امریکا تصمیم گرفت. حالا نوبت ماست؟

فرخ نگهدار
فرخ نگهدار

ایالات متحده امریکا تصمیم خود را گرفت. باراک حسین اوباما برای چهار سال دیگر به ریاست جمهوری امریکا انتخاب شد. پیام این انتخاب برای کشور ما چنین است:

«خطر جنگ و حمله نظامی از ایران دور و یا فعلا منتفی است. راه دیپلماسی همچنان گشوده است. اما، چنانچه ایران به سیاست ۸ ساله ادامه دهد، تحریم های فلج کننده، به بهانه برنامه هسته ای، توسعه یافته اقتصاد کشور و زندگی مردم را زیر فشارهای سنگین تر قرار خواهد داد. با تداوم سیاست ۸ ساله تورم و بیکاری، سقوط سطح تولید و افت شدید بازارهای خارجی قطعی است. با تداوم این سیاست در آینده وحدت سرزمینی و هستی کشور هدف قرار خواهد گرفت.»

به علاوه، در چهار ساله آتی پرزیدنت اوباما می کوشد تفاوت میان ایالات متحده و اروپا به حداقل برساند، تنش میان شرق و غرب را مهار کند، و از همه مهم تر از تقابل میان اسلام و غرب تا هر میزان ممکن بکاهد. 

باید انتظار داشت طولی نکشد که باراک اوباما - از نو، اما این بار  با قدرتی به مراتب بیشتر -  دست خود را به سوی ایران دراز و رهبری کشور را به مذاکره مستقیم با خود فراخواند.

ایرانیان، چه در حکومت باشند چه مخالف و چه بیطرف، این روزها با انتخاب مجدد اوباما و به تاثیر آن بر سرنوشت کشور فکر می کنند. آنها به این فکر می کنند که کشورشان از کدام سیاست در چهار سال آتی باید پیروی کند.

هدف این نوشته مشارکت در این هم اندیشی است. این نوشته می کوشد کلی ترین خطوط یک استراتژی سیاسی معین را برای روندهایی که به انتخابات دور یازدهم ریاست جمهوری منتهی می شود تدوین و ارایه کند. ادعا این نیست که خطوط اصلی یک استراتژی درست همین است و جز این نیست، اما کوشش شده است آنچه در زیر می آید چارچوبی باشد برای هم اندیشی حول خطوط اصلی استراتژی سیاسی. 

برای این هم اندیشی، قبل از همه ضروری است تصویری از عمده ترین مشخصه های روند جاری در منطقه و در ایران در ذهن داشته باشیم.

 

 منطقه

●      حمایت غرب از بهار عربی تداوم می یابد؛ تنش میان ملت های عرب و غرب - و نفوذ افراط گرایان اسلامی را بر ملل عرب - رو به کاستی می رود.

●      رابطه ایران با جنبش های مدنی اسلامی (اخوانی ها) سست تر و ارتباط آنان با ایالات متحده و ترکیه تقویت خواهد شد.

●      اسرائیل، پس از انتخابات پیش رو، یا تغییر سمت داده و روند صلح جان خواهد گرفت؛ و یا به طرف انزوا، و دوری بیشتر از غرب، کشیده خواهد شد. 

●      در سوریه سرانجام حکومت اکثریت شکل می گیرد و نفوذ انحصاری ایران از دست میرود.

●      در کنار قدرت شیعی، نوعی ائتلاف سنی به سرکردگی ترکیه[1]، با قدرت اقتصادی و بازار وسیع در منطقه در حال شکل گیری است.

ایران

1      در جامعه:‌ تورم لجام گسیخته طبقات زحمتکش را از پای انداخته و کمبود ارز و عدم امکان انتقال آن سطح سرمایه گذاری تولیدی را عملا متوقف کرده است. حکومت عملا فاقد ظرفیت لازم برای پرداخت های خارجی و هزینه های ارزی کشور است. سیستم بانکی در تجارت خارجی عملا فلج شده و تولیداتی که به واردات متکی اند به زیر سنگین ترین فشارها قرار گرفته اند. این وضع عملا غیرقابل دوام است.
نارضایی از سیاستی که در این چهار سال طی شد  از اقشار میانی شهری فراتر رفته به اقشار پائینی، به صاحبان سرمایه های تولیدی و حتی بازاریان، که همیشه تکیه گاه حکومت بوده اند، بسط یافته است.

2      حکومت:‌ رهبری جمهوری اسلامی ایران که به بهای مقابله با نیمی از مردم، از حیثیت خود هزینه کرد، اکنون بعد از سه سال عملا به مقابله با او وادار شده و به هیچ وجه قادر نیست یک پارچگی حکومت را حفظ کند. بعد از خاموش کردن «فتنه»‌ عملا فتنه واقعی سر برآورده است.

3      در جهان:‌ کشور ما به منزوی ترین وضعیت خود در طول ۳۳ سال اخیر رسیده است. هیچگاه سطح مناسبات ایران و جهان تا این حد نازل نبوده است. مناسبات دیپلماتیک، مبادلات اقتصادی، روابط فرهنگی میان ایران و جهان خارج به حداقل رسیده است. 

در چنین وضعی محرز است که سیاستی که در ۸ سال گذشته بر کشور حاکم بود غیر قابل تداوم است. هم در حکومت و هم در جامعه این فکر که «ایران باید تغییر سیاست دهد» هر زمان قوت بیشتری می گیرد.

 

آیا ایران آماده تصمیم گیری است؟

مهم ترین رکن تغییر، در وضع موجود، شروع مذاکرات جدی با ایالات متحده و احیای روابط با آن کشور است.

گرچه اکنون، پس از تصمیم امریکا، نگاه جهان به سوی ایران چرخیده است که ببینند پاسخ این بار ما به اوباما چیست؛ اما ارزیابی من این نیست که ایران آماده پاسخگویی است.

از میان عوامل فوق مهم ترین مانع «اختلافات درون نظام» است. در وضع فعلی - اگر مساله امریکا را یکی از سه گروه حکومتی، حامیان دولت یا حامیان مجلس، یا افراد بیت، بر عهده گیرند، حتی اگر حمایت رهبر هم پشت آن باشد، بسیار بعید است گروه مقابل بگذارد کار پیش برود.

البته در طرف امریکا نیز آمادگی فوری وجود ندارد. به احتمال قوی اوباما مذاکره جدی با ایران را تا انتخابات پیش رس در اسرائیل به تاخیر خواهد انداخت. مسوول سیاست خارجی، هیلاری کلینتون هم در دولت آتی ماندنی نیست. لذا اگر مذاکرات جدی قبل از اول بهمن ماه شروع شود اتفاقی نامعمول موجب بوده است.

حسم به من می گوید که انگیزه آقای خامنه ای در سال ۸۸ به برگزاری انتخاباتی با شرکت ۸۰ در صد مردم آن بوده است که ایران را برای احیای مناسبات تخریب شده با غرب، از جمله با امریکا، کاملا مهیا سازد. بنا بر تخمین او این سطح از مشارکت احتمالا می توانست موضع کشور در برابر غرب را نیرومند سازد و طمع طرف مقابل برای زیاده خواهی را مهار نماید.

چنین محاسبه ای برای مذاکره با امریکا - اگر وجود می داشته - محاسبه ای سنجیده بوده است. ما در جهانی زندگی می کنیم که قطعا شمار شرکت کنندگان، جدیت رقابت ها، و سلامت شمارش آراء، قدرتی تولید می کند که هزار لشگر رزم دیده هم درست نمی کند. مذاکره جمهوری اسلامی با دولت امریکا فقط زمانی می تواند از موضع قدرت باشد که یک اکثریت بزرگ ۷۰ ، ۸۰ در صدی در انتخابات شرکت کرده، رای داده، و نتیجه ی آن انتخابات را هم با طیب خاطر بپذیرند.

و امروز شرایط سیاسی در کشور ما ظاهرا در دورترین نقطه از جایی ایستاده است که امروز می باید می ایستاد. امروز نه ممکن  و نه به صلاح است که دولت احمدی نژاد، یا فرستادگان شخص رهبر، یا هیاتی از اطرافیان رئیس مجلس، و یا جمعی از این هر سه، مذاکرات جدی با امریکا را آغاز کنند. بهترین شرایط برای شکستن این فقل شرایطی است که بیشترین حمایت از یک دولت فراگیر ملی در کشور تحقق یافته باشد.

 

مهم ترین مساله برای تصمیم گیری

امروز تورم و تحریم ها حادترین و مهم ترین مسایل روز کشورند. این دو مساله کاملا به هم مربوطند. برداشتن تحریم ها راه مهار تورم است. اشتباه نشود. تحریم هایی که اکنون اعمال می شود قبل از همه محصول تضعیف قدرت نظام در نیتجه انتخابات ۸۸ است. این تحریم ها به سود، با پشتیبانی، و همکاری فعال رقبای منطقه ای ما تحمیل شده اند. این تحریم ها قدرت کشور را نشانه گرفته اند. این تحریم ها فقط - تاکید می کنم: فقط - برای توقف سانتریفوژها نیست. برای انتقال بازار نفت و کاهش قدرت تولید کشور به سود عربستان و شرکاء، برای بریدن «عمق استراتژیک کشور»، نیز هست.

مایه امید است که امروز گسترده ترین اقشار اجتماعی ما نه تنها ارتباط میان تحریم ها و وضع اقتصاد کشور و زندگی خود را می بینند، بلکه تلاش برای شکستن این تحریم ها و عادی سازی وضع اقتصادی را مهم ترین خواست خود می شناسند.

ممکن ترین راه رسیدن به این خواست ملی، یعنی شکستن تحریم ها، جلب مشارکت وسیع ترین اقشار اجتماعی در انتخابات و تشکیل یک دولت فراگیر ملی است. هرگاه چنین دولتی از طریق انتخاباتی برگزیده شود که اکثریت بزرگ ایرانیان در آن شرکت جسته و نتایج آن را هم با شور و شوق می پذیرند، آنگاه آقای باراک اوباما نه تنها مجبور است فورا «گزینه نظامی»‌ را از روی میز بردارد، نه تنها مجبور است زبان تهدید را کنار بگذارد، بلکه مجبور خواهد بود به مناسبات برابر حقوق با نماینده منتخب ملت ما تن در دهد. کدام کشور است که در آن انتخابات آزاد برگزار شود و همزمان مورد تحریم بین المللی قرار گیرد؟ 

مهم ترین گام ایران برای تولید شرایط ضرور برای آغاز دور تازه ای از مناسبات با غرب، همانا بازگردانیدن مردم به پای صندوق های رای است. این اتفاق نخواهد افتاد هرگاه نمایندگان قابل اعتماد اقشار اجتماعی فرصت یابند که خواست ها و مطالبات گروه های اجتماعی حامی خود را برای جامعه ما تشریح کرده تصمیم گیری نهایی را به رای آزادانه شهروندان موکول کنند و هر رایی که ملت داد را با فروتنی و افتخار بپذیرند. آیا چنین تدبیری و چنین چشم اندازی در افق رویدادهای جاری قابل رویت است؟

 

چگونه می توان آماده تصمیم گیری شد؟

این که همه دریافته اند مهم ترین مساله کشور برون رفت از چنگ تحریم و تورم است گامی بزرگ به پیش است. باید دید آیا در مورد راه برون رفت هم چنین اتفاق نظری مشهود است؟ مروری بر مواضع جناح های سیاسی نشان می دهد که در این زمینه نظریه های مختلف عرضه می شود. فصل مشترک تمام این نظریه ها این است که همه طرفدار «برخورد از موضع قدرت» در قبال تحریم کنندگان اند. اما برداشت ها از این عبارت یکسان نیست:

●      محافل نظامی امنیتی اکثرا قدرتمندی هسته ای ای کشور را بهترین پشتوانه مذاکرات می بینند.

●      محافل راست سنتی وحدت جناح های حکومت حول رهبری را ضامن قدرتمندی نظام در جریان مذاکرات می دانند.

●      محافل ناراضی از وضع موجود، مجموعه طیف های اصلاح طلب تکیه نظام بر رای مردم را مهم ترین عامل قدرتمندی نظام تلقی می کنند.

●      نظریات نه چندان عمده دیگری هم مطرح است؛ مثل کسانی که تکیه بیشتر بر چین و روسیه را توصیه می کنند و یا کسانی که فکر می کنند باید - و می توان - اول  وضع اقتصادی را تثبیت کرد.

هرگاه ایران بخواهد گفتگویی جدی و قدرتمند را با غرب آغاز کند شکل دهی نوعی همگرایی  در خانه البته ضروری است. ایران باید تنها وقتی ایالات متحده را به مذاکراتی جدی فراخواند که جناح های اصلی موثر در صحنه سیاسی در موضوع مذاکرات و طراحی سیاستی که در پیش گرفته می شود سهیم گردند.  بهترین شرایط برای شروع گفتگو با غرب زمانی است که اراده ای واحد - که همه جناح ها در مشروعیت و توانمندی آن تردید نکنند - اداره امور کشور را در دست گیرد. 

امیدوارم رهبری نظام و نیروهای راست سنتی بر این گمان نباشند که از راهی جز انتخاباتی سالم و عادلانه می توانند چنین اراده ای را در کشور پدید آورند.

گرچه تحرکات کم رنگی از سوی آقایان خاتمی، نوری و خوئینی ها در این سمت به چشم می خورد. اما بر این اساس هنوز نمی توان گفت که هسته اصلیِ قدرت در جمهوری اسلامی ایران به درک ضرورت و فوریت تغییر و بازسازی رابطه دولت-ملت رسیده است. بحث «دولت ائتلافی ملی»‌ از سوی آقای رفسنجانی و اطرافیان نیز مطرح شده است. اما این لحظه هنوز ابعاد دقیق این ایده تشریح نشده.

انتخابات ۹۲ شاید به سرنوشت ساز ترین انتخابات کشور ما در طول ۳۵ سال حیات جمهوری اسلامی ایران بدل شود. شاید اهمیت برگزاری خوب یا بد این انتخابات به اهمیتی در حد بود یا نبود وحدتِ سرزمینی و ملی ما ربط پیدا کند. چنانچه، در پرتو این انتخابات، ایران به مقامی بازگردد که در خرداد ۷۶ در جامعه بین المللی کسب کرد، آنگاه هیچ قدرت جهانی به خود جرئت تحریم این شکوفایی را نخواهد داد. تصور نکنند که با دولتی در حد مشروعیت حقوقی و محبوبیت اجتماعیِ دولت محمود احمدی نژاد، ایران قادر خواهد شد به چیزی‌ بیشتر، از آنچه در این ۸ سال این دولت از «مذاکره»‌ با غرب به دست آورده است، به دست آورد. 

تنها برگزاری انتخاباتی از نوع دوم خرداد ۷۶ - که در آن بیش از سه چهارم شهروندان کشور با شور و شوق رای خود را به صندوق بریزند و نتایج آن را با طیب خاطر بپذیرند - قادر است حکومتی متحد و قدرت مند را در کشور شکل دهد؛ حکومتی که قادر است با اتکای بر مشروعیتی که از مردم گرفته است، از عزت کشور و منافع ملی قدرتمندانه پاسداری کند.

 

ضرورت انزوای دو افراط

برای این که کشور بی واهمه به سوی انتخاباتی با سطح مشارکت ۸۸ یا ۷۶ روان شود، فقط اراده رهبر جمهوری اسلامی، یا کارگزاران و برپادارندگان این نظام کافی نیست. لازمه شکل گیری چنان فضایی مشارکت وسیع اپوزیسیون معتدل و انزوای دو افراط، هم در حکومت و در میان مخالفان، است.

مقصود من از افراط گرایان در اینجا تمام گرایش هاییست که در آخرین تحلیل با برقراری گفتگو میان ایران و امریکا به هر دلیل مخالفند و برای جلوگیری از آغاز آن تلاش می کنند. نمونه این افراط گرایی، در صفوف حکومت جریان هایی چون گروه کیهان بر سردبیری حسین شریعت مداری، و در صفوف مخالفین، همه سرنگونی طلبانی است که مذاکره میان دو کشور و عادی سازی روابط را مایه ماندگاری رژیم می پندارند.

مطلوب ترین صحنه برای انتخابات پیش رو در ایران کدام است؟ در پاسخ به این سوال بسیاری صاحب نظران از نشان دادن شخصیتی شروع می کنند که از نظر آنان ممکن است مطلوب ترین نامزد شناخته شود. اما این کار آخرین قدم است. گام مهم در آرایش انتخابات آتی منزوی ساختن دو سیاست افراطی است. مطلوب ترین صحنه صحنه ایست که در آن مدافعان حکومت از هرگونه تکیه بر راست افراطی در انتخابات و پس از آن پرهیز کنند و نیروهای منقد و مخالف در برابر سرنگونی طلبان افراطی برای مصادره فضای باز انتخاباتی قاطعانه ایستادگی کنند.

مطلوب ترین فضا برای انزوای دو گرایش افراطی فضایی است که در آن «برداشتن تحریم ها، مهار تورم و بازگردانیدن چرخ اقتصاد کشور به وضع عادی و احیای مقام ایران در بازارهای منطقه وجهان» مسایل عمده کشور تلقی شوند و سایر مسایل کشور و مطالبات مردم عمده تلقی نشوند. راه انزوای افراطی گری مقابله مستقیم با افراطیون نیست. راه آن تکیه بر مطالبات عمده اجتماعی و مقابله با شعارهای انحرافی است.

 

نقش رهبر

توجه اصلی تمام محافل سیاسی در ایران و در جهان اکنون به تصمیم و تدبیر رهبری جمهوری اسلامی ایران معطوف است. اما به نظرم میرسد که در محافل سیاسی عموما ارزیابی نادرستی از میزان بُرد نظر و تصمیم رهبر رایج است. تصمیم و تدبیر رهبر جمهوری اسلامی ایران البته موثر است؛ اما هرگز نه به این مقدار که تصور می شود.

در گمانه زنی ها پیرامون موضع آقای خامنه ای در انتخابات آتی این نظریه غالب است که وی اشتباه خرداد ۷۶ و خرداد ۸۸ را تکرار نخواهد کرد. این نظریه ای محکم نیست. زیرا فرض را بر این می گذارد که رهبر جمهوری اسلامی در ارزیابی شرایط اشتباه کرده است.نسبت دادن چنین اشتباهی به وی خیال پرورانه و مبتنی بر گمانه زنی است. آنهم نوعی از گمانه زنی که بر ماهیت گرایی تکیه می کند. اساس این تحلیل بر پایه این فرضیه بنا شده که آقای خامنه ای قاعدتا باید همواره در سمت بسته تر کردن فضای سیاسی و مقاومت در برابر گشایش آن سیاست گذاری و تصمیم گیری کند. چنین تحلیلی نمی تواند باور کند که عدم ایستادگی وی در برابر افزایش سطح مشارکت در ۷۶ و ۸۸ می تواند ناشی از اشتباه محاسبه و تکرار همان اشتباه نباشد[2].

آنچه تا این لحظه از شواهد و قرائن قابل تشخیص است این است که دلخواه رهبری جمهوری اسلامی ایران برگزاری انتخاباتی آرام اما با نرخ مشارکت بالاست که در آن یکی از کسانی که ایشان مطمئن است  به نظام وفادار می ماند به ریاست جمهوری برگزیده شود. او اصرار دارد که علنی شدن اختلافات درون حکومت خیانت به نظام است. آقای خامنه ای هنوز بر این تصور است که اختلافات درون نظام از طریق گفتگوهای پشت پرده قابل حل است. این تصور وی البته تصوری کاملا اشتباه است.

آخرین روزی که اختلافات درون جمهوری اسلامی ایران را ممکن بود از طریق مصالحه بین جناح ها حل و فصل کرد روز دوم خرداد ۱۳۷۶ بود. از آن پس نیروهای اجتماعی فرصت نمی دهند اختلاف جناح ها بدون تکیه بر نیروی اجتماعی حل و فصل شود. تاثیر تمایل اجتماعی و نفوذ اقشار اجتماعی بر حکومت تا آنجاست که، به محض بروز هرگونه رقابت در درون نظام، طرف ضعیف تر برای کسب مواضع برتر، به تکیه بر «قانون» و «حمایت اجتماعی» روی می آورد. از سوی دیگر مراجعه و فشار اقشار اجتماعی (جامعه مدنی) تا آنجاست قوت گرفته است که جناح های حکومتی نمی توانند خواست و مطالبه آن اقشار را یک سره نادیده بگیرند. آنها برای پس زدن دست یگ دیگر در حکومت معمولا این فشارها را اهرم می کنند. 

تمام وقایع ۱۶ سال اخیر نشان داده است که دولت مدرن در ایران به مرحله ای از رشد رسیده است که سران حکومت دیگر قادر نیستند مواضع قدرت را در پشت درهای بسته و از طرقی جز توسل به صندوق رای بین خود تقسیم کنند. هرگاه صندوق رای دور زده شود راه توطئه علیه یک دیگر، پرونده سازی و دادگاه بازی علیه یک دیگر گشوده خواهد شد. ادامه این روند نمی تواند به خونین شدن درگیری ها، به کودتا و ضدکودتا فرانروید.

ارزیابی من از وضع کنونی این است که دستگاه رهبری جمهوری اسلامی ایران در وضعی نیست که، چنانچه ائتلاف مجموعه نیروهایی که با انتخاب مجدد احمدی نژاد مخالفت کردند شکل بگیرد، بتواند مانع ورود آن ائتلاف به صحنه انتخابات شود. به زبان دیگر آنانکه تصور می کنند در جمهوری اسلامی ایران همه چیز به تصمیم رهبری بستگی دارد و ایشان مایل نیست کسی از ناراضیان وارد عرصه شود در ارزیابی توان و نقش رهبری جمهوری اسلامی ایران اغراقی گزاف دارند. اگر چنین نشود نخستین دلیلش آن نیست که رهبر جلو گیری کرده است. نه. نخستین دلیلش آنست که ناراضیان خود بلد نبوده اند چنین ائتلافی را پدید آورند.

 

آیا ائتلاف ممکن است؟

ممکن است استدلال شود که حلقه امنیتی چنان تنگ است که اجازه فعالیت نمی دهند. گرچه این سخنی واقعی است اما نباید به این تعبیر شود که ائتلاف نیز نامیسر است. در بسته ترین فضای سیاسی نیز گرایش ها می توانند، چنانچه پختگی و تدبیر داشته باشند چنین اندیشه را جاری سازند. تولید این ائتلاف و همگرایانیدن نیروها مستلزم توافق روی برنامه و خط مشی (استراتژی) معین است. محورهای این خط مشی چنین است:

توافق بر سر این برنامه و خط مشی و پیگیری آن به توافق یا تحمل رهبر نظام مربوط نیست. عده ای ممکن است مسایل دیگری را محوری کنند؛ یا بخواهند با نیروهای دیگری، به جز آن «دو افراط»، مقابله کنند؛ عده ای ممکن است اساسا نومید باشند که می توان بار دیگر در ایران تحول پدید آورد؛ عده ای ممکن است بخواهند تغییر قانون اساسی را مبنای ائتلاف قرار دهند؛ عده دیگری ممکن است نظرات دیگری داشته باشند. این ها هیچ کدام دلیل آن نیست که رهبر جمهور اسلامی یا نیروهای امنیتی در وضعیتی هستند که می توانند مانع همگرایی شوند. ائتلاف محصول تولید استراتژی و همه پذیری آنست. اگر ائتلاف صورت نگیرد دلیل آن فقدان توافق نظر حول استراتژی است. مخالفت آقای خامنه ای تعیین کننده نیست.

 

خرداد ۹۲ نوبت کشور ماست

هرگاه ایران بخواهد برای چهار سالی که پیش روست در ارتباط با سیاستی که ایالات متحده امریکا و متحدان در منطقه و در قبال کشور ما پیش می گیرند درست تصمیم گیری کند لزوما باید انتخابات آتی ریاست جمهوری به گونه برگزار شود که در آن وسیع ترین طیف اقشار اجتماعی کشور ما در آن مشارکت کنند و بدین وسیله حمایت خود را از دولتی که برگزیده می شود به ثبت برسانند. بدون چنین حمایتی ایران در برابر وضعی که در آن قرار گرفته است بی دفاع خواهد ماند. ایران می تواند از این دشواری ها بسلامت عبور کند؛ هرگاه مجموعه نیروهای سیاسی کشور به اهمیت و ضرورت ائتلاف گسترده ترین طیف نیروهای اجتماعی برای حضور در پای صندوق های رای  و ارتباط آن با سرنوشت کشور یقین بیاورند، هرگاه آنها راه  واقعی شکل دهی چنین ائتلافی را در عمل یافته باشند، و هرگاه سکانداری این ائتلاف را کسانی در دست گیرند که وسیع ترین اقشار اجتماعی عزم ضرور برای تحقق مطالبه اصلی خود، برداشتن تحریم ها و مهار تورم، را در سیمای عمل و در پیشینه آنان بخوانند.  


[1] هنوز مشخص نیست که آیا تحولاتی در ۴ سال آتی در عربستان رخ خواهد داد یا نه. اما چنانچه تحول رخ دهد بیش ظرفیت ها برای همپیوندی مصر و ترکیه و عربستان بیش از امکانات برای همپیوندی آنان با ایران خواهد بود. 

[2] شخصا معتقدم آقای خامنه ای در ۷۶ اعتقاد داشته است که اصلاحات مورد نظر آقای خاتمی می تواند در چارچوب نظام بماند و به اساس آن لطمه نزند. حدس می زنم او در آن زمان بر این باور بود که چنانچه برخی بخواهند روندها را از آنچه او می پذیرد فراتر برند او به اندازه کافی اهرم در اختیار دارد که مقاومت کند. در باره ۸۸ تصورم این است که محاسبه آقای خامنه ای این بود که مشارکت آقای موسوی و رقابت وی با احمدی نژاد می تواند به پیروزی موسوی نیانجامد. این ارزیابی البته درست نبود. رویدادها نشان داد که این رقابت می توانست به شکست احمدی نژاد تمام شود. با این همه با هیچ استدلالی نمی توان پذیرفت که رهبر جمهوری اسلامی ایران نمی دید که شرکت آقای موسوی و اجماعی که حول وی شکل می گیرد - اگر هم به قدرت نرسد - قدرت مند ترین اپوزیسیون را با  قدرت بسیجی بیسابقه در درون نظام پدید می آورد. این که می گویند: «خامنه ای اشتباه کرد و صحنه را ندید»‌ ممکن است به شمار آرای موسوی برگردد. اما نمی توان گفت که وی تشخیص نداد که حضور آقای موسوی و کروبی در انتخابات، چه ببرند و چه ببازند، پیدایی یک اپوزیسیون بسیار نیرومند در درون نظام جمهوری اسلامی ایران را گریز ناپذیر می کند.