر نبود تقاضای خاتمی از عارف برای انصراف از نامزدی و اگر نبود حمایت علنی رفسنجانی و خاتمی که سیل آراء مردم را به سبد روحانی روانه کرد؛ امروز روحانی رییس جمهور نبود.

اینک این تلقی قوی شکل گرفته است که دولت روحانی، دولتی در راستای منویات رفسنجانی و خاتمی است. این تلقی چنان قوی است که اسدالله بادامچیان عضو حزب موتلفه گفته که «نمی دانم رفسنجانی رییس جمهور است یا روحانی».

از سوی دیگر می دانیم که رفسنجانی و خاتمی هر یک در دوران ریاست جمهوری خود خیزهایی برای عادی سازی روابط با امریکا برداشته بودند. چه استبعادی دارد که نامزد مورد حمایت آن ها هم بر همان منوال می اندیشد که آن دو می اندیشدند. چنین راهبردی بی درنگ موجبات ناخرسندی رهبری است که خود را مظهر «اسلام ناب محمدی» و امریکا را «شیطان بزرگ» می پندارد.