و سرانجام در فاصله ای کمتر از دوسال به نظر می رسد که موج احمدی نژادی شدن سراسر ایران را گرفته است. تا چند ماه قبل بیم آن می رفت که روابط جهان با ایران قطع شود، اما بتدریج این موج قوی تر شد و حالا یواش یواش به نظر می رسد که چیزهای دیگر هم دارد قطع می شود. به دنبال قطع برق در ده استان کشور، مدیر عامل شرکت ملی گاز ایران در کمال خوش خبری و مسرت گفت: « گاز همه وزارتخانه ها و ادارات دولتی از پنج شنبه گذشته، و به منظور تامین مصرف خانگی گاز قطع شده است و احتمال می رود که برق نیز در تهران قطع شود.» آگاهان توضیح دادند که اصولا برای اینکه ایران بتواند مشکلات جهان را حل کند و تبدیل به یک ابرقدرت بزرگ شود، مقدمتا باید گاز و برق کشور را قطع کنند و بعد مشکلات جهان را حل کنند. خبرنگاران گزارش دادند که « قطع گاز در برخی استان های کشور زندگی مردم را فلج کرد.» روزنامه کیهان در خبر دیروزش اعلام کرد که «مشکل گاز مناطق سردسیر امروز برطرف می شود.» اما با گذشت 48 ساعت از دیروز، هنوز امروز فرانرسیده است و لذا چون مشکل گاز مناطق سردسیر کشور حل نشده است، شرکت گاز ایران اعلام کرد که مناطق سردسیر کشور از امروز گرمسیر است و تا وقتی سردسیر نشده است، گاز این مناطق وصل نمی شود. همچنین با ادامه قطع گاز در 11 استان کشور، مردم سقز برای اعتراض به این وضع به خیابان آمدند، ولی با این وجود گازشان وصل نشد. گروهی از مردمی که به خیابان آمده بودند، در حالی که می لرزیدند، سووال کردند: « آیا داشتن حداقل امکان گرم شدن در زمستان حق مسلم ما نیست؟» دولت نیز در پاسخ به سووال آنان گفت: نه، حق مسلم شما انرژی هسته ای است و هیچ حق مسلم دیگری ندارید. دکتر اینقدی نژاد که هنوز گاز خانه خودش قطع نشده است، در کمال سرور و شادمانی و بی خیالی اعلام کرد: « ایران بزودی کلید تولید صنعتی سوخت هسته ای را خواهد زد.» دکتر اینقدی نژاد، که همچنان فکر می کند همه چیز شوخی است، در حالی که دولتش قدرت حل مشکل گاز که در این 20 سال هرگز سابقه نداشته است، ندارد، گفت: « مردم جهان از ما می خواهند نجات شان بدهیم…. روزانه دهها هزار نامه از سراسر جهان پیش من می آید که در آنها اقشار مختلف سراسر جهان ضمن بیان وضعیت نامناسب خود از ما می خواهند که ایران مقتدر بماند و روزی بتواند آنها را هم از دست طاغوتیان نجات دهد.» آگاهان اظهار امیدواری کردند که انشاء الله تا زمانی که احمدی نژاد بتواند جهانیان را نجات بدهد، خودش از سرما یخ نزده باشد.
بابا نوئل درگذشت
خدا رحمتش کند. خیلی پیرمرد خوبی بود، همیشه به بچه ها هدیه می داد و بخصوص بچه های مسیحی را در سراسر دنیا خوشحال می کرد. وقتی اول سال مسیحی می شد، هدیه های قشنگش را بسته بندی می کرد و توی جوراب بچه های می گذاشت و آنها را خوشحال می کرد. هفته قبل، درست نیم ساعت قبل از تحویل سال مسیحی، بابانوئل درگذشت. ظاهرا بابانوئل می خواست هدیه احمدی نژاد را توی جورابش بگذارد که دچار خفگی شد و درگذشت.
مبصر بخاری و بچه های لرستان
واقعا که کشور خوبی داریم. کشوری که هر روز یک کشف بزرگ در آن صورت کی گیرد. وزارت آموزش و پرورش هفته قبل اعلام کرد که از این پس کلاس ها مبصر بخاری خواهند داشت، کار این مبصر بخاری در حال حاضر این است که مواظب باشد که بخاری های نفتی و گازی به موقع روشن و خاموش شود، اما این مبصرین بخاری در آینده نزدیک می توانند تولید انرژی هسته ای کشور را در دست بگیرند و لذا نماینده رئیس جمهور در کلاس نیز به حساب می آیند. در همین راستا، دیروز یک مدرسه در روستای « المنی» در لرستان به دلیل استفاده از وسایل گرمایشی غیراستاندارد دچار حریق شد. خوشبختانه هیچ آسیبی به دانش آموزان نرسید. منظور از این که هیچ آسیبی به بچه ها نرسید این است که تصادفا این بار بچه ها در آتش سوزی کشته نشدند و فقط تعداد زیادی از دانش آموزان مدرسه زخمی و مجروح شدند.
هنر آشپزی باهنر
پیشنهاد می کنم حتما از کتاب هنر آشپزی استفاده کنید. بخصوص برای زمانی که آش اینقدر شور می شود که حتی سروصدای باهنر هم در می آید. باهنر، نایب رئیس مجلس و رفیق شخصی سابق احمدی نژاد، که به اندازه کافی فامیل درجه اول در کابینه دارد، بالاخره سروصدایش درآمد و گفت: « سطح عمومی قیمت ها در برخی موارد از کنترل بیرون رفته است…. بعضی سیاستهای کلی دولت در ارتباط با مسکن، قیمت ها را افزایش داده است…» وی که قبلا مخلص دربست دولت بود، به جبهه منتقدین دولت پیوسته و اظهار داشت: « به عملکرد دولت نهم نقد دارم…. قرار بود نفت و چیزهای دیگر را سر سفره ببریم، نشد، نباید دعوای خودمان را سر سفره مردم ببریم.» آگاهان به آقای باهنر گفتند زیاد خودش را ناراحت نکند، چون هنوز سرگنده قضیه زیر لحاف است و بوش خوش رایحه زیر لحاف یا کرسی بلند نشده، احتمالا مشکلات تازه از این به بعد جدی می شود. اعلمی هم اعلام کرد که بعضی نمایندگان مجلس در حال تهیه طرح استیضاح دولت هستند. به نظرم این موضوع را نمایندگان باید جدی بگیرند. اصولا یک رئیس جمهور ممکن است بلد نباشد کشور را اداره کند، دائما اشتباهات سیاسی کند، کشور را تا مرز جنگ و سقوط پیش ببرد. در این حالت به قول آقای قرائتی می گویند که: آقای رئیس جمهور، کفایت سیاسی، چی؟ هان؟ باشه. صدا می رسد که یک سال صبر کنید… باشه صبر می کنیم.
بالاخره بریم بیرون یا نریم؟
این مجلس هم تکلیف ندارد، یک سال و نیم تهدید کرد که طرح دو فوریتی تعلیق و خروج از ان پی تی را تهیه کرده و هر روز جهانیان از ترس تصویب این طرح شب تا صبح خواب شان نمی برد، حالا که هفته قبل طرح تجدیدنظر تصویب شده، مجلس از این کار پشیمان است. البته این پشیمانی از لجاجت بر سر ادامه برنامه هسته ای بهتر است، ولی بالاخره مجلس باید تکلیف خودش و رئیس جمهور را روشن کند. علاء بروجردی مسوول فلان و فلان و فلان [مهم تر از همه کارشناس لو دادن افغان و ندیدن طالبان] گفت: « مجلس با خروج از ان پی تی موافق نیست.» در همین حال کیهان از قول علی لاریجانی نوشت که او در چین تهدید کرده که « ایران از ان پی تی خارج می شود.» در حالی که وقتی مطلب کیهان را می خواندی معلوم می شد که لاریجانی همچنین غلطی نکرده بلکه مرد محترم گفته ان پی تی مطلوب ماست و در آن می مانیم. این حسین شریعتمداری است که دیگر دارد قاط می زند. جالب این که کیهان در روزی لاریجانی را به نادرست متهم به گفتن یاوه کرد که علاوه بر لاریجانی، منوچر متکی و حتی آقازاده هم در وصف ان پی تی حرف های جالبی زده بودند که در صفحات مختلف کیهان هم چاپ شده بود که ممکن است مسوولان آن صفحات سه سال زندانی شوند. همزمان با همین موضوع ژاک شیراک نیز برای اولین بار در طول تاریخ یک سال گذشته در مورد ایران موضع گیری کرد و گفت: « ایران جامعه جهانی را ترسانده است.» آگاهان به آقای شیراک توضیح دادند، این که چیزی نیست، دولت ایران نه تنها جامعه جهانی را ترسانده است، بلکه جامعه ایرانی را هم ترسانده است. و علاوه بر این حسین بازجو بیش از دولت ایران آدم ها را ترسانده است می گوئید نه از خیلی ها بپرسید. هم زمان با همین قضایا، جبهه مشارکت « خواستار مذاکرات اتمی ایران با آمریکا شد.» ولی همه این حرف ها را بگذارید کنار، این ها که گفتم هیچ کدامش ارزش ندارد، اصلا و ابدا، مهم فقط این است که آقای حاجی بابایی، عضو هیات رئیسه مجلس، درست در شرایطی که هیچ کس حوصله شوخی های بامزه و بی مزه را ندارد، گفت: « عملکرد ایران در چهارچوب قانون موجب انزوای اروپا شده است.» آگاهان در همین راستا توضیح دادند که اصولا وقتی یک کشور مثل ایران رابطه اش را با 29 کشور عضو اتحادیه اروپا تیره می کند، طبیعی است که آن 29 کشور منزوی می شوند. بر اساس همین اظهار نظر در حال حاضر جمهوری اسلامی ایران، کره شمالی و ونزوئلا سه کشوری هستند که بطور فعال در صحنه بین المللی حضور دارند و 188 کشور دیگر منزوی شده اند و دارند از تنهایی دق می کنند. آمریکا که به قول مدیر کیهان رییس جمهورش شب ها خواب چوبه دار می بیند.
قهرمان دنیای عرب
مدتی است مقاله ای نوشته ام در مورد مساله ما و مردم عرب، یک طرف ماجرا برمی گردد به موضع ایرانیان در مورد اعدام صدام و طرف دیگر موضوع برمی گردد به برخورد مردم دنیای عرب با این موضوع. البته معتقدم با مرگ صدام، علیرغم بسیاری از مسائلی که در این ماجرای تکان دهنده وجود داشت، جنبش تروریستی اسلامی در جهان و بخصوص در عراق ضربه سنگینی می خورد و معتقدم عراق تا مدتی دیگر آرام می شود، اما به هر حال اعدام صدام زخمی به تن تندروهای دنیای عرب خواهد بود. البته در ایران خیلی ها با اعدام صدام به این شکل مخالف بودند، از جمله آقای جنتی که از یک سال قبل راه بسیار خوبی را برای اعدام صدام پیشنهاد کرده بود و گفته بود: « دادگاه صدام مسخره است. ما در اول انقلاب هویدا را سر میز جلسه نشاندیم و بعد از رد و بدل کردن چهار جمله، یک تیر خلاص به او زدیم.» به دنبال این نظر انسانی و پر از مهر و عطوفت آقای جنتی بسیاری از هموطنان به وجد آمده و از شادمانی داشتند سکته می کردند که حسنی مبارک گفت: « اعدام صدام وحشیانه بود.» عطاء الله مهاجرانی هم در یک تحلیل بسیار غیرمنتظره نشان داد که اصولا مسلط بودن به سیاست و مسائل بین المللی چقدر مهم و بی توجهی به زمان چقدر ضروری است. مهاجرانی در مقاله اش نوشت: « صدام که تا مغز استخوان در خدمت منافع آمریکا بود، چطور می تواند قهرمان ضدآمریکایی باشد؟» آگاهان در همین مورد نکاتی را به آقای مهاجرانی تذکر دادند:
اول: زمانی که صدام تا مغز استخوان در خدمت منافع آمریکا بود، آقای مهاجرانی هم یا معاون نخست وزیر بود یا وزیر بود، ولی به همان شکل که آقای مهاجرانی الآن ماه هاست دیگر در آن کارها نیست، صدام هم در ده سال گذشته با آمریکا می جنگید.
دوم: آمریکا برای از بین رفتن حکومت صدام حداقل سیصد هزار نیروی نظامی به عراق آورد و با کمک کشورهایی مانند ایران توانست حکومت صدام را ساقط کند و نیروهای آمریکایی صدام را دستگیر کردند. آیا دلیلی بزرگتر از جنگ برای جنگجو بودن لازم است؟ آیا حمله آمریکا به صدام حسین کافی نیست که اثبات شود صدام ضدآمریکایی بود؟
سوم: اصولا همه ضدآمریکایی های منطقه ضمن اینکه ضدآمریکایی هستند، کمی هم دیکتاتور و معمولا تا حد زیادی قاتل هستند، ضدآمریکایی بودن که الزاما چیز خوبی نیست. بخصوص برای آقای مهاجرانی که فقط برای نوشتن یک مقاله برای پیشنهاد مذاکره با آمریکا نزدیک بود زودتر از این ها از بهشت رانده شود.
چهارم: دنیا خیلی عوض شده، آقای پوتین که مامور کا گ ب بود و مهم ترین هدف زندگی اش نابود کردن آمریکا بود، در حال حاضر دوست آمریکاست. چاوز هم که زمانی نزدیک ترین دوست صدام بود، آلآن نزدیک ترین دوست ایران است. در ضمن در حالی که چند سال قبل در مراسم مرگ پاپ رئیس جمهور اسرائیل خودش را کشت تا بلکه با رییس جمهور ایران با لهجه یزدی احوالپرسی کند، الآن از بوی خوش رایحه فرسنگ ها در می رود و حاضر نیست جز با نارنجک به احوالپرسی جانشین خاتمی برود.
رایحه خوش ناپلئون بناپارت
اوضاع جناح بندی های سیاسی و رو کم کنی جناحین و جناحات و جناحون برای هم کمابیش ادامه دارد. حسین مرعشی، چهره خونسرد کارگزاران، یک میخ دیگر به تابوت رایحه خوش خدمت که پس از فوت نابهنگام رایحه اش روز به روز بیشتر آزاردهنده می شود، کوبید و گفت: « رایحه خوش خدمت یک قطب محسوب نمی شود.» از طرف دیگر با محو شدن مهرداد بذرپاش و سایر ریاحین بستان احمدی از صحنه گیتی، آقایی به نام محمود عباس زاده مشکینی، عضو فهرست حامیان احمدی نژاد ظهور کرده و گفت: « رایحه خوش خدمت هنوز ادعای پیروزی در انتخابات شوراها را دارد.» در همین راستا یکی از کسانی که به تازگی از امین آباد مرخص شده است، اعلام کرد: این که چیزی نیست، من هم تا قبل از اینکه خوب بشوم، فکر می کردم ناپلئون بناپارت هستم.
نباید افتخار کرد
یکی از خوبی های موجودات متعادل این است که حرف هایی می زنند که آدم احساس می کند همه هم عقل شان از کار نیفتاده. آقای خاتمی یک جمله منطقی و درست و حسابی و قابل اثبات در مورد انتخابات گفت: « اصلاح طلبان در نهایت مظلومیت و محرومیت نتیجه خوبی از انتخابات گرفتند.» وی اضافه کرد: « هیچ منصبی اعتبار ندارد، مگر اینکه برآمده از رای مردم باشد.» آگاهان گفتند: چشم، بهش می گیم. اما آقای خاتمی یک حرفی هم زد که خوشمان نیامد. وی گفت: « افتخار می کنم که بعد از هشت سال یک دفتر هم برای کارم ندارم.» آگاهان می خواستند برای آقای خاتمی توضیح بدهند که این که شما بعد از هشت سال هنوز یک دفتر کار هم ندارید، اصلا خوب نیست، چون شما باید در این هشت سال حتما یک تشکیلات برای خودتان راه می انداختید که در تمام شهرها و دنیا دفتر داشته باشد و کارهای شما را پیش ببرد و نیروهای طرفدارتان را منسجم کند. حالا این کار را نکردید، اشکالی ندارد، چرا به آن افتخار می کنید؟
زری زری، دراومد از دربه دری
آقا! این زریبافان ول کن معامله نیست. البته منظورم این است که ول کن احمدی نژاد نیست. بالاخره باید طرف دستش را به یک جایی بند کند. آخرین تحولات نظام اجرایی کشور( منظور سفرهای دور و دراز حامی و کامی به شهرستانهاست) انجام شد و قرار شد صادق محصولی رئیس انجمن پابرهنگان میلیاردر دبیر هیات دولت شود. الهام هم قرار شد به عنوان کوچولوترین وزیر دادگستری تاریخ ایران انتخاب شود. زریبافان هم قرار است بشود مسوول دفتر رئیس جمهور.
محمود چاخان به شهر برمی گردد
بابا! این یارو دروغگوست. رسما، در روز روشن، بدون هیچ پرده پوشی. درست یک روز قبل از سفر به خوزستان از طرف دفتر ریاست جمهوری دو خبر منتشر شد، اولی در مورد گفتگوی تلفنی جلال طالبانی و دوم در مورد ملاقات هادی ساعی با رئیس جمهور. معلوم شد که اصلا جلال طالبانی چنان حرفی که احمدی نژاد به نقل از او گفته است، نگفته و هادی ساعی هم اعلام کرد که در این مدت در تهران نبود و اصلا با احمدی نژاد ملاقات نکرد. من نمی دانم چرا کسی در مورد دروغ های رئیس جمهور از او سووال نمی کند؟ رئیس جمهور که نباید روز روشن دروغ بگوید. احمدی نژاد بعد از بازگشت از سفر خوزستان گفت: « هر جا می رویم نام ایران می درخشد.» آگاهان توضیح دادند که احمدی نژاد در این مدت یا در کرمانشاه بود و یا در خوزستان و در این دو استان هم چون جزو استانهای ایران هستند، طبیعی است که نام ایران می درخشد. البته بعید نمی دانم که فردا صبح رئیس جمهور اعلام کند که هفته گذشته با چاوز و فیدل کاسترو رفته بود به واشنگتن و جرج بوش را سه تائی حسابی کتک زدند. اصلا بعید نیست.
13 برابر شدند
اصولا آمار همینطوری است. مثلا دیروز یک مقام ارشد نیروی انتظامی اعلام کرد که زنان مجرم نسبت به قبل از انقلاب سیزده برابر شدند. آدمی که عقل نداشته باشد و این خبر را بشنود، واقعا فکر می کند مملکت این همه پیشرفت کرده، در حالی که موضوع این نیست، موضوع این است که زنان ایرانی قبل از انقلاب همان کارهایی را می کردند که امروز می کنند، مثلا آرایش می کردند، به مهمانی می رفتند، لباس های خوشگل می پوشیدند، با دوست پسرشان قدم می زدند، دیسکو می رفتند، در دانشگاه حرف می زدند، سیگار می کشیدند، سینما می رفتند و گاهی هم در فیلمهای سینمایی لخت می شدند و بازی می کردند، حالا هم بعضی از همان کارها را می کنند، ولی جرم است و برای جرم شناختن و دستگیری زن ها هزاران نفر استخدام شده اند. سیزده برابر که چیزی نیست. این دلیل نمی شود که وقتی شما در اتوبان دارید برعکس همه ماشین ها رانندگی می کنید، همه آنها چون سیزده برابر شما هستند، مجرم باشند. شاید شما دارید اشتباه می کنید. وقتی یک آدم با قیافه را که رییس پلیس بود برمی دارید و به جایش یک کسی را می گذارید که همین طوری آدم ازش وحشت دارد و تازه باجناق اینقدی نژاد هم هست. بزودی سیزده برابر به سیصد برابر می رسد. مقصودم از آن با قیافه اصلا و ابدا سردار طلائی نبود. خودتان حدس بزنید کی را می گویم.
وقتی فرق شان توی چشم آدم می رود
تا حالا مشکل مان این بود که چرا بعضی ها فرق احمدی نژاد و خاتمی را نمی فهمند، حالا گرفتار شدیم، رفیق ما فرق صدام را با خاتمی نمی فهمد. یکی از نویسندگان ایرانی نوشت: « تفاوت صدام با خامنه ای ها و رفسنجانی ها و خاتمی ها چیست؟» برای اینکه فرق این افراد توی چشم کسانی که در اثر فاصله زیاد دچار مشکل دید می شوند، نرود، برخی از تفاوت های موجود را عرض می کنیم و بقیه تفاوت ها را درز می گیرم.
اول: یکی از تفاوت های صدام با خامنه ای ها و هاشمی ها و خاتمی ها این است که خامنه ای ها خودشان با هم تفاوت دارند، مثلا یکی از آنها آقای علی خامنه ای است که رهبر کشور است، اما یکی دیگرش هادی خامنه ای است که نه تنها رهبر کشور نیست، بلکه در اعتراض به شرایط کشور در قم کتک خورد و مجروح شد. فرق هاشمی ها هم این است که یکی شان محمد هاشمی است و یکی شان اکبر هاشمی و این دو تا با هم زمین تا آسمان فرق دارند. فرق خاتمی ها هم با هم این است که یکی شان رضا خاتمی است که پزشک است و خیلی از عقاید برادرش را قبول ندارد و یکی شان محمد خاتمی است که قبلا رئیس جمهور بود که او هم خیلی از عقاید برادرش را قبول ندارد، یکی شان هم آدم معقول و مهندس و کارشناس اقتصادی است که نامش علی آقامون است. وقتی خود هاشمی ها و خامنه ای ها و خاتمی ها فرق دارند، طبیعتا با کس دیگری هم فرق دارند چرا ندارند.
دوم: اصولا وقتی آدم از راه دور به مساله نگاه می کند، همین جوری می شود. فکر می کنیم که همه این یک میلیارد چینی که شبیه هم هستند هیچ فرقی با هم ندارند. یواش یواش کار به جایی می رسد که نمی فهمیم فرق کره جنوبی و کره شمالی با چین چیست و فرق این دو تا کره با هم چیست. البته شما تقصیری ندارید، هرکسی که خودش را موظف می بیند که درباره سیاست حرف بزند، اما تلاشی برای فهمیدن اوضاع کشورش نمی کند، آخرش همین می شود که فرق دو تا آدمی را که یکی شان طرفداران آن یکی را زندانی می کند، نمی فهمد.
سوم: فرض کنید همین الآن آقای فلانی را که بیست سال است به ایران نرفته، یک دفعه وسط اتوبان صدر از هلی کوپتر پیاده کنید و به او بگوئید برو به خانه قدیمی تان. فکر می کنید چه اتفاقی می افتد؟ مطمئنا بعد از یک ساعت چون فرق شمال و جنوب تهران و نام خیابانها را نمی داند و اصولا فرق بغداد و تهران را نمی داند و فرق گذشته و حال را هم چه بسا نداند، در شهر گم می شود و مجبور می شود یا فرق هاشمی و خاتمی و صدام را یاد بگیرد، یا اینکه یک تاکسی دربست بگیرد و در حالی که آدرس فرودگاه را می دهد، سریعا از ایران خارج شود تا به ادامه نقش تعیین کننده اش در سیاست ایران بپردازد، به همین دلیل پیشنهاد می کنم که فرق آدمهای مختلف را یاد بگیرید که حداقل وقتی با یک ایرانی که ممکن است در ده سال گذشته در ایران زندگی کرده باشد، یا به ایران سفر کرده باشد، مواجه می شوید، اسباب شرمندگی نشود.
چهارم: چون فکر می کنم بهتر است به کار اصلی مان برسیم، نه من اسم می برم، نه شما ادامه بده. همین جا قضیه را درز بگیریم بهتر است.