فرمانده شیوا! تولدت مبارک

علی کلائی
علی کلائی

یکی از این روزها بود انگار فرمانده. روزی مانند دو روز قبل از سالگرد تولدت. می دانم سالگرد ولادتت را در بند باشی چه دردی دارد. می دانم. 1388 را کشیده ام و می دانم فرمانده شیوا

سال 1363 هجری خورشیدی. 20 خرداد 1363. مولودی در دامان خانواده ای عزیز و بزرگوار متولد می شود. مولود دختر است و قدمش مبارک. دختر عزیزکرده بابا. پدری بزرگوار که وقتی به چشمانش می نگری عشق به فرزندانش در آن موج می زند. دختر همدم مادر است. مادری که کوه در برابر مقاومتش سر تعظیم فرود آورده.

20 خرداد 1363 هجری خورشیدی. شیوا نظر آهاری متولد می شود.

روزگار می گذرد. سالهای پس از خرداد 76 و شیوا یکی از فعالین آن. در زمان دانشجویی. و بعد فعالیت به عنوان یک فعال حقوق بشر.

به شهادت همه آنانی که با شیوای عزیزمان کار کرده اند و در کنار او و در مجموعه های حقوق بشری حضور داشته اند شیوا فدایی حقوق بشر است. این جمله را بار دیگر گفته ام. بعید می دانم در سالهای پس از جنگ (با احترام به همه بانوان فعال و مبارز) به مانند شیوای عزیزمان کسی بوده باشد که اینچنین تمام قد در برابر نقض حقوق بشر، آزادی خواهانه و برابری طلبانه ایستاده باشد.

شیوا را زمانی فرمانده می خواندم. خودش هم می دانست و همیشه به این عنوان می خندید.

خودش هم می گفت نه نگویم این عنوان را. اما برای من (بقیه را نمی دانم) شیوا حکم یک فرمانده را داشت. فرمانده لزوما نباید فرمان بدهد و امر و نهی کند که شیوا به هیچ وجه اهل امر و نهی نبود. فرمانده منشی دارد که باید الگو باشد. و شیوا الگوی انسانیت است. الگوی انسانیتی در میانه همنسلانم که انگار بلا زده اند. الگوی مسئولیت پذیری است در نسلی که مسئولیت نمی شناسد. الگوی دردمندی است در نسلی که دردمندی را حماقت می دانست. (البته یک سالی است که نسل من هم جهش کرده است و بسیار انسانی تر شده. یک تحول گاه موجب جهش یک نسل و یک عصر می شود)

شیوا نظر آهاری را اما در سال گذشته دوبار به بند کشیدند. از خرداد تا مهر و این بار از روزهای پایانی آذر ماه تا امروز. بازجویانش به عقده گشایی پرداخته اند و عقده های شخصی از شجاعت و جسارت این دختر ایران را به رخ زمین و زمان می کشند. شیوا اما چون کوه ایستاده. ایستاده تا نشان دهد که یک فعال حقوق بشر معتقد به حقوق بشر در تمامیت خودش است. نشان دهد که حقوق بشر برای شیوا ابزاری سیاسی نبوده ونیست. این اعتقاد شیوا و شیواهای ایران به حقوق بشر است که حتی در گوشه سلول های مخوف انفرادی امنیت بانان نظام ولایی امیدوارانه چشم به دریچه کوچک بالای سلول می دوزند و می دانند که زمانی خواهد رسید که حق هیچ بنی بشری نقض نشود. زمانی خواهد رسید که در بند کنندگان به خبط و خطای خویش معترف شوند و از اریکه قدرت به زیر کشیده شوند و به جای حاکمان مدعی مطلق العنان، مردم بر اریکه قدرت و سرنوشت خویش حاکم شوند.

زمانی در سال گذشته در بند 209 شنیدم که شیوا را گرفته اند. بی قرار شده بودم. فرمانده مان در بند بود آخر. این واژه فرمانده اما ظاهرا برای هردومان دردسر شد. سید و علوی توهم برشان داشته بود که واقعا فرماندهی و تشکیلاتی با فرماندهی شیوا در کار است. وقتی هم که توضیح می دادی که این واژه صرفا برای احترام به بزرگواری شیواست باور نمی کردند. در مخیله تنگ نظران نمی گنجد آخر احترام به بزرگواری شیوا. شیوا بزرگ است و از اهالی امروز و این را تنگ نظران نمی فهمند.

الغرض شنیدم که شیوا در بند است. دل نگران بودم از زندان آمدنش. از اینکه جسم نحیفش نتواند تحمل آن همه فشار را بکند. می دانستم روحی دارد به عظمت آسمان. اما جسم نحیفش را می ترسیدم این بی معرفتان در هم بشکنند. گذشت تا از بند رها شدم. روز آزادی ام بود. بعد از ظهر که چند تن از رفقا را دیدم و اولین سئوال! شیوا کجاست؟ و خبر بازداشت شدنش بر سرم هوار شد. بود و بود و بود تا رهایی ابتداییش.

باز در شب رحلت پدر حقوق بشر ایران زنده یاد آیت الله منتظری. فکر می کنم حدود 10 یا 10:30 شب بود که تلفنم زنگ خورد. یکی از عزیزان بود. باز هوار شدن خبر. شیوا و کوهیار و یکی دیگر را از رفقای کمیته گرفتند که بعد فهمیدیم سعید حائری بوده. سعید آزاد شد. کوهیار نیز در بند 350 اوین در بند است و شیوا هنوز که هنوز است در بند 209 زندان اوین و زیر یوغ امنیت بانان رژیم تهران.

بیست اردیبهشت تولد شیواست. تولد در زندان مصیبت است. چشمت به در خشک می شود. از دریچه سلول پرواز می کند به نزد خانواده و دوستانت می آید. اما می دانم که فرمانده شیوای ما مقاومت می کند. مقاومت می کند تا رهاییش.

شیوای عزیز! می دانم درد علوی و امثال او از چیست؟ می دانم دفاعت از عاطفه نبوی عصبانیشان کرده. می دانم حقوق بشری بودنت بدون فیلتر ایدئولوژی و عقیده و صرفا انسانی عمل کردنت دلیل اصلی در بند بودنت است. دلیل اصلی است که شیوا را حتی به بند عمومی منتقل نمی کنند. می دانند که شیوا در بند هم شیواست. در تمامی ایستادگی و مقاومت و مبارزه برای حقوق انسان. برای برابری و آزادی.

فرمانده شیوا! گرامی خواهرم! دلمان برایت تنگ شده. تولد بهانه شادی است. اما با غم می گویم. با غم در بند بودنت. تولدت مبارک