آفتاب حقیقت در جیب ما

مانا نیستانی
مانا نیستانی

چند روز پیش همراه با نویسنده ای به بهانه کتاب کامیک ام در جمعی ادبی شرکت داشتم یکی از حاضرین از ایشان سوال کرد چرا ایران سنت ادبیات پلیسی-کارآگاهی ندارد؟ طبعا پاسخی حرفه ای از ایشان دریافت کرد. اجازه خواستم من هم دیدگاه غیرحرفه ای خودم را مطرح کنم. گفتم جانمایه ادبیات کارآگاهی کشف “حقیقت”ی است که پشت و پسله ای خود را از نظرها مخفی کرده و کس یا کسانی تحت عنوان کارآگاه خصوصی یا پلیس در جستجوی اش هستند. در جامعه ای که همگان پیشاپیش “حقیقت” را مکشوف و مسلم در مشت خود می دانند و نیازی به جستجو و پیگرد احساس نمی کنند چه جای ادبیات کارآگاهی؟ مگر نه این که فانتزی هم به هر حال باید از واقعیتی الهام گرفته باشد؟ خاطرم است شش سال پیش که مقابل میز دادستان مرتضوی ایستاده بودم تا در برابر اتهام گرفتن پول از آمریکا برای ترسیم کارتون تفرقه انگیز و به اغتشاش کشیدن جامعه از خودم دفاع کنم ایشان با خونسردی گفتند: “ما خودمان حقیقت را می دانیم بیخود انکارش نکن. اعتراف نکنی می دهمت دست کسانی که بازجویی فنی ات کنند” مکث و تشدیدی که بر واژه “فنی” گذاشتند نشان می داد منظور ایشان نه فنون حقیقت یاب از آن دست که هرکول پوارو یا شرلوک هولمز به کار می بستند که احتمالا چیزی در مایه های فنون هنرهای رزمی بود.

 من اولین کارتونیستی نبودم که قربانی سیستم حقیقت یاب نظام می شدم و می دانستم آخرین نفر هم نخواهم بود. قربانی این بار هادی حیدری با طرح کارتونی است که هیچ نشانه و نمادی از جنگ و جبهه و رزمنده ندارد و باید با سریشم چسباندش به دفاع مقدس تا روزنامه ای دیگر را بشود تعطیل کرد. وقتی مصاحبه مسیح علی نژاد را با سید علی طاهری نماینده مجلس خواندم که با افتخار گفته بود: “کار را ندیده ام اما خواستار اشد مجازات برای کارتونیست هستم” تنها به تاسف سر تکان دادم و به سیاق رییس دولت یک “اوه اوه” نثار نماینده کذایی کردم اما اصلا و ابدا جا نخوردم، بله اگر ایشان کار را می دید هم تفاوتی نمی کرد. قضیه این است که آفتاب حقیقت در حال در جیب عبای اوست فرقی نمی کند که شواهد چه بگویند خلافش را هم بگویند ایشان موافق تعبیر خواهد کرد. ایشان می داند که چه دوست دارد و چه می خواهد که ببیند پس همان را خواهد دید. مهم نیست که حیدری چه کشیده یا چه در ذهن داشته است. فرق نمی کند که پیام بدهد و بگوید چنین در ذهن نداشته یا اساسا مفهوم کار چیز دیگری است مهم نیست که اصولا چرا باید هادی حیدری وسط مشکلات ریز و درشت جامعه به رزمندگان جنگ سی سال پیش، بند بکند در حالی که حتی من خارج از کشور بدون مانع و سانسور، بدون پشتوانه مذهبی و بدون پدر جبهه رفته مثل هادی، به هر که و هر چه بند کرده باشم به رزمنده و جبهه نکرده ام. هیچ منطق و سرنخ متضادی با نظر ایشان مهم نیست. هادی حیدری در جبهه ظلمت است و آقای نماینده و همفکرانش همرکاب آفتاب حقیقت، در نتیجه استدلال یا جستجویی لازم نیست.

کاش این نوع نگاه منحصر به جناب وکیل یا وزیر ارشاد یا طیف و گروه خاصی بود اما چیزی که شخصا از گشت و گذار در فضای مجازی اینترنت دیده ام همین یقین و قطعیت است در باب نه فقط کاریکاتور که همه اتفاقات و پدیده ها و آدم ها. بی اندکی تحقیق و پرسشگری جواب را از پیش توی جیب می دانیم و حکم را محکم روی میز قضاوت مان می کوبیم. با دو سه جمله و چند پیشفرض یک نفر می شود خائن ملی یا به همان سادگی قهرمان ملی. به استناد یک شایعه و مقاله ای نیم بند درودها بر شرف کسی می فرستیم یا اجدادش را لعنت می کنیم. “تردید” کیمیای گمشده ماست، همه اهل یقینیم. طبیعی است که شرلوک هولمز در ادبیات داستانی ما پدید نیاید ما همه بازرس ژاور هستیم، سختگیرانه به دنبال تمشیت محکوم، حکمش را هم خود صادر کرده ایم. با این روحیه منصب و تریبونی داشته باشیم نتیجه اش می شود خبرگزاری فارس و طاهری وکیل مجلس و وزیر ارشاد و امثالهم.

بارها زیر کارهایم پیغام دریافت کرده ام: “تو منظورت از این طرح حتما فلان بوده پس باید بگویم بیخود کرده ای بدون سواد کافی درباره فلان این را گفتی یا به فلان توهین کرده ای” در حالی که فلان کذایی آخرین چیز در دنیا بوده که به ذهنم می رسیده، حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که صرف ترسیم کارتون درباره فلان مساوی توهین به فلان است که نیست. مشکلی با خوانش های متنوع و حتی بی ربط از یک کارتون ندارم. به هر حال کارتون گستره معنایی می سازد که با ذهنیت بیننده کامل می شود. طبعا بیننده ها دغدغه های خود را به فضای مفهومی اثر الصاق می کنند، اگر مخاطب، فیلسوف باشد نشانه های فلسفی را پررنگ تر می بیند اگر سیاست زده باشد و متاثر از اخبار روز همه مولفه ها را خوانشی سیاسی خواهد کرد اگر درگیر زندگی روزمره و گرانی دلار و گوشت و مرغ باشد همان را در کار خواهد دید اگر دغدغه اش مسائل قومیتی باشد کار را از همین دریچه نگاه خواهد کرد، هرقدر نشانه ها در کارتون کلی تر و عمومی تر باشند تنوع خوانش ها هم بیشتر خواهد شد مشکل وقتی است که هر کدام ما تفسیر خود را یقین مطلق بپنداریم و حتی آن را به زور مته در سر کارتونیست فرو کنیم که می خواستی همین را بگویی و لاغیر.

ای کاش لااقل جرم کارتون حیدری را نقد جهالت واگیردار در جامعه اعلام می کردند. ای کاش ما کارتونیست ها را به خاطر حرفهایی که واقعا زده ایم بازداشت و تنبیه می کردند. بله، ما آزادی بیان نخواستیم به تنبیه و سرکوب اندکی به جا و با ربط تر هم راضی هستیم. می توانم ده دوازده مورد قضایی کاریکاتور را بعد از انقلاب روی میز بگذارم، به عنوان یک کارتونیست درباره شان بحث کنم و نشان بدهم از این موارد شاید نود درصد، نه برای آنچه که طراح در ذهن داشته یا بر اساس خوانشی منطقی که به خاطر برداشت شخصی مخاطب یا مخاطبین -معمولا دم کلفت و صاحب زور- تمشیت شده اند.

 از سید علی طاهری ها و دنیای سیاه و سفیدشان انتظار چندانی ندارم چیزی که بیشتر آزارم می دهد خواندن اظهارنظرهایی است از بعضی دوستان دموکراسی خواه در این مایه “که چرا فلانی این بهانه ساده لوحانه را به دست چماقدارها داده” یا “چرا ملاحظه اوضاع را نکرده، واضح بود چنین برداشتی می شود!” نه دوستان من، تا کارتونیست نباشید و قلم به دست نگیرید نمی فهمید که اصلا واضح نیست. کاری که شما می بینید -حتی از من فرنگ نشین چه رسد به کارتونیست مقیم کشور- محصول ذهن های راحت و بی دغدغه نیست، صافی ده ها اگر و مگر و مصلحت و خودسانسوری و دگرسانسوری را گذرانده و این شده. دایره ایده های مجاز در داخل کشور روز به روز تنگ تر می شود و گستره نشانه های مساله دار، وسیع تر و غیرقابل پیش بینی تر. هزار مورد را ملاحظه کنی بالاخره هزار و یکمی در کار خواهد بود که فکرت به آنجا نرسیده. ذهن ما کامپیوتری نیست که برای شطرنج با کاسپارف برنامه ریزی اش کرده بودند، باور کنید پیش بینی تشبیه حرکت چشم بند بستن به سربند بستن رزمندگان از آن ماشین شطرنجباز بیچاره هم بر نمی آمد چه رسد به ما، پس فرزانه وار سر تکان ندهید و انقدر راحت به حیدری و مابقی کارتونیست های ایرانی صفت ساده لوح نچسبانید. اینها ته مانده کارتونیست های روزنامه ای هستند که زیرفشار روزافزون سانسور و حذف، عطایش را به لقایش نبخشیده اند و هنوز ادامه می دهند. وای بر زمانی که انتظار ما از هنرمند غرق در خطوط قرمز تودرتو و ناواضح جامعه این باشد که چند ده تایی را هم خودش محض اثبات درایت حدس بزند و به دور خود بپیچد.

ای کاش وزارت ارشاد همراه با صد وکیل مجلس اگر دنبال بهانه نیستند و واقعا دغدغه کارتون دارند به جای خط و نشان کشیدن و شکستن و بستن و امضا جمع کردن علیه کارتونیست بی پناه فکرهای شان را می گذاشتند روی هم و یک مجموعه- احتمالا هم اندازه کلیدر دولت آبادی- منتشر می کردند از تمام حالات و احوالات مشابه حرکات رزمندگان، رهبری، ائمه جمعه و سایر دو سه هزار مورد مقدس جامعه مقدس پرور ما که به ذهن کارتونیستها خطور هم نمی کند و آن را با عنوان ممنوعیات منتشر می کردند. با ذکر موارد و جزییات و نه بسنده کردن به کلی گویی هایی مثل “توهین به رزمندگان”. تجربه نشان داده مصداق لازم است. مثلا: 

یک- ترسیم یک قطار آدم که نفرات، چیزی به یک جای نفر جلویی می بندند به علت مشابهت به حرکت پیشانی بند بستن رزمندگان 

دو- ترسیم آدم هایی که جایی کمین کرده اند به دلیل یادآوری رزمندگان هنگام عملیات در سنگرهایشان 

سه- ترسیم آدم هایی که کنار دیگ غذا ایستاده اند به دلیل توهین به عزاداران حسینی در ماه محرم 

و الی آخر.

 این طور حجت تمام می شود و با خود پنج شش کارتونیست روزنامه ای باقی مانده خواهد بود که مجلدات را بخوانند و نتیجه بگیرند که اگر در کیهان و روزنامه های حکومتی کار نمی کنند آیا ادامه مسیر ممکن است یا ببوسند بگذارند کنار و بروند دنبال دلالی و بریدن گوش ملت که ظاهرا احساسات کسی را هم جریحه دار نمی کند.

منبع:فیس بوک مانانیستانی