رهبر متوهم یا اقتدارگرا؟

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

خودکامگان منازعه‌جو ـ در حاکمیت و در اپوزیسیون ـ بر طبل بحران ایران و غرب می‌کوبند. در سرازیری دولت اقتدارگرا و سرکوبگر اسد، آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی بار دیگر در موضع‌گیری جدیدش نشان داد به فرجام قذافی و وضع اسد نمی‌نگرد و تنها اصرار آنان بر خودکامگی را با عینک بومی مشاهده کرده و روش آنان را پیگیر است.

طعن دوباره‌ی رهبر جمهوری اسلامی به دولت خاتمی/اصلاحات، و تأیید و ابراز همسویی مجدد وی با دولت برآمده از کودتای انتخاباتی احمدی‌نژاد، نشان داد که ظاهرا دلارهای نفتی و سلاح‌ها و نیروهای سرکوب فراهم آمده از رانت و مترتب بر آن، مرکز ثقل ساختار سیاسی قدرت در ایران را واقع‌گریز ساخته است. آیت‌الله خامنه‌ای از “واقعیت‌سازی و واقعیت‌نمایی” می‌گوید و اینکه “چند دولت مستکبر که دارای توانایی‌های سیاسی و اقتصادی و رسانه‌ای هستند با دستگاه رسانه‌ای و تبلیغاتی انصافاً قوی خود، سعی می‌کنند واقعیت‌سازی کنند” و “با واقعیت‌سازی و واقعیت‌نمایی، مسئولان و مردم را دچار خطا در محاسبات کنند.“او اما از “تحریف حقیقت” توسط خود، و همراهانش، و “واقعیت‌سازی و واقعیت‌نمایی” دستگاه رسانه‌ای عریض و طویل صدا و سیما چیزی نمی‌گوید.

متأسفانه اخبار متعدد و شنیده‌های موثق گوناگون وجود دارد که ناظر را مطمئن می‌کنند رأس هرم قدرت در ایران، نسبت به فقدان پشتوانه‌های مردمی و بحران مشروعیت دموکراتیک رژیم سیاسی دچار توهم نیست. آیت‌الله خامنه‌ای و جریان امنیتی ـ نظامی ـ رانتی مسلط در حاکمیت به‌قدر لازم از شکاف عمیق میان دولت و ملت در ایران باخبرند. آنان نیک می‌دانند که نه تنها در یک انتخابات آزاد، سالم منصفانه، که حتی در انتخاباتی با استانداردهای مرسوم در جمهوری اسلامی، اقتدارگرایان شانسی برای تداوم بقای نامشروع در ساختار سیاسی قدرت ندارند. از همین روست که اینجا و آنجا، با استفاده از تریبون‌های مختلف، به سبزها هشدار می‌دهند که به “انتخابات” نیاندیشند. سخنان اخیر وزیر اطلاعات مورد علاقه‌ی رهبر جمهوری اسلامی که چند روز پیش تاکید کرد: “مطمئن باشید که اجازه تکرار فتنه ۸۸ را نخواهیم داد”، یک شاهد مهم و جدید است. وی به‌گونه‌ای غیرمستقیم اعتراف می‌کند که جنبش سبز واجد پتانسیل و توان تاثیرگذاری بر روندهای سیاسی ـ اجتماعی در ایران امروز است، اما این قدرت خشونت سخت‌افزاری و سرکوب غیرانسانی حاکمیت است که مجال را از عرض اندام تغییرخواهان می‌گیرد.

آیت‌الله خامنه‌ای و جریان امنیتی ـ نظامی همسو، نسبت به بضاعت تسلیحاتی و توان مقاومت نظامی خود ـ و لایه‌های اجتماعی همراه ـ نیز دچار توهم نیستند. آنچه آنان را نسبت به تندخویی سیاسی، حملات کلامی شدید، و پافشاری بر رفتارهای غیرمدبرانه و خردگریز (ازجمله در حوزه‌ی انرژی هسته‌ای و مناسبات سیاسی با غرب) تهییج می‌کند، از یک‌سو متکی است بر همان درآمدها و امکان‌های نفتی/رانتی، پتانسیل اقتصادی در کشور و همدلی شرکا (به‌ویژه روسیه و چین) برای تقلیل فشار تحریم‌ها، و از سوی دیگر مبتنی است بر تداوم خشونت خونین و سرکوب ضدانسانی در سوریه. رهبر جمهوری اسلامی و جریان امنیتی ـ نظامی ـ رانتی گرداگردش البته از سماجت و اصرار قذافی و حاکمان طرابلس نیز به‌قدر لازم مشعوف شده و بهره برده‌اند. گو اینکه مایل نیستند فرجام وی را به‌یاد آورند.

چیزی که در متن عطش قدرت و میل به اقتدارگرایی رأس هرم قدرت سیاسی در ایران به‌کل در حاشیه است، جان ایرانیان و منافع ملی و سرمایه‌های مادی و معنوی ایران است. از زاویه‌ی ایدئولوژی یا از منظر پروژه‌ها و اهداف سیاسی، تفاوتی نمی‌کند؛ انگیزه‌ی آیت‌الله خامنه‌ای و اقتدارگرایان حاکم هرچه هست، آنان به این نتیجه و باور رسیده‌اند که حتی به بهای جان هزاران انسان ـ چه خود سرکوب و قربانی‌شان کنند یا در اثر جنگ جان ببازند یا به‌تدریج و بر اثر آثار تحریم‌ها از زندگی انسانی محروم شوند ـ تداوم وضع موجود نه تنها ضروری است که به هر حیله و روش و با تکیه بر هر ابزار نامشروع، ممکن است.

این اقتدارگرایی و تشنگی به قدرت حاکمان ـ تاکید می‌شود، مستقل از انگیزه‌ی اقدام ایشان ـ است که “تحریف حقیقت” را مجاز می‌کند، وارونه‌گری واقعیت‌ها، یا به تعبیر خود آیت‌الله خامنه‌ای، “واقعیت‌نمایی و واقعیت‌سازی” را مشروع و ضروری می‌نماید، “تقدیس خشونت” را روا می‌سازد، و در شرایطی که اکثریت جامعه ایران، گرانی غریب و تورم افسارگسیخته را با تمام وجود لمس می‌کنند و نسبت به سماجت حاکمان برای پیگیری بحث انرژی هسته‌ای، معترض‌اند و بر بی‌حاصلی آن اشراف دارند، آنان (اقتدارگرایان حاکم) را به تداوم چالش پرهزینه با غرب تشویق می‌کند.

وجه تأسف‌بار این ماجرا، اقدام هم‌زمان اپوزیسیون غیرملی و برانداز است که ابایی ندارد ادعا کند دخالت خارجی و جنگ ضرورت گذار به دموکراسی محسوب می‌شود، و به بیان دیگر، پروژه‌ی خودکامگان حاکم در داخل کشور را با خودکامگی ـ و به نیابت از مردم ایران ـ بازتولید و تکمیل کند. اینان در آن‌سوی مرزها نشسته، شمار جان‌باختگان بر اثر تحریم‌ها یا جنگ و منازعه نظامی را با تعداد کشته‌های تصادف و اعتیاد و نزاع و… به مقایسه می‌نشینند و از طرف اکثریت جامعه، حکم می‌دهند که کدام مرجح است و نسبت به جان باختن هموطنان در اثر مخاصمه، بی‌اعتنایی غیرمسئولانه و غیراخلاقی و غیرملی نشان می‌دهند.

سخنان اخیر رهبر جمهوری اسلامی نه تنها ماهیت خودکامه و غیرمدبرانه و خردگریز حاکمان در جمهوری اسلامی را بار دیگر ـ و آن هم در شرایط حساس منطقه ـ آشکار کرد، که ضرورت تکیه به توان جامعه مدنی و پتانسیل تغییر در ایران امروز ـ با اتکاء به ارتقاء کیفیت جنبش اجتماعی ـ را به کنشگران سیاسی و مدنی خشونت پرهیز، صلح‌جو و دموکراسی‌خواه ایران، یادآور شد. جنبش سبز به‌مثابه‌ی مهم‌ترین و اصلی‌ترین جنبش اجتماعی امروز ایران، نه تنها چاره‌ی کار استبداد دینی که راه خروج از بحرانی است که در حوزه‌ی روابط خارجی، بیش از پیش، سمت‌وسویی خطرخیز را نشانه رفته است. بحرانی که خودکامگان حاکم در داخل کشور و همتایان آنان در خارج از ایران، آن را پیچیده‌تر، عمیق‌تر و ناگوارتر می‌کنند.