سخنرانی آیتالله خامنهای در جلسه سالیانه سفرای جمهوری اسلامی چند نکتهی اصلی در دل خود داشت. رهبر ایران پس از یک سال مذاکره میان تهران و واشنگتن که گاه تا سطوح بالایی مثل وزرای امور خارجه دو طرف را نیز شامل شد، این روند را “بیفایده” خواند و تلاش کرد تا ثابت کند نظر اولیه او مبنی بر بیثمر بودن این مذاکرات صحیح بوده است: “عدهای اینجور وانمود میکردند که اگر با آمریکاییها دور میز مذاکره بنشینیم بسیاری از مشکلات حل میشود، البته ما میدانستیم اینجور نیست اما قضایای یک سال اخیر برای چندمین بار این واقعیت را اثبات کرد”.
وی هر چند ادامه مذاکرات را “بلامانع” خواند، اما به نوعی از استمرار و نتیجهی احتمالی آن در آینده تبری جست: “ البته در زمینه ادامه مذاکرات هستهای، منع نمیکنیم و کاری که دکتر ظریف و دوستانشان شروع کردند و تا امروز هم خوب پیش رفتند دنبال میشود اما این، یک تجربه ذیقیمت دیگر برای همه بود که متوجه شویم نشست و برخاست و حرف زدن با آمریکاییها، مطلقاً تأثیری در کم کردن دشمنی آنها ندارد و بدون فایده است.”
علیرغم تمامی “نرمشهای قهرمانانه” که رهبر ایران ظرف یک سال گذشته از خود نشان داده، این اظهار نظر او نشان میدهد که شروع به خالی کردن پشت دولت در برابر گروههای فشار کرده و آماده است تا ادامه مذاکرات را متوقف کند: “این کار [مذاکره با آمریکا] ما را در افکار عمومی ملتها و دولتها به تذبذب متهم میکند و غربیها با تبلیغات عظیم خودشان، جمهوری اسلامی را دچار انفعال و دوگانگی جلوه میدهند”.
پیش از تحولات اخیر این گونه به نظر میرسید که ایران در یک بازه زمانی ده ساله دستاوردهای بزرگی در منطقه داشته است که همین دستاوردها رهبر ایران را راضی به مذاکره مستقیم با آمریکا کرده بود:
یک ـ ایران موفق شد پس از حمله آمریکا به عراق و سقوط صدام حسین، این کشور را به یکی از حوزههای نفوذ خود در منطقه تبدیل کند. حضور سپاه قدس در عراق و حمایت ایران از گروهکهای مختلفی مثل جریان مقتدی صدر عملا باعث شد تا تهران چنان قدرتی در عراق کسب کند که مانع از تشکیل دولت توسط ایاد علاوی شده و فردی مانند نوری المالکی را سالها در پست نخستوزیری نگاه دارد. علاوه بر این، ایران توانست با ایجاد نوعی نزدیکی میان شیعیان و کردها، نبض سیاست را در عراق در دست گرفته و از قدرت گرفتن اهل سنت در این کشور جلوگیری کند.
دو ـ پس از ترور رفیق حریری نخستوزیر اسبق لبنان د ر سال ۲۰۰۵ و سپس حادثه تاریخی خروج نیروهای سوریه از لبنان، ایران از طریق حزبالله توانست توازنی را به سود خود در این کشور ایجاد کند که عملا تشکیل هر دولتی در لبنان را منوط به تایید خود کند. حوادث و درگیریهای نظامی سال ۲۰۰۸ در لبنان که منجر به اشغال بیروت توسط حزبالله شد، نمونه بارز این قدرتگیری جدید بود؛ به طوری که آتش درگیریها تا زمانی که امیر قطر با مسوولان ایرانی مذاکره نکرده و رضایت آنها را جلب نکرده بود، خاموش نشد. پس از آن نیز هماره حزبالله لبنان عامل تاثیرگذاری نهایی در تشکیل یا عدم تشکیل دولتها در لبنان بود.
سه ـ تجربه جنگ سال ۲۰۰۶ بین اسراییل و حزبالله برای ایران این دستاورد را داشت که فهمید مجهز کردن گروههای فلسطینی به موشکهای موثرتر میتواند قدرت چانهزنی بیشتری به تهران بدهد. روند مسلح کردن فلسطینیها پس از آن جنگ، شدت بیشتری به خود گرفت تا امروز که گروهی مثل حماس حتی با وجود قطع رابطهی دو ساله با ایران، میتواند بیش از یک ماه در برابر حمله نظامی و همه جانبهی اسراییل مقاومت کرده و به شلیک موشکهایش به سمت شهرهای اسراییلی ادامه دهد.
چهار ـ ایران در یک پروسهی سه ساله توانست به غرب و متحدان منطقهای آن بفهماند که سقوط دولت بشار اسد در سوریه بدون جلب رضایت ایران، امری غیر ممکن است. ظرف سه سال درگیری در سوریه و با وجود حمایتهای مختلفی که از گروههای اپوزیسیون سوریه به عمل آمد، این تنها ایران بود که با کمکهای نظامی و مالی خود به دولت اسد و همچنین با نشان دادن چراغ سبز به حزبالله برای ورود به خاک سوریه، توانست ورق را برگردانده و دولت بشار اسد را که در حال سقوط بود، نه تنها بر جای خود ابقا، بلکه قدرت بیشتری نیز در مواجهه با مخالفانش به آن اعطا کند. مسوولین ایرانی در ماههای ابتدایی شروع درگیریها در سوریه اعلام کردند که ریاست جمهوری بشار اسد تا انتخابات سال ۲۰۱۴ ادامه خواهد یافت و حتی یک روز قبل از انتخابات نیز اسد کنار نخواهد رفت و این همان اتفاقی بود که رخ داد.
با این انبان سرشار از دستاوردهای مثبت بود که جمهوری اسلامی سرانجام پس از سی سال قطع رابطهی همهجانبه با آمریکا، راضی شد تا با مسوولان آمریکایی پای میز مذاکره بنشیند؛ مذاکرهای که از سوی رهبر ایران “نرمش قهرمانانه” نام گرفت.
اکنون و یک سال پس از شروع مذاکرات، رهبر ایران در شرایطی سخن از “بیفایده” بودن مذاکره با آمریکا میزند که مجموعه تحولات منطقهای، تهران را در وضعیتی بغرنج گرفتار کرده و دستاوردهای ده ساله آن را در معرض خطر قرار داده است.
ظهور گروهی مثل داعش در عراق و سوریه عملا عراق را به سمت تجزیه پیش برده و سوریه را در معرض خطر هرج و مرج بیشتر قرار داده است؛ هرج و مرجی که میتواند هزینهی مالی گزافی را به جمهوری اسلامی برای حمایت از متحد منطقهای خود تحمیل کند.
مجموع رفتار کشورهای غربی در قبال بحران عراق، زنگ خطری برای ایران است تا هر چه سریعتر فکری به حال آیندهی نقش خود در منطقه بکند. از یک سو فرانسه قول حمایت نظامی از کردهای عراق را میدهد و از سوی دیگر آمریکاییها بار دیگر جنگندههای خود را روانه عراق کرده و مواضع داعش در نزدیکی شهرهای کردنشین را بمباران میکنند. همزمان نوری المالکی به عنوان نخستوزیری که بیشترین نزدیکی را به تهران داشت، سقوط کرده و حیدر عبادی به جای او آماده تصدی این منصب می شود. طرفه اینکه، تهران که پیش از این هر کاری کرده بود تا مالکی را در منصبش حفظ کند، اکنون جزو نخستین کشورهایی است که از روی کار آمدن عبادی حمایت کرده و آن طور که علی شمخانی گفته، خواستار “یکپارچگی گروههای سیاسی عراق برای مقابله با تهدیدات کنونی علیه این کشور” شده است.
اظهارات جدید رهبر ایران در مخالفت ضمنی با ادامه مذاکرات تهران و واشنگتن به نوعی تلاش جدید ایران برای باز یافتن نقش خود در منطقه و یادآوری این نکته به آمریکاییهاست که ایران در بدترین شرایط نیز میتواند راهکارهایی برای به شکست کشاندن طرحهای آمریکا پیدا کند؛ تهدیدی که در این بخش از سخنان آیتالله خامنهای به خوبی خود را نشان داده است:
“یک دیپلماسی هوشمندانه و فعال میتواند دستاوردهای بسیار مهم سیاسی، اقتصادی، انسانی و اجتماعی بههمراه بیاورد که با هیچ حرکتی از جمله جنگهای پرهزینه و پرخطر نیز حاصل نمیشود. قدرتهایی تلاش کردند با زور و اسلحه منافع خود را [در منطقه] تأمین کنند که ناکام ماندند؛ اما کسانی با ظرافت، هوشمندی و تحرک توانستند منافع خود را بهخوبی تأمین کنند”.