دوستی شگفت زده از علت دست به دامان این و آن شدن احمدی نژاد می پرسید و علت تلاش های وی برای برقراری ارتباط تلفنی یا دیدار حضوری با شخصیتها و چهرههای شاخص جریان رقیب از داخل نظام و صاحب پست و مقام گرفته تا اصلاح طلب مورد قبول حاکمیت و حتی در مرکزیت جنبش سبز و منتسب به “سران فتنه”چیست؟
شگفتی او زمانی بیشتر شده بود که برخی از این ملاقات ها هم به بهانه های مختلف انجام شده بود و این فرد خودبزرگ بین متوهم امکان یافته بود تا با برخی از این شخصیت های سیاسی- مذهبی چون سید حسن خمینی ـ آن هم در مرقد بنیانگذار انقلاب اسلامی -ـ همان جایی که آن بازی ها را درآورده و توهین ها را شکل داده بود- دیدار کند.
به او پاسخ دادم که این تنها مورد مهم بوده است ویک استثنا و گرنه قاعده این است که چهرههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شاخص اصلاح طلب چون محمد رضا عارف نیز فریب این بازی های سیاسی منفعت طلبانه را نخورده و تن به ملاقات نداده اند، چه برسد به امثال سید محمد خاتمی که ده ها صاحب نظر سیاسی و طراح انتخاباتی دورش حلقه زده اند و به او مشورت می دهند.
تمام این افراد خوب می دانند که احمدی نژاد در نظر دارد که نیت های انتخاباتی و برنامه های سیاسی ها خود را از زبان این و آن در جامعه مطرح کند و نرخ خود را برای دوستان و هم پیمان های دیروزش بالا ببرد و به اصلاح قورباغه را رنگ کند و جای فولکس واگن بفروشد، یا همان کاری را که با پژو شخصی از رده خارج شده اش کرد و مدعی فروش میلیاردی اش شد، در خصوص شخص خودش اجرا کند و جنس بنجلی را که مفت نمی ارزد و مشتری واقعی اش تنها یک فرد بود که او هم لابد حالا در خلوت خود از کرده اش صدبار پشیمان است، با دیگران گران حساب کند!
بحث خود را مستند کردم به سخنان یک عضو موسسه باران تا روشن شود بازی احمدی نژاد و یاران اندکش آن قدر بچه گانه و ساده لوحانه است که بعید است حتی یک نفر از اصلاح طلبان قدیمی فریب آن را بخورد، الا جدیدی های بدلی جویای مال و مقام:
“جریان سیاسی اصلاح طلبان و شخصیتهای شاخص این جریان همچون حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمد خاتمی، عارف و… هوشمندتر از آنند که بازیگر چنین کارگردانی شوند وهیچگاه تلاش های احمدینژاد در زمینه جلب نظرجریان اصلاحطلب به سوی خود به سرانجام نخواهد رسید و شاید طیفهای کوچک، بی نام و نشان و مدعی این جریان سیاسی جذب عناصری با جاذبههای مالی- انتخاباتی احمدی نژاد شوند اما استراتژی همگرایی وی با اصلاح طلبان یک سرنوشت منتهی به شکست است”.
به نظرم آن دوست استدلال هایم را پذیرفت که این بحث را چندان ادامه نداد و وارد مقولات دیگری مانند آرای بالقوه ی ده دوازده میلیونی، مورد ادعای برخی از منتقدان دانشگاهی طرفدار حسن روحانی، نشد و رسید به موضوع هایی چون تاسیس دفتر و تشکیل دولت سایه و اعلام وزرای منتخب. در غیر این صورت او هم همانند برخی از هم بندی های سابقم می شد که حرف ها و توهم قدرت او را خیلی جدی می گرفتند و گمان می بردند که احمدی نژاد فردی صاحب نفوذ است و دارای بنیان های سیاسی مستحکم در جامعه که می تواند هرگاه اراده کند همراه با مصباح یزدی، دمار از روزگار بالا دستی ها درآورد یا به اصطلاح آن ها را روی یک انگشت بچرخاند یا دست کم حق السکوت دریافت کند تا ماجرای بگم بگم را برای آن ها نیز تکرار نکند..
این نگاهی بود که حتی پیش از انتخابات خرداد ۸۸ هم این گروه از دوستان داشتند؛چون آنانی که در آن سو باور می کردند که ظهور “هاله نور” در صحن علنی مجمع عمومی سازمان ملل واقعی بوده است نه ساخته ی یک ذهن متوهم دغلکار، و برای مدتی ادعاها و تهدیدهایش را باور کرده بودند و آن را ناشی از عمق قدرت تک چهره ها و پیچیدگی سیاست در ایران ارزیابی می کردند.
چه آن زمان و چه پس از دستگیری در زندان حرف من این بود که امثال مصباح یزدی و احمدی نژاد گیاهان بی ریشه ی بازار سیاست ایران هستند که چون قارچ در هوای توفانی در پس رعد و برق می رویند، بزرگ می شوند و به چشم می آیند، اما عمری کوتاه دارند و عاقبتی عبرت آموز و اگر اراده ای باشد به اصطلاح می توان آن ها را با “سه سوت” از صفحه ی شطرنج سیاست کنار گذارد!
برای برخی نیز مثال بازدید هیات دولت جریان اقتدارگرا از نمایشگاه مطبوعات در سال های اول پس از پیروزی را می زدم که سر سحر جناب رئیس به همراه صفار هرندی وزیر اسبق ارشاد به غرفه ها سر می زد و از حول حلیم معروف و خبرساز شدن توی دیگ تمسخرملت می افتاد، آن هم از چه نوعی؛ از طریق راه مسیر ورود را ندیدن و پریدن از روی طناب ها تا زودتر در کنار غرفه دارها قرار بگیرد و ازعکاسان بخواهد از خیل طرفدارانش عکس های تاریخی بگیرند، غافل از آن که بسیاری از آن ها چون همسر عیسی سحرخیز-، نشسته در غرفه ی خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)- روی دیدن او و میل هم صحبت شدن با وی را ندارند، چه رسد به اشتیاق و تمایل برای عکس یادگاری انداختن! به این دلیل بود که زود می آمد و تند می رفت و دنیایی از خنده و تمسخر همراه با عکس و خبر پشت سر خود به جای می گذارد.
خدا رحمت کند مرحوم مهدی بازرگان را که جوانان به اصطلاح انقلابی دو آتشه ، اما خام اندیش و بی تجربه ای چون من، در ماه های اول سرنگونی رژیم پهلوی آتش بیار معرکه شدند و در حقش ستم بسیار کردند، یا دست کم در زمان مناسب تنهایش گذاردند. اولین نخست وزیر و رئیس دولت انقلاب اسلامی داستان انداختن موش توسط آن مرد رند در دیگ بزرگ آش را برای ملت چه شیرین در تلویزیون تعریف می کرد و آن ادعای مسخره را؛ “انا شریک!”
آن دوست که با هیجان نقل می کرد “احمدی نژاد شخصا و یا با واسطه به برخی چهرههای اجتماعی و فرهنگی اصلاح طلب تماس گرفته و ازآنها درخواست کرده تا درانتخابات آینده درلیست انتخاباتی وی قرار گیرند”، با عجله رفت و فرصت نشد تا بگویم که این “کوتوله سیاسی” که شیرینی “انا شریک” ده سال پیش هنوز زیر زبانش مانده است، حال با آگاهی از نقش اصلاح طلبان و تحول خواهان در پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۳، به فکر دیگ آش دیگری افتاده است و دیگ های بزرگتر و فروش خوراک های خوشمزه ی داخل آن ها به رقبای سیاسی درون حلقه ی اقتدارگرایان؛ حامیان دیروز و مخالفان امروز.
شاید هم این خودبزرگ بین متوهم در رویاهای سحرگاهی فراوان خویش، هنوز خواب دوران طلایی شهرداری اش را می بیند که در غروب های ماه رمضان با پول مردم بساط دیگ های آش رایگان را در کوچه و خیابان پهن می کرد تا آرای مردم ساده دل را برای انتخابات ریاست جمهوری جمع کند و منابع کلان بیت المال ملت را طی هشت سال بعد خالی!