بند ائمه الکفر

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

ضرورتی لابد در کار است که بر دست های آقای خامنه ای آب پاکی می ریزند و خون هزاران زندانی مارکسیست را ازآن شسته اند.

ماجرا را سایت بازتاب به ثبت تاریخ داده است و فشرده اش این دروغ بزرگ تاریخی که بعد از صدور حکم معروف آیت اله خمینی در باره اعدام زنداییان مجاهد، “افرادی” که این حکم را “دریافت” کرده بودند، توانستند حکم مشابهی را در مورد اعضای سازمانهای چپ و مارکسیستی اعم از چریکهای فدایی خلق، حزب توده و… دریافت کنند.” آقای خامنه ای در مقام رئیس جمهور ورئیس مجمع تشخیص مصلحت “ با صراحت و شدت با این اقدام مخالفت کرده در سخنان صریح و تندی به “مخالفت” پرداختند و درنتیجه “موضوع اعدامهای زندانیان چپ که تعدادشان به هزاران نفر بالغ می شد، منتفی گردید.”

بر من پوشیده است که آقای خامنه ای رئیس وقت مجلس و دیگر اعضای مجمع در این باره چه گفته اند وچه شنیده اند، اما آشکارتر از آشکار است که اگر مقدمه این خبر بازتاب واقعیت دارد، نتیجه اش دروغ مطلق است. نه تنها “ موضوع اعدامهای زندانیان چپ که تعدادشان به هزاران نفر بالغ می شد، منتفی ” نگردید، بلکه هزاران تن و بیشتر از آنان در “دادگاه مرگ” محکوم شدند و به پای چوبه های اعدام رفتند؛ مرگی که در هولناکی دستکمی از بر دار کردن زندانیان مجاهد نداشت، بااین تفاوت که بهانه” عملیات” به هیچ گروه مارکسیستی اعم از توده ای و فدائی و اقلیتی و پیکاری و رنجبری و…. نمی چسبید.

 وقتی داس مرگ به گردش درآمد به چشمان خویش رفتن جوانان چون گل مجاهد را دیدم و صدای گام های آخر گنج های کهنسال مارکسیست را شنیدم. بهرام دانش، نظامی بازمانده از سپاه آزادی کلنل پسیان را وقتی با هم قدم می زدیم، صدا کردند و رفت. پیرمرد کارگر زارع را با قامت خدنگ وارش بیاد می آورم. داستان رفتن دکتراحمد دانش را هزار بار هم اتاقی اش، دکتر فریبرز بقائی برایم تعریف کرده است.و….بسیاران دیگر از همه گروههائی که “بازتاب” اعدامشان رامنتفی دانسته است. گل های سرخ چپ ایران رامانند جوانان مجاهد بر دار کردند. نسل کشی بیرحمانه نسل

“عدالت جو” مجاهد و توده ای و چپ و راست نمی شناخت. درآن بیداد گاه ترین دادگاه تاریخ، باید به سه پرسش جواب دلخواه دادگاه می دادی،ورنه رهسپار جوخه اعدام می شدی. یار نازنین ما مهدی حسنی پاک ، تنهادرپاسخ یکی از پرسش ها که “مسلمانی؟” پاسخ داد”آری، اما نه مسلمانی مثل شما.” باشلاق شرحه شرحه اش کردند و سپس به بلندای دارش فرستادند. امیر نیک آئین (هوشنگ ناظمی) به هر سه پرسش نه گفت و با قامت تناورش به دیدار مرگ رفت. داود قریشی عزیزم که خون از سبیلهایش می چکید ، دیدار عشق خود را به ابدیت واگذاشت و بر طناب دار بوسه زد. و مهرداد فرجاد، این یگانه عشق وامید که چنان دلاورانه ازمرز زندگی گذشت….

دیگر از کدام مارکسیست بر دار شده بگویم که به نام و نشان می شناختم؟ فرزاد دادگر؟ حسین قلمبر؟ فریبرز صالحی و…. تا به دومین سردبیر بردار شده روزنامه مردم برسم و با نام بلندمنوچهر بهزادی در بند “ائمه الکفر” رابروی تاریخ بگشایم؛ دری که هنوزندیده ام کسی ازآن به بندمحکومان به اعدام پاگذاشته باشد و دروغ “بازتاب” این فرصت را فراهم می آورد.

غروب بود که ارابه مرگ به بند “ائمه الکفر” رسید. از چند ماه قبل شماری از رهبران وکادرهای گروههای مارکسیستی را در این بندجمع کرده بودند. وقتی نوبت اعدام هارسید، ترکیب این بند معنا پیدا کرد و نامش یگانه شد. منوچهر بهزادی، عضو هیات سیاسی حزب توده و سردبیر روزنامه مردم، سرگرم بازی والیبال بود که صدایش کردند. هیچ کس فکرنمی کرد” منوچهر خان” مرد آرام و دلنشین برای همیشه می رود. روز بعد افسران سازمان نظامی را صداکردند که بعداز بیست و پنج سال اسارت در زندان شاه، حالا دربندجمهوری اسلامی بودند. تقی کی منش در کمیته مشترک جانباخته بود، رضاشلتوکی در اوین. حالا عباس حجری ، اسماعیل ذوالقدر و ابوتراب باقر زاده رامی بردند. نوبت به هدایت اله حاتمی ومحمد پورهرمزان رسید. محسن هنری از حزب کمونیست را صدازدند. دکترحسین جودت و احمدعلی رصدی را بردند و بردند و بردند…. تاروزی که حاج ناصر احمدی مسئول شعبه شش دادستانی- ویژه حزب توده و اکثریت- از در در آمد و گفت: “مژده! دیگر کسی را از “بندائمه الکفر” اعدام نمی کنندو معلوم شد زندانیان این بند حکمشان از پیش مرگ بوده است، تنها تفاوتی که دادگاه در حکم قائل می شد کسانی را که می گفتند مسلمانند در بهشت زهرا بخاک می سپردند و بقیه را به خاوران می بردند.

و این نام ها که بخاطر من مانده است و مشتی است نمونه خروار، سالهای بسیار طول کشید تا از تاریکخانه دهه شصت به آفتاب حقیقت راه یافت. گروههای مختلف مارکسیستی بتدریج جانبختگان خود را یافتند و هر کدام کتابی را با اطلاعات د ردست منتشر کردند و سر انجام فهرست بلندی فراهم آمد.

نام حدود پنج هزار جانباخته تابستان مرگ را از نظر بگذرانید، گل های سرخ ایران را می بیینید که در کنارهم خفته اند و هیچ گروه مارکسیستی نیست که چندین و چند بر دار شده در فهرست قتل عام جمهوری نداشته باشد.

 این سند، و بسیار سند های مشابه دیگر که توسط گروههای حقوق بشری تهیه شده است و دهها کتاب که جان بدربردگان درطول این سالها نوشته اند، هنوز تمامی واقعیت نیستند، اما دروغ بزرگ بازتاب را بر ملا می کنند.

مجاهدین، باحکم آیت اله خمینی که بارها منتشر شده، به بهانه مرصاد بردار شدند وبسیاران بودند. هزاران نفر از اعضای رهبری، کادرها، اعضاء وهواداران گروههای مختلف چپ ومارکسیستی را بی هیچ بهانه به دیدار مرگی فرستادند که از پیش برای

 ”ائمه” آنها تدارک دیده بودند.

 آقای خامنه ای اگر هم حرفی زده و کاری کرده، در این قتل عام بیرحمانه تاثیری نداشته است. تمامی راز “کشتار چپ” سر به مهر است.

 ای کاش همه بازماندگان به سخن بیایند و یادمانده های خود را با همه کاستی و احتمالا نقصان در میان بگذارندو راه را برای روزی بگشایند که اسرار این جنایت از میان اوراق خونین جمهوری اسلامی بیرون کشیده شود و درمعرض قضاوت تاریخ قرار بگیرد.